سریالسریال خارجی

داستان کامل قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب

در این مطلب از مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب را می خوانید. این سریال جز پرطرفدار ترین سریال های ترکی می باشد. 

قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب

سریال ترکی ضربان قلب یا نبض یکی از سریال های موفق ترکیه است که اویکو کاریل بازیگر سریال کوزی گونی در آن حضور دارد. سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı

قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب

علی در اثر استنشاق گاز حالش بد است. سلیم به ایلول می گوید که پلیس دنبالش می گردد. پرستاری گوشی ایلول را به او می دهد.سلطان به او‌ زنگ زده و‌ می گوید :«هنوز هم یک شانس دارید.علی اصف تا ۷ دقیقه دیگر خفه میشود.» ایلول میگوید:« تو کی هستی؟» او آدرس می دهد و قطع می کند.

ودات بیرون است و سوار تاکسی می شود. سلطان به او زنگ میزند. ودات می پرسد می خواهی چکار کنم؟ او می‌گوید به لطف تو‌،دخترت از اتهام قتل و دامادت از مرگ نجات پیدا می کنند. ودات می گوید باشه ولی علی اصف الان کجاست؟ او قطع می کند. ودات به راننده آدرس می دهد و راننده که همان چنگیز است، می گوید تو چکار کردی ؟ اونجاها جای خطرناکی است. ودات می گوید تو کاری نداشته باش .زودتر برو.

ایلول و سلیم به آدرس می رسند و می بینند روی صحنه ای که در فیلم دیده بودند، خالی است و کسی نیست…علی را در اتاقکی شیشه ای گذاشته اند که درهایش باز نمی شوند.
ودات در جاده می بیند که راننده ایستاد و گفت راه تمام شد.
ودات می گوید توکی هستی؟ یعنی چه؟ چنگیز پیاده می شود و درهای ماشین را قفل می کند. ودات هرچه سروصدا می کند او گوش نمی کند. ماشین را وسط جاده رها می کند و می رود.

پلیس هم به آن محل می رسد .ایلول و سلیم نمی توانند درهای شیشه ای را بشکنند که می بینند یک چیزی از بالا به زمین افتاد و می بینند چند متر آن طرف تر یک چکش بزرگ است. آن ها با چکش به سختی شیشه ها را می شکنند و‌ می‌بینند علی آن جا نیست، بلکه یک مترسک روی صندلی گذاشته اند.

در جاده ای که ودات داخل ماشین مانده است، یک کامیون بزرگ به سرعت می آید و به ماشین ودات می زند.

علی در ماشین خودش خواب است.تلفن زنگ می زند و او بیدار می شود .یک دستش باندپیچی شده است. گوشی‌ را برمی دارد که سلطان است و به او می گوید امروز هم نمردی…علی می گوید تو یک ترسو هستی.سلطان می گوید من اینجا و همه جا هستم و بهم خوش می گذرد…..حالا قسمت دوم ماجرا را برایت میگ ویم: از این جا مستقیم این راه را می روی. یک تصادفی شده و باید یک زخمی را نجات بدهی….علی سوار می شود و در جاده به راه می افتد….

سلیم به ایلول می گوید آرام باش….او می گوید یک دیوانه ما را به بازی گرفته است. چتین می گوید پیدایش می کنیم. علی زنده است. آن فرد اگر می خواست، او را تا حالا کشته بود. او دارد بازی می کند.

علی به صحنه تصادف می رسد و می بیند ماشین در وسط جاده است اما کسی داخل آن نیست. او می خواهد به پلیس زنگ بزند، اما سلطان زنگ می زند و می گوید با آن تلفن نمی توانی به هیچ جا زنگ بزنی. علی چند قطره خون زیر ماشین می‌بیند و بسرعت در عقب ماشین را با می‌کند و می بیند در صندوق عقب ماشین ، ودات غرق در خون است. سلطان می گوید وقت کمی داری که بتوانی نجاتش بدهی… سلطان تمام وضعیت پزشکی او را به علی بازگو می کند و علی می فهمد که او یک دکتر است. سلطان می گوید مقداری وسایل در ماشین است که می توانی استفاده کنی.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا