سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی دختر سفیر را مطالعه می فرمایید. شما عزیزان که به دنبال خلاصه داستان سریال های ترکی هستید حتما این سریال را دیده اید. اگر می خواهید با داستان این سریال بیشتر آشنا شوید با ما همراه باشید.

سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی دختر سفیر

سنجر بعد از دعوای سخت با گیدیز به مادرش می گوید: «همگی سوار ماشین شوید. » و خودش داخل ساختمان شرکت می شود. ناره به سمت گیدیز می رود و میگوید: «مگر دیوانه شده اید؟ چه کار می کنید؟ » گیدیز هم وارد شرکت می شود و هردو برادر وکیلشان را خبر می کنند تا اموالشان را تقسیم کنند. منشی داد میزند: «ژاپنی ها الان می رسند.» ولی کسی به او توجه نمی کند. ناره خودش را درمورد جدا شدن دو شریک مقصر می داند. و تلاش می کند آنها را قانع کند که آشتی کنند اما تلاشش بی نتجیه است. استعفایش را می نویسد و روی میز سنجر می گذارد و با درماندگی می گوید: «من کار نمی خواهم. خواهش می کنم جدا نشوید. » وکلا از راه می رسند. سنجر به خاطر می آورد که همین پارسال با گیدیز کیک هفت ساله شدن شراکتشان را بریدند و جشن گرفتند. با این تصور به وکیل می گوید: «من از اسکله چیزی نمی خواهم. مال گیدیز باشد. »

گیدیز هم در مقابل می گوید: «من هم از باغ زیتون سهم نمی خواهم. » و هردو با چشم اشکبار به هم نگاه می کنند. جدا شدن برایشان سنگین است. بالاخره جلسه تمام می شود و سنجر از شرکت می رود. گیدیز مثل خواب زده ها در اتاقش به نقطه ای خیره شده. در همین حال کدخدای روستا عمو یاسین، وارد شرکت می شود. قرار است در مورد جشنی که هر سال در روستا برای جذب توریست برگزار میشود و اسپانسرش شرکت ساقدوش ها است صبت کند. ولی سنجر و گیدیز به او می گویند که در جشن شرکت نخواهند کرد. عمو یاسین می گوید: «ولی پدران شما سال ها در آن جشن با هم رقصیده اند و شما هم مثل هرسال خواهید رقصید. »

گیدیز جواب می دهد: «مثل همیشه هزینه جشن را خواهیم داد ولی در جشن شرکت نخواهیم کرد. » عمو یاسین با دلخوری و تاسف زیاد از شرکت می رود. خالصه با رفیقه و عروس ها به عمارت افه اغلو می رسند. خالصه می گوید: اگر از شر دختر سفیر خلاص نشویم پسرانمان همدیگر را خواهند کشت. » رفیقه حرف او را تایید می کند. خالصه، منکشه را به گوشه ای می برد و به او می گوید: «میخواهم به دیدن برادرت بروم. و به کمک او دختر سفیر را از این شهر بیرون خواهیم کرد. »منکشه کمی نگران می شود و الوان به او می گوید: دیدی که سنجر به خاطر دختر سفیر از برادر چندین و چند ساله اش جدا شد!

اگر بخواهی ناره یا ملک را اذیت کنی به راحتی آب خوردن طلاقت خواهد داد. حواست را جمع کن.» ناره هنوز ناامید نشده و از گیدیز خواهش می کند که دنبال سنجر برود و او را برگرداند. گیدیز به آرامی می گوید که خیلی دیر شده است و سنجر دیگر برنخواهد گشت. سپس به کارکنان که گیج شده اند، ناره را معرفی می کند و می گوید: «این خانم از امروز به عنوان مدیر روابط خارجی مشغول کار خواهد شد. » و از منشی می خواهد ناره را با وظایفش آشنا کند. در ضمن به همه گوشزد می کند که: «من و سنجر از هم جدا شدیم ولی تغییری در اداره ی شرکت به وجود نیامده. مثل قبل به کارتان ادامه دهید. » و از شرکت خارج می شود.

ناره که فکر می کرد استعفا داده و دیگر آنجا کاری ندارد رفتن گیدیز را تماشا می کند.سنجر به خانه می رود و همه خانواده اش را دور هم جمع می کند و اعلام میکند که از گیدیز جدا شده و شراکتشان به پایان رسیده.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دختر سفیر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا