سریالسریال‌ایرانی

داستان قسمت آخر فصل دوم سریال بیگانه ای با من است

سریال غریبه ای با من است در دو فصل ویژه پخش از شبکه دو سیما ساخته شده است که فصل اول ۳۳ قسمت و فصل دوم در ۱۲ قسمت ساخته شده است و کارگردان فصل دوم آن آرش معیریان می باشد، در این مطلب داستان کامل قسمت اول تا آخر فصل دوم سریال غریبه ای با من است را می خوانید، با ما همراه باشید:

قسمت اول فصل دوم سریال بیگانه ای با من است

چند سال بعد

مینو که حال درس خوانده و مهندس شده، سهامدار شرکت شده و با صادق و جاوید کار میکند. جاوید با کشیدن یه نقشه به کمک خانم نیک بین و مینو میخواد شرکت را بالا بکشد و با پولش به خارج از کشور بره. روز مزایده همان روزی است که فریبا خانم صادق عمل دست دارد و صادق میگه من نمیتونم بیام باید بیمارستان باشم جاوید که این موضوع را میدانست الکی پافشاری میکنه که باید بیای ولی صادق از همون اول حس خوبی به این کار نداشته و میگه ریسکه خیلی بالاییه. مینو در حال برگشت به خانه توهم میزنه که مینو اصلی را میبینه و بهش میگه که منو نابود کردی دیگه با این کار زندگی سمیه و صادق و اون خانمی که بهش میگی مادر را نابود نکن. مینو پشت چراغ قرمز با دبدن دختر گل فروش سر چهارراه یاد گذشته خودش می افتد و به خاطر دروغ هایی که گفته گریه میکند. پسر آقای حجت وکیل خانوادگی آقای شهرابی به مینو زنگ میزند و میگه به دفترش برود، وقتی میرسه بهش میگه یه چیزیو میخوام ۱ساله بگم بهت ولی نمیتونم و بهش میگه بامن ازدواج میکنی؟

که مینو مخالفت میکنه و میگه هم من فراموش میکنم درخواستتو هم شما فراموش کن و میره. همان شب که تولد امیرعلی است وقتی مینو میرسه امیرعلی را سوار بر یک دوچرخه میبینه و میگه این از کجا که صادق بهش میگه کادو تولدشه گفتم دیگه نبرم خونه دوباره بیارم که مینو ازش تشکر میکنه و صادق بهش میگه وقتی به مزایده فکر میکنم دلم آشوب میشه و مینو سعی میکنه آرومش کنه و همه چیزو خوب جلوه بده. امیرعلی پسربچه ای لجباز و یکدنده شده که با لیلا خیلی خوبه و دوست داره همش با او بازی کنه و از رامین زیاد خوشش نمیاد و باهاش لجه و میگه دوست نداره که با لیلا بازی کنه. شب جشن تولد امیرعلی شروع میشه و مینو به حیاط میره تا بچه هارو جمع کند برای برش کیک که با جاوید روبرو میشه و مینو بهش میگه دلم به حال خانواده ات میسوزه چجوری دلت میاد که همینجوری بزاری و بری؟ که جاوید میگه اینا همشون منو تحقیر کردن سمیه با اون نگاه ها و اون لبخند ساختگیش حسی بهم میده که انگار قراره بمیرم مهربونی قبل مرگمه، مینو سعی میکنه منصرفش کنه که سمیه میاد و میگه بحث کار و حساب و کتابو جمع کنیم دیگه بیاین تو که مینو میگه الان میایم سمیه جان…

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا