تلویزیون

عبدالله روا: رابطه مهم است اما به اندازه « ژن خوب » کمک نمی کند!

در این پست از مجله اینترنتی کولاک مطلبی در مورد

عبدالله روا: رابطه مهم است اما به اندازه « ژن خوب » کمک نمی کند!

ارائه شده است ، در صورتی که محتوای این پست مورد توجه تان واقع شده است، می توانید برای مشاهده مطالب بیشتر در این موضوع به دسته بندی

تلویزیون

مجله اینترنتی کولاک مراجعه کنید .

مصاحبه از: عباسعلی اسکتی

عکس: طلیعه خردمند

*از نحوه ورود به تلویزیون صحبت کنید.

من خیلی پله پله این مسیر را طی کردم، به عنوان مجری از شبکه استانی « جهان بین » در چهارمحال بختیاری شروع کردم که آن موقع پیامک می خواندم، همان جا ادمه دادم تا مجری برنامه های اصلی شدم، بعد برنامه های زنده، پس از آن گزارشگر شبکه دو در سال نود، برنامه های زنده شبکه یک، دو، ورزش و بعضی شبکه های دیگر و الان هم در شبکه سه مشغول فعالیت هستم.

*شما با برنامه « شیش تاییا » وارد تلویزیون شده اید، فوتبال چقدر در زندگی کردنشما نقش دارد و آیا پرسپولیسی هستید؟!

بله، می شود گفت اولین برنامه پر بیننده من اسمش شیش تاییا بود که ربط مستقیمی به فوتبال نداشت ولی یک شیطنت توی اسم آن بود که گوش را « تیز» می کرد. من خودم خیلی فوتبال را دوست داشتم، شاید بیشتر از هر چیزی به فوتبال علاقه مند بودم و سالها در آرزوی فوتبالیست شدن بودم و حتی تا سطح حرفه ای هم فوتبال را ادامه دادم ولی امکان پیشرفت برای من به وجود نیامد، از بچگی به پرسپولیس علاقه داشتم، الان هم دوستان خیلی خیلی خوبی از بین پرسپولیسی ها و مخصوصا از بین استقلالی ها دارم و با توجه به اینکه مدتی هم یک برنامه تخصصی در زمینه فوتبال به نام «شبهای فوتبالی» در شبکه ورزش اجرا می کردم دیگر نمی توانم الان آنقدر پرسپولیسی یا استقلالی باشم چون دوستان را دارم می بینم که بازی می کنند اما اگر مجبور به انتخاب باشم انتخابم من پرسپولیس است.

برای کار گرفتن رابطه ها چقدر در سیما موثر است؟

رابطه هم مهم است، به اندازه « ژن خوب » شاید کمک نکند ولی به هر حال مهم است، البته اتفاقی است که برای من نیفتاده، چیزی که از رابطه اهمیت بیشتری دارد این است که جلوی چشم مردم هستیم و شاید ورود ما با رابطه راحتتر باشد ولی ماندگاری ما بر اساس قضاوت مردم است، کما اینکه خیلی ها وارد می شوند ولی نمی توانند بمانند به این دلیل که مردم باید ببینند و مردم باید قبول کنند.

معمولا کسی که چهره می شود شایعات پیرامون آن شخص زیاد می شود، این شایعات برای شما هم بوده است؟

اگر این که مثلا گه گاه خبرمی رسد که من ازدواج کرده باشم یا خبرهایی از این دست، بله من هم حواشی داشته ام اما به طور کلی زندگی کردنکردنآرامی دارم و آنقدرها خودم را درگیر چیزهایی نمی کنم که بشود حاشیه ساخت، آنقدر درگیر کار هستم که فکرم به آنجا قد نمی دهد، خودم انتخاب کرده ام که اینگونه زندگی کردنکردنکنم، بعضی ها سرشان درد می کند برای حاشیه و درست کردن حاشیه هم کار سختی نیست اما من ترجیح می دهم دور باشم از آن و متمرکز باشم روی کار و تا حدودی هم نتیجه گرفته ام.

در تلویزیون برای انتخاب لباس و رفتار چقدر دستتان باز است؟

به هر حال یک قواعد کلی است، با نگاه کردن به تلویزیون آدم می تواند به این قواعد واقف بشود در مورد انتخاب لباس، در هر صورت ما برای مخاطبی خیلی گسترده تر از هر رسانه دیگری داریم کار می کنیم و هر نوع آدمی با هر نوع تفکری می تواند و حق دارد جلوی تلویزیون بنشیند، درنتیجه باید احترام همه را نگه داریم و به عقاید همه احترام   بگذاریم ، هرچند با انتخاب لباس های من بیرون از تلویزیون فرق نمی کند، یعنی آنقدر آدم متفاوتی نیستم ولی به هر حال یک چارچوبی دارد که یک مقدار محدودتر از چارچوب انتخابهای آدم خارج از تلویزیون باشد، مجری های تلویزیون پوشش خودشان را نسبت به بازیگرها شاید یک مقدار بیشتر رعایت می کنند، چه جلوی دوربین و چه پشت دوربین و در زندگی کردنکردنشخصی.

چقدر دست مجری برای دادن ایده های جدید باز است؟

براساس ارتباط و درک دو طرفه با برنامه ساز و احتمالا مدیر بالاسری که یک برنامه خاص دارد برای آن شبکه و آن برنامه ساز یا مدیر تولید می شود، من معمولا این اجازه را خواسته ام از کسانی که با آنها کار کرده ام و خودم هم علاقه مند به این کار بوده ام، تا حالا هم تقریبا می شود گفت در صد درصد مواقع این درک متقابل بین ما بوده و این « دست باز » با استقبالی که از سمت دوستان برنامه ساز و مدیران ایجاد شده به من کمک کرده که ایده پردازی هم کنم، حالا شاید برای تعدادی از دوستان این علاقه مندی اصلا نباشد که دخالت کنند وگرنه من فکر نمی کنم کسی استقبال نکند از اینکه یک مجری ایده بدهد.

حفظ کرن رفتار جلوی دوربین در برنامه زنده سخت نیست؟

شاید یک مقدار سخت به نظر بیاید ولی وقتی آدم بر اثر تجربه و تکرار در یک محیط خاص قرار می گیرد به صورت اتوماتیک قواعد آن محیط به او دیکته می شود، مثل این که شما وقتی وارد یک بیمارستان یا وارد یک محیط که همه خواب هستند می شوید ناگهان سکوت می کنید و به قول معروف می روید روی حالت سایلنت، در تلویزیون هم این حالت با تکرار زیاد و تجربه های پی در پی اتفاق می افتد، اگر چه من پشت دوربین و جلوی دوربین خیلی فرقی نمی کنم و شاید اگر یک نفر اجرای من را دیده باشد متوجه این بشود که سعی می کنم هیچ نقشی بازی نکنم، به هر صورت ما داریم وارد یک مکعب جادویی می شویم که به اندازه آن شاخ و برگهایمان هرس می شود که برای من آنچنان هم سخت نبوده است.

عبدالله روا؛ مجری برنامه بومرنگ
عبدالله روا؛ مجری برنامه بومرنگ

خاطره ای از یکی از اجراهایتان را تعریف می کنید؟

یک بار در دانشگاه خودم شهید بهشتی برنامه ای اجرا می کردم که مهمان آن برنامه یکی از وزاری سابق خارجه و یکی از آدم های خیلی بزرگ مملکت ما بود،آدم بسیاردوست داشتنی آقای دکتر ولایتی، شاید یک مقدار کسانی

که تجربه کار ما را داشته باشند این را درک کنند که به هرحال برای آدم پیش می آید، نمی دانم چه شد که من وقتی می خواستم ایشان را معرفی کنم ، آن « کنداکتور » برنامه هم در اختیارم نبود و اسم آقای ولایتی را به صورت ناگهانی فراموش کردم! یک بار هم یادم می آید آقای دکتر ولایتی خودشان شعری از حافظ حتی با توجه به اینکه روی ادبیات خیلی مسلط هستند در برنامه زنده فراموش کردند که مجری هم یادش نیامد، یعنی شاید برای خودشان هم ملموس باشد، اسم ایشان را فراموش کردم و وقتی خواستم صدایشان کنم هر چه که خواستم به شکلی نشان بدهم که فراموش نکرده ام نتوانستم، گفتم دکتر بزرگوار، وزیر اسبق امور خارجه، مرد ادب و ادبیات، وقتی نگاه کردم در چشمانشان و دیدم ایشان هم لبخند می زنند گفتم آقای دکتر اسم شما را فراموش کرده ام، که حالا یک جو طنزآلودی هم در جلسه ایجاد شد و بعد یکی دو نفر گفتند آقای دکتر ولایتی هستند، خیلی معذرت خواهی کردم، تعدادی فکر کردندشاید به آقای دکتر بربخورد ولی خیلی پدرانه برخورد کردند و شاید بهتر هم شد و یک مقدارخودمانی تر از قبل شد آن جلسه.

زمانی وبلاگ داشتید و حالا هم اینستاگرام، ارتباط با مخاطب چقدر برای شما مهم است؟

بله، زمانی وبلاگ ها خیلی رونق داشتند و من قبل از اینکه در این سطح اجرای تلویزوینی را تجربه کنم وبلاگ خیلی فعالی داشتم که بیشتر به حوزه ادبیات می پرداخت، چون ورود من به تلویزیون، حوزه رسانه و چارچوبی که من

را با مردم روبرو می کرد با ادبیات و شعر بود، کم کم فصل وبلاگ گذشت و از رونق افتاد، کما اینکه خیلی از وبلاگ های دیگر هم از رونق افتاد. الان در محیط در دسترس تری مثل اینستاگرام فعالیت می کنیم و می شود گفت که این ارتباط که آدم با مخاطبش پیدا می کند مثل یک خون است در رگهای آدم، مثل یک انرژی مضاعف که شخص دریافت می کند و مثل یک سنجش همیشگی که من از آن لذت می برم وسعی می کنم از مصائبش دور باشم ولی از محاسن آن استفاده کنم.

غیر از تلویزوین و تصویر فعالیت دیگری هم دارید؟

همچنان در حوزه ادبیات به عنوان علاقه مند و شاید به عنوان حوزه ای که تحصیلات آن را دارم، تخصصی دنبال می کنم. ترانه سرایی می کنم، گهگاه با تعدادی از خواننده ها که الان با افتخار دوستان من به حساب می آیند همکاری می کنم و این حوزه را دوست دارم، شاید اگر یک روزی در تلویزیون نباشم این راه را فراموش نکنم و دنبال کنم چون به آن علاقه مند هستم و در این مقوله زحمت کشیده ام.

یکی از اشعارتان را به مخاطبان مجله و سایت « کولاک » هدیه می دهید؟

هوا دلگیره از وقتی که رفتی / خودت رفتی و عطرت خونمون موند / هوا یا برفه یا بارونه یا ابر / از اون روزی که چترت خونمون موند / هوا دلگیره! میفهمی عزیزم؟ / هوا دلگیر باشه شهر، سرده / تو سرما دست مردا تنگ میشه / ولی با دست تنگم مرد، مرده / کجا میری ببین! خشکن درختا / بهارا روی دیوارا تو قابن / تموم عاشقا تو داستانن / همه پروانه ها لای کتابن / همش بارون میاد، خیسه زمینا / کجا میری؟ پر از گِل میشه کفشت / کجا میری؟ هنوزم باد، تُنده / یه وقت میپیچه تو شال بنفشت / هوا دلگیره و قلب توسنگه! / دلت کی با دل من نرم میشه؟ / بیا آغوشتو وا کن که سرده / تو باشی خونه بازم گرم میشه!

این پست توسط بخش تلویزیون مجله کولاک گردآوری شده است , امیدواریم از مطالعه مطلب

عبدالله روا: رابطه مهم است اما به اندازه « ژن خوب » کمک نمی کند!

استفاده کافی برده باشید، از شما دعوت می شود از مطالب مرتبط با این پست دیدن فرمایید .

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا