اخبار داغ

مردمانی زلال از جنس آبی بی کران دریای عمان

در این پست از مجله اینترنتی کولاک مطلبی در مورد

مردمانی زلال از جنس آبی بی کران دریای عمان

ارائه شده است ، در صورتی که محتوای این پست مورد توجه تان واقع شده است، می توانید برای مشاهده مطالب بیشتر در این موضوع به دسته بندی

سوژه روز

مجله اینترنتی کولاک مراجعه کنید .

گزارش و عکس: مهسا صفری، اختصاصی مجله اینترنتی کولاک

همین که به اتاق مهمان دعوت شدم بوی سوختگی کنتر بلند شد، من حواسم به کنتر بودو اونا حواسشون به من…

در یک چشم به زدن دوروبرم پر شد از کبرا اُ رقیه اُ حلیمه اُ فاطمه اُ زهرا اُ مریم اُ نرگس…
دخترانی ماه رو و دوست داشتنی، شبیه تمام دخترانِ سرزمینم.

 

نمی تونستم چشم ازشون بردارم، فاطمه برام شعر می خوند، مریم نقاشیشو نشونم میداد و حلیمه با سکوتش تمام توجه من رو به خودش جلب کرد.
فقط نگاهم می کرد، عمیق، نافذ!
مریم خیلی آروم از کنار ملیحه رد شدو رویاهاشو که نقاشی کرده بود، با زبونه بی زبونی برام شرح داد.
و من موندم و یک دنیا عشقی که نسبت به این جماعت داشتم.
دلم می خواست یه چراغ جادو داشتم و می تونستم تمام آرزوهاشونو برآورده کنم.
زنان روستا نگران تجرد و بچه نداشتنِ من بودن…

انقدر تو این تایم کوتاه صمیمی شدن که حتی بهم پیشنهاد دادن بیا اینجا پیش خودمون ازدواج کن…
اینطوری بود که نه بچه ها تو کار بزرگ تر ها دخالت می کردنو نه بزرگ ترها تو کار بچه ها…
و تو به عنوانِ مهمان باید هوای همه را می داشتی.
و اما ندیم و دوستانش….
ندیم و امین و جاسم و ابوطالب
بزرگ مردهای کوچک روستای تنگ بودن.

 

 

سفره دلشونو وسط اسکله ماهی گیرا باز کرده بودنو از روستا و جاذبه های بلوچستان برام می گفتن.
ندیم، مغز متفکر و اجتماعی ترین پسری ای بود که تو روستا دیدم.
چهارده ساله، زبل، خوش رو، مهمون نواز، یه جورایی بیزینس من، انقدر جالب همه چیز رو پرزنت می کرد که وقتی به خودم اومدم روبروی خواهر جاسم نشسته بودم، یه دستم پر از صدف های عجیب و غریبی بود که بچه ها تو ساحل عمان پیدا کرده بودن، یه دستم حنابندون گرفته بود.
ظهر بود و باید میرفتم به درک، بهشتی در تلاقی کویر و دریا.

دلم نمیخواست ترکشون کنم
اینجا جایی بود که می خواستم باشم
پیش مردمانی که هنوز “بد بودن” رو یاد نگرفته بودن
آدم هایی که زندگی رو کف دستشون می گرفتن و انقدر خالصانه رفتار می کردن که من دست پاچه می شدم…
تمام شب هایی که کمپ کردم، امنیت رو بو کشیدم.

با آسوده ترین خیال زیر بی منت ترین سقف دنیا سرمو رو بالش میذاشتم و انقدر به آسمون نگاه می کردم که نمی فهمیدم کی خوابم برد…
به راستی این منطقه بکر بودنش رو از این مردم وام گرفته…

 

این پست توسط بخش سوژه روز مجله کولاک گردآوری شده است , امیدواریم از مطالعه مطلب

مردمانی زلال از جنس آبی بی کران دریای عمان

استفاده کافی برده باشید، از شما دعوت می شود از مطالب مرتبط با این پست دیدن فرمایید .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا