فرهنگی

داستان نمایش ددالوس و ایکاروس با بازی نوید محمدزاده و بهرام افشاری + زمان اجرا

داستان نمایش ددالوس و ایکاروس با بازی نوید محمدزاده و بهرام افشاری به همراه زمان اجرای نمایش همچنین اطلاعات تکمیلی درباره این تئاتر در این مطلب. نمایش «ددالوس و ایکاروس» به کارگردانی همایون غنی‌زاده یکی از مطرح‌ترین اجراهای ۱۵ سال گذشته تئاتر ایران بوده که چندین بار بر صحنه تئاتر تهران اجرا شده و در فستیوال معتبر «باربیکن» لندن و همچنین کشور آلمان نیز روی صحنه رفته و مورد استقبال قرار گرفته است.

ددالوس و ایکاروس با بازی نوید محمدزاده و بهرام افشاری
ددالوس و ایکاروس با بازی نوید محمدزاده و بهرام افشاری

نکته قابل توجه درباره اجرای نمایش «ددالوس و ایکاروس» کپی‌برداری یک گروه تئاتر انگلیسی از این اثر و اجرای آن در کشور انگلستان بود که با اقدام قانونی گروه ایرانی اجرای آن متوقف شد.

غنی‌زاده قصد دارد در جدیدترین فعالیت خود در زمینه کارگردانی تئاتر، نمایش «ددالوس و ایکاروس» را بار دیگر و این بار در تابستان سال ۹۹ روی صحنه ببرد. در اجرای جدید این اثر نمایشی قرار است نوید محمدزاده و بهرام افشاری به ایفای نقش بپردازند.

محمدزاده و افشاری که در یک بازه زمانی فعالیت خود در عرصه بازیگری حرفه‌ای تئاتر را آغاز کردند، توانستند کارنامه موفقی را در تئاتر به خود اختصاص دهند. این ۲ بازیگر در بازیگری عرصه تصویر نیز به موفقیت‌های خود ادامه داده‌اند.

نوید محمدزاده و بهرام افشاری پیش از این در نمایش «دیابولیک رومئو و ژولیت» به کارگردانی آتیلا پسیانی و «مرد بالشی» به کارگردانی علی سرابی همبازی بوده‌اند. همایون غنی‌زاده و بهرام افشاری نیز پیش از این در نمایش «می‌سی‌سی پی نشسته می‌میرد» به کارگردانی غنی‌زاده با هم همکاری داشته‌اند.

امین عظیمی درباره این نمایش نوشته است:
“هجو” کردن به معنی ویران کردن گذشته نیست‌؛ در واقع‌، هجو کردن هم بارور کردن گذشته است و هم به پرسش کشیدن آن
(لیندا هاچن)
۱-
در اساطیر یونان آمده است که‌”ددالوس” هنرور و مخترع دربار “مینوس شاه” برای زندانی کردن “مینوتور”- هیولایی که برخلاف دیگر “سانتورها” از نوک پا تا زیر گردن شمایلی انسانی داشت اما سر گاو نری روی شانه‌هایش بود ـ لابیرنتی طراحی کرد که هرکس وارد آن می شد نمی توانست از آن رها شود‌. تا آن که روزی‌” تسیوس ” که به عنوان قربانی وارد لابیرنت شده بود با یاری آریادنه ـ دختر مینوسی‌ای که دل باخته اش بود- توانست پس از نابودی مینوتور از لابیرنت فرار کرده و حاصل خلاقیت “ددالوس” را بی اعتبار کند‌. مینوس شاه نیز بر ددالوس خشم گرفت و قصد جان او را کرد‌.

‌ددالوس نیز که کشتی‌ها از سوار کردن او سر باز می‌زدند‌، با به هم بستن پرهای پرندگان به وسیله‌ی موم برای خود و پسرش ایکاروس دو جفت بال ساخت‌. ایکاروس در حین پرواز مغرور شد و با نزدیکی بیش از حد به خورشید بال‌های مومی‌اش را آب شده دید و در دریا فرو افتاد و غرق شد‌. اما ددالوس نجات پیدا کرد و با ترفندهایی مینوس شاه را نیز از میان برد.

این روایت اسطوره‌ای در دستگاه تئاتری‌”همایون غنی‌زاده” مبدل به هجویه‌ای تمام عیار شده است‌. مولف آن چنان که روایت اسطوره‌ای مذکور را دچار نوعی‌”واسازی” می‌کند از نو‌، الگویی برای روایت آن تدارک می‌بیند‌. این الگو ریشه‌هایی در نمایشنامه‌نویسی ابزورد دارد اما گرایش مولف به نگره‌های پست مدرنیستی در حوزه‌ی ادبیات نمایشی‌، متن را هر چه بیشتر به شوخی‌ای برای بی اعتبار کردن تفاسیر نظام‌های مستبدانه آکادمیک از روایت اسطوره‌ای ددالوس و ایکاروس مبدل کرده است‌.

بر مبنای این تفاسیر‌، اسطوره‌ی ایکاروس همواره نماد غرور انسان در راه رسیدن و کشف حقیقت است‌‌. بال‌های مومی ایکاروس ـ دانش و تکنولوژی بشری ـ در برابر خورشید ـ نماد حقیقت و دانش ـ آن قدر ناتوان و ناچیز است که به سرعت آب می‌شود و او را به نابودی می‌کشاند. پس ایکاروس در روایت اسطوره‌ای قربانی غرور خویش است‌. غروری که ریشه در نوعی آزادی طلبی و رهایی از چارچوب های محدود زندگی دارد.

اما در روایت هجو آلود غنی‌زاده‌، ایکاروس دچار نوعی پوچی و نیهلیسم می‌شود‌. غرور در او جایی ندارد‌. او سرگرمی‌های ساده‌ی زندگی‌اش ـ موش و گلدان ـ را در برابر حرکات ظالمانه‌ی پدرش از دست می‌دهد. ددالوس همچون برده‌ای با او رفتار می‌کند و در این بین ایکاروس قربانی‌ای است که می‌بایست در راهروهای تو درتو و ساخته شده توسط پدر ـ شاید این کیفری باشد که ایکاروس نیز ناخواسته مجبور به تحمل آن است ـ رنج و مرارت کار کردن را به جان بخرد‌. و پدر ـ حتی می تواند نمادی از پدر در تفکر مسیحیت نیز باشد بویژه با نظام اندیشه‌ی سه قطبی‌اش که هرچه بیشتر ما را به یاد‌”‌به نام پدر‌، پسر و روح القدس‌” و تثلیت مسیحیت می‌اندازد ـ به شکل آشکاری از او سوء استفاده می‌کند‌.

ددالوس در طول نمایش یا در حال نصیحت کردن پسرش است و یا او را آزار می‌دهد . به یاد بیاوریم صحنه‌ای را که ددالوس برای آن که جمله‌‌ی مطلوبش را از ایکاروس بشنود با شعله‌ی آتش‌”موش” او را جزغاله می‌کند‌. ددالوس مستبدانه سرگرمی‌های پسرش را از بین می‌برد‌، چرا که معتقد است این عادت‌ها و سرگرمی‌ها او را دچار اسارت می‌کند . اما ایکاروس با نگاهی فنا نگرانه و معنا باخته خود را همچون مومی می‌داند که در برابر مرگ و نابودی خویش ـ خورشید ـ زیبا می‌شود‌.

ایکاروسِِ نمایشنامه‌ی مذکور بر خلاف روایت اسطوره‌ای خویش دست به خودکشی می‌زند تا به گونه‌ای مبدل به نماد خودویرانگری و یاس انسان امروزی باشد‌‌. غرور بسیار قبل‌تر توسط نظام جابرانه ای که پدر با سوت زدن ـ نماد قدرت پدر ـ آن را حکمروایی می‌کند از بین رفته است‌. ایکاروس سوت را از فراز هواپیما به بیرون پرتاب می‌کند تا علیه نظام مستبدانه‌ی پدر بشورد و بر نظام تثلیث وار او خاتمه دهد‌. حالا او دیگر نظام دو قطبی خویش را دارد‌: مرگ یا زندگی‌. و در این بین مرگ را به متهورانه‌ترین شکل آن بر‌می‌گزیند و با سرعت به سوی خورشید می‌تازد تا با ذوب شدن بال‌های مومی‌اش در آغوش مرگ فرو رود.

بازخوانی غنی‌زاده از ایکاروس می‌تواند نمادی از معنا باختگی انسان معاصر نیز باشد‌. او در گیرو دار نظام‌های عقیدتی و زیستی ـ آنچنان که پدر بر او تحمیل می کند – دیگر اشتیاقی به زیستن ندارد‌ . و آنچنان که در نخستین سال‌های هزاره‌ی جدید بار دیگر به ذهن بشر تکانی به بزرگی جنگ‌های جهانی داد‌، بدش نمی‌آید که برای از بین بردن مینوس شاه و باز کردن چشم‌های بردگان با هواپیمایش به برج‌های او برخورد کند و به قول ددالوس در یک حرکت تمیز تروریستی جان خودش را بر سر اعتقادش بگذارد . یکی از ظرایف متن نیز در همین نگاه نهفته است‌.

ددالوس کاراکتری است که ریشه در تفکری قرون وسطایی دارد‌. او ستمگر است‌. حکومت می‌کند و اطرافیانش را با احکام اش به بند می‌کشد‌. اما ایکاروس نمی‌خواهد یا نمی‌تواند به چنین مناسباتی تن دهد‌. پس بر می‌آشوبد تا خود را ویران کند‌. شاید حتی خودویرانگری او نیازی غریزی باشد آنچنان که در مورد نفس کشیدن خویش بازگو می‌کند‌.
۲-
یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی اجرای‌”‌ددالوس و ایکاروس‌” بهره مندی خلاقانه‌ی کارگردان و گروه اجرایی از تکنولوژی صحنه‌ای و تاثیر آن در خلق تصاویری است که در ذهن تماشاگر تا سال‌ها ماندگار خواهد بود‌. همایون غنی زاده با پرداخت تصاویر جذاب و گاه هیجان انگیز ذهن مخاطب را به وجوهی از اجرای اثری نمایشی جلب می‌کند که در تئاتر ایران کمتر به آن پرداخته شده است‌. او از امکانات محدودی که در اختیار دارد با خلاقیت و ظرافت استفاده می‌کند و با انتشار روح هجوآلود اثر در تمامی عناصر اجرایی بویژه میزانسن‌، ابزار و ادوات صحنه‌ای و بازیگری به اجرایی قابل توجه دست می‌یابد.

نویسنده و کارگردان این اجرا‌، با ریزبینی شخصیت‌های خود را ساخته و پرداخته کرده است‌. جزئیات رفتاری بازیگران‌، شکل لباس پوشیدن ـ جوراب‌هایی که علاوه بر ارجاع به دلقک‌های سیرک می‌تواند نشانه‌ای از زندانی باشد که در آن گرفتارند ـ و حتی شکل گویش آن‌ها و … همه و همه در خدمت رویکرد هجوآلود اثر است . در این بین حتی روابط “بینامتنی” و “بینا گفتمانی” اثر با خرده روایت‌ها و اشارات اجتماعی و سیاسی نیز هجو می‌شود‌. عنصر هجو در نمایش”‌ددالوس و ایکاروس” همچون یک مرکز ثقل عمل می‌کند و تمام عناصر اجرایی را در محوری معین کنترل و هدایت می‌کند‌.

ددالوس و ایکاروس با بازی نوید محمدزاده و بهرام افشاری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا