گفتگوویژه

ساناز سماواتی: من در حافظه مردم «ماندگار» هستم

ساناز سماواتی، متولد هشت فروردین هزار و سیصد و پنجاه، تهران، هنرپیشه تئاتر، سینما و تلویزیون، دانش آموخته رشته مترجمی زبان انگلیسی، در کارنامه هنری او می توان به فیلم های سینمایی «حامی»، «هدف»، «زن امروز»، «متهم»، «کلید ازدواج»، «جوانی»، «بی دل»، «کباب غاز»، «منشی مخصوص من» و همچنین مجموعه های تلویزیونی «روزهای پرماجرا»، «ضیافت»، «محاکمه»، «تولدی دیگر»، «دو پنجره»، «مسافر»، «نود شب»، «زیر آسمان شهر»، «طبقه دوم»، «نقطه چین»، «محکومین»، «خانه مادری»، «وارش»، «بوم و بانو»، «بوتیمار» و «روزهای آبی» اشاره کرد، با مساعدت «سامان محامی» با ساناز سماواتی در کنار همسرش هومن حسین نژاد و پسرشان برسا، گفتگویی مفصل داشته ایم که با هم می خوانیم.

خانم سماواتی، چرا از اینهمه فعالیت هنری سراغ بازیگری رفته اید؟

شاید دلیل آن علاقه و اتفاق همزمان است، من می خواستم بروم فضانوردی بخوانم اما دغدغه من از کودکی بازیگری بود و در آن مستعد هم بودم، در فعالیت هایی مدرسه همواره حضور داشتم و بعد طبیعتا با پشتوانه خانواده به آن سمت سوق داده شدم، به سمت کلاسهای آقای حمید سمندریان رفتم و جزو اولین دوره کانون تئاتر تجربی بودم که فارغ التحصیل و وارد بازار کار شدم.

پس با تئاتر شروع کرده اید؟

بله با کلاسهای آقای سمندریان و جزو آن خوش شانس ها که بلافاصله معرفی شدم و سریال گرازها را کار کردم.

تئاتر امروز کجای سبد فرهنگی مردم قرار دارد؟

هیچ جا متاسفانه! تئاتر ایران در حال کشیدن نفس های واپسین خودش است، ما باید فرهنگ سازی می کردیم که مردم ما تئاتر را به عنوان بخشی از سبد فرهنگی خانواده خودشان به همراه داشته باشند، باید فرهنگ سازی های مختلفی در رابطه با تئاتر رفتن بشود که کرونا باعث شد متاسفانه تئاتر نفس های آخر را بکشد و اگر مسئولین به فریاد کسانی که شغل و زندگی آنها تئاتر است نرسند متاسفانه کار تئاتر تمام است.

تئاتر کجای زندگی خود شما است؟

همه جای زندگی من از لحظه ای که بیدار می شوم و هر لحظه را که پلک می زنم ثبت می کنم، می گویم ممکن است برای یک کارکتر یا نقشی که بازی می کنم این حالت و حس را استفاده کنم پس آن را یادم بماند تا بتوانم از آن استفاده کنم.

با ورد سلبریتی ها به تئاتر موافق هستید؟

اول باید مفهوم کلمه سلبریتی را بدانم چون من اصلا با این مفهوم آشنا نیستم، همیشه این را گفته ام که شغل و تحصیلات من بازیگری است، من بازیگر هستم و مفهوم سلبریتی را نمی دانم، این را می دانم که اگر واژه هنرمند را یدک می کشم از لطف مردم است و در مقابل مردم همیشه  گردن من خم است، مهمترین اتفاق زندگی من در جایگاه یک بازیگر و کسی که عنوان هنرمند را یدک می کشد مردم هستند پس من واژه سلبریتی را نمی فهمم و ترجیح می دهم که آن را ندانم.

منظور من ورود چهره های مطرح دنیای تصویر به دنیای نمایش بود.

من اصولا با خط کشی مخالف هستم، اعتقاد من این است که بازی در تئاتر به خاطر ویژگی های تئاتر یک مقوله جداگانه است چون آنجا شما نفس در نفس  تماشاچی دارید و هر شب یک نقش را می آفرینید و حتی می توانید هر شب آن را اتود بزنید و تغییر بدهید، بنابراین آن تکنیک و روش متفاوت است اما ملاک بازیگری جلوی دوربین را اگر الانبخواهیم سینما و تلویزیون قرار بدهیم، در شرایط فعلی دیگر آن خط گذشته را ندارد، چون زمانی که ما بازیگری را شروع کردیم با دوربین های «بی ال» بود که سی بار تمرین و یک برداشت ضبط می کردیم چون نگاتیوی بود، بازیگرها را دعوت می کردند و به سینما می رفتیم و راش می دیدیم، اینها اصطلاحاتی است که دیگر وجود ندارد و من شانس این را داشته ام که به عنوان آخرین نسل آنها را لمس کنم، الان هیچ فرقی بین ضبط و ثبت سریال، تله فیلم و سینمایی وجود ندارد بنابراین من فکر می کنم الان فقط دو بخش بازیگریی داریم، تئاتر و تصویر و در آنها هیچ تفاوتی نمی بینم، همه می توانند در هر بخشی که دعوت به کار می شوند بازی کنند کما اینکه به نظر من بازی در تئاتر برای بازیگری که کار تصویر می کند یک شانس است تا خودش را محک بزند.

شما هم موافق هستید تلویزیون با ریزش مخاطب مواجه شده است؟

بله مشخص است، به خاطر اینکه وقتی من در خیابان راه می روم همه به من می گویند ما آی فیلم می بینیم و وقتی می پرسم چرا؟ می گویند چون شما قدیمی ها بازی می کردید و قصه های قدیمی چفت و بست داشتند، واقعی تر بودند و لمس آنها برای ما ملموس تر بود، الان هم که سریال های جدید پخش می شود مردم می گویند مرسی که برگشتید و تا الان کجا بوده اید؟ همین نشان دهنده این مساله است.

این رسانه برای بازگشت مخاطب خود باید چه کند؟

اصلا ما کلمه تلویزیون را کنار می گذاریم، به نظر من در هر کاری باید از حرفه ای آن کار استفاده  شود، صرف اینکه این مشکل از زمانی به وجود آمد که نگاه به مقوله هنر صرفا نگاه مالی شد، در همه کارها و رشته های هنری وقتی نگاه می کنید نگاه صرفا مالی به وجود آمده و نهادینه شده است که  این ریزش را به وجود آورده است، این عدم وجود اصالت و کیفییت به وجود آمده است

امروز فضا برای رشد جوانها در تصویر و نمایش چقدر مهیا است؟

همه چیز مالی شده و ما متاسفانه شاهد حضور افرادی هستیم که مطلقا استعداد ندارند، من گاهی در کلاسهای بازیگری به آنها می گویم که عزیزان من شما باید به کلاسهایی کوتاه مدت بروید ولی اگر واقعا استعداد ندارید وقت خودتان را تلف نکنید، ملا من در خیاطی صفر هستم و علاقه هم ندارم، اگر قرار بود بروم و در یک کارگاه تولید خیاطی کار کنم می مردم، این یک جهت دیگر هم دارد که ممکن است من علاقه زیادی داشته باشم اما استعداد خیاطی نداشته باشم، در این  شکل هم من زندگی خودم را باخته ام، آدمها باید واقع بین باشند و به زور نخواهند در کاری که  استعداد ندارند خودشان را قرار بدهند.

در بین کارهایتان کدام را بیشتر دوست دارید؟

مثل این می ماند که به یک مادر بگویید کدام بچه را ببیشتر دوست دارید؟ برای من همه عزیز هستند، حالا شاید بعضی از کارها به خاطر شرایط تولید و پخش خوب دیده نشده باشند اما همه آنها برای من عزیز هستند.

پس پشیمان نشده اید که تعدادی از آنها را بازی کرده اید؟

نه پشیمان نشده ام اما افسوس خورده ام که کاش می شد در شرایط تولیدی بهتری این کار را انجام  می دادیم.

در میان فیلمهای ایرانی نقشی بوده که دوست داشته باشید شما آن را بازی کنید؟

در فیلمهای ایرانی زن ها مگر چقدر جای بازی دارند؟ مثلا الان من می توانم بروم و نقش یک دزد دریایی را بازی کنم؟ یا مثللا زنی که در جامعه متفاوت است؟ مثل «یوتاب» زنی ایرانی که در دفاع از وطن یک قهرمان بود، من آرزو دارم این نقش را بازی کنم ولی نمی توانم، معمولا نقش ها یک نقش های مشخص است

امروز خوش چهره بودن چقدر در بولد شدن یه فرد تاثیر دارد؟

این بخش به سلبریتی ها مربوط می شود، به نظر من بازیگری یک هنر و یک ژن دروونی است، اینکه شما خوش چهره باشید باید یکی از خصوصیت های شما باشد ولی خوش چهره یعنی قابل تحمل از نظر اینکه تماشاچی شما را نگاه کند، برای سلبریتی بودن این قضیه خیلی موثر است ولی به عنوان بازیگر آنچه که من به عنوان شاگرد استاد سمندریان به یاد  دارم این است که نقش را خوب بفهمید، تحلیل کنید و بتوانید در خودتان بروز بدهید.

شما خوش چهره هستید؟

نمی دانم! این را باید مردم بگویند اما می دانم که خوش قلب هستم.

چند دفعه اسم استاد سمندریان آمد، یادی از ایشان کنیم و این شخص چه ویژگی هایی داشت که اینچنین از نیکی از او یاد می شود؟

یکی از شانس های بزرگ زندگی من این بود که یک روز یک آگهی  کوچک سه سانت در سه سانت را در روزنامه خواندم که نوشته بود جهت کلاس های بازیگری حمید سمندریان بیایید، شارژ شهریه ما سه هزار تومان بود و پولها را روی هم گذاشتیم و اتاق بالای کانون تجربی را موکت کردیم، از دوستانی که از آن دوره مانده اند می توانم به علی صالحی، فریبرز عرب نیا، امیر جعفری، علی مشهدی و سیما تیرانداز عزیز که فکر می کنم در کلاس های ما بودند اشاره کنم، ما اولین گروه  بودیم و از آنچه که از استاد سمندریان باقی مانده و شیوه تدریس ایشان مشخص است که چه کسی بوده اند، ممهمترین چیزی که من از ایشان یاد گرفته ام جمله معروفی بود که می گفتند و من در تمام این سی سال آویزه گوشم کرده ام، ایشان می گفتند از نظر من بازیگر درجه دو باشید با اخلاق حرفه ای بهتر از این است که بازیگر درجه یکی باشید با خلاق غیرحرفه ای.

به نظر شما این امکان وجود دارد حمید سمندریان دیگری متولد شود؟

به نظر من در هر قرن امکان دارد این شانس وجود داشته باشد ولی الان نه، رفتار و اخلاق و منش خیلی تاثیر دارد که شما یک نفر را استاد بنامید.

دوست دارید امروز کنار کدام بازیگرها و برای کدام کارگردان بازی کنید؟

خیلی دوست دارم با «بن افلک» بازی کنم و بیشتر دوست دارم با «کیانا ریوز» بازی کنم، با آقای ریوز به دلیل فعالیت های اجتماعی ایشان که خیلی برای من مهم است، نگاه ایشان به محیط زیست، جامعه و اطرافیانشان خیلی برای من با ارزش است، من اعتقاد دارم اینکه یک هنرمند صرفا بازیگر خوبی است یا در رشته هنری خودش خیلی درجه یک است ملاک نیست، فکر می کنم برای اینکه به شما بگویند هنرمند فعالیت های اجتماعی که  نسبت به محیط زیست، کودکان، آدمها و حیوانات دارد هم مهم است، همه کارگردانها را دوست دارم ولی خیلی دلم می خواهد دوباره با آقای سعید سلطانی نازنین همکاری کنم چون واقعا از همکاری با ایشان لذت بردم.

فکر می کنید در تاریخ هنر ایران ماندگار شوید؟

من در حافظه مردم ماندگار هستم و به آن می نازم، چون که هر جایی می روم غیرممکن است در مقابل من لبخند روی  لب نداشته باشند، مردم من را دوست دارند و این را به من می گویند، حتی مدتی هم که به خاطر فررزندم کم کار شده بودم مردم به من می گویند جای شما خیلی خالی بود، این یک افتخار است که شما سالها کار نکنید ولی همچنان آن جایگاه مردمی را داشته باشید، این برای من بزرگترین وباعث افتخارترین حسی  است که دارم.

در میان بازیگران امروز کسی را داریم که  ماندگار شود

نمی دانم! بستگی به تلاش آنها دارد و این سوال را باید از حافظه تاریخی مردم بپرسید، ما بارها داشته ایم که خیلی از آدمها بولد شده اند و مثل  حباب بالا رفته اند و الان دیگر نیستند یا مردم آنها را نمی شناسند، من این شانس را داشته ام که هر جا می روم مردم من را می شناسند.

موسیقی کجای زندگی شماست و خواننده محبوب هم  دارید؟

یکی از چیزهایی که این چند وقت خودم با خودم فکر می کنم این است که ساناز تو چرا موسیقی گوش نمی دهی یا برای آن فرصت نمی گذاری؟ من از قدیم پاوارتی را خیلی دوست دارم و یک بار هم شانس این را داشته ام که در پاریس به کنسرت ایشان بروم و یک خوانند قدیمی ایتالیایی مصری  به اسم «دا لی دا» که سالها می شود فوت کرده و من با صدای ایشان به آسمان می روم.

خانم سماواتی، علاقه مندی ها و تفریحات شما چه چیزهایی است؟

همه دنیا می دانند که اصلی ترین اتفاق من در وقت های آزاد کتاب و کتاب و کتاب و ورزش و ورزش و ورزش است و البته فعالیت های حمایتی به خصوص در رابطه با محیط زیست و حیوانات.

در دنیای هنر دوست صمیمی دارید؟

من معمولا با همه دوست هستم و همه هم با من دوست هستند، دوست خیلی خوبی که برای من عزیز است شبنم قلی خانی نازنین است و نعیمه نظام دوست و مرجانه گلچین که ارتباط خیلی خوبی با هم داریم.

شهرت را دوست دارید؟

من به محبوبیت بیشتر از شهرت اهمیت می دهم.

حاشیه را چطور؟

وقت حاشیه سازی ندارم و فکر می کنم کسی که دنبال حاشیه است وقت اضافه دارد، کسی که در زندگی هدف داشته باشد برای مسائل دیگر وقت ندارد.

برای مخاطبانتان در اینستاگرام چقدر وقت می گذارید؟

من جزو معدود کسانی هستم که تک تک کامنتها را می خوانم و خیلی خوشحال هستم که می توانم بگویم نود درصد همراهانم در فضای مجازی را می شناسم، اگر ببینم یک مدت از یکی از آنها خبری نیست پیام می دهم و خوشحالم که فضای مجازی برای من ابزاری است برای کمک به هم وطنانم، خیلی پیام کمک دارم یا مسائلی که با من در میان می گذارند  و من تا جایی که در توانم باشد کمک می کنم.

و بیشترین دایرکت شما شامل چه می شود؟

همه می گویند هنرمند مردمی، مهربان و خوش قلبی هستم.

یک نکته جالب هم  از خودتان برای مخاطبان ما بگویید.

رانندگی من خیلی خوب است، زودجوش هستم و طاقت بی نظمی و نامردی را هم ندارم.

اگر دوباره متولد شوید دوست دارید کجا و با چه شغلی این اتفاق رخ بدهد؟

دوست دارم در کره ای متولد شوم که مرزی نداشته باشد و همه با هم یکسان باشند، مرز را ما آدمها به وجود آورده ایم و بازیگری ررا دوست دارم، اگر دوباره متولد شوم بازیگری را انتخاب می کنم.

چند شخصیت که دوست دارد از نزدیک آنها را ببینید.

خیلی دوست دارم مولانا را از نزدیک ببینم، شمس تبریزی، کوروش کبیر، لیث صفاری، نادرشاه و بقیه را هم نمی توانم بگویم

و چهار شماره در گوشی تان که وقتی به اسم آنها می رسید حلتان خوب می شود

دوستم پریسا که خیلی حالم خوب می شود وقتی او را می بینم، شبنم قلی خانی، پسرم برسا و همسرم.

زندگی را چه رنگی می بینید و خط قرمزهای شما چیست؟

زندگی را گاهی نارنجی و گاهی صورتی می بینم و خط قرمزهای من دروغ، دل شکستن، دزدی کردن و مال مردم خوردن است.

چیزی که از خودتان انتظار داشتید امروز باشید هستید؟

توقع من خیلی خیلی بیشتر می توانست باشد چون من توانایی زیادیی دارم اگر در شرایط دیگری زندگی و رشد می کردم.

فکر می کنید ده سال بعد کجا باشید؟

امیدوارم هر جا هستم جایی باشم که مردم من در آرامش باشند.

جلوی آینه تمرین جایزه گرفتن می کنید؟

نه هیچوقت و حتی به آن فکر هم نمی کنم چون من جایزه ام را از مردم گرفته ام.

آخرین کتاب خوبی که خوانده اید را معرفی می کنید

کتاب و عکس هنوز در سبد خرید من هستند و این شانس را دارم که نود درصد کتابخانه من کتابهای امضا شده هستند، کتاب جز از کل را خوانده ام که خیلی کیف کردم و همچنین کتابهای یاسمین خلیلی فرد که جا دارد به  ایشان  تبریک بگویم که به نظر من یک ستاره جان در ادبیات ایران هستند، فکر نمی کردم در ایران ما چنین نویسنده ای داشته باشیم.

هنری که دوست دارید اما نمی توانید انجام بدهید؟

خیلی دلم می خواست این فرصت را پیدا کنم که یک ساز را در موسیقی و درزمان درست از نظر سنی آموزش ببینم، اشتباه کردم چون من برای آموزش سه  تار  می رفتم و آن را رها  کردم که الان می گویم کاش در سن مناسب آن را ادامه می دادم.

در پایان یک سوال از خودتان بپرسید و پاسخ بدهید.

از خودم می پرسم چقدر خوشحال هستید؟ و جواب می دهم: اصلا خوشحال نیستم چون نگران مردم هستم، وقتی بچه ها را در خیابان و سر چهارراه ها می بینم و متوجه می شوم که  توان من خیلی کم است تا برای آنها کاری کنم زجر می کشم، وقی پشت چراغ قرمز جوانهایی که سرمایه مملکت ما هستند را می بینم که هنوز موهای آنها مشکی است از خدا می خواهم آنقدر به من بدهد تا فقط بتوانم ایجاد اشتغال کنم، ااتفاقات ناهنجار برای من خیلی عجییب غریب است چون ما مردم مهربان، شاد و مهمان نوازی بوده ایم و چه اتفاقی افتاده که خودمان داریم خودمان را آزار می دهیم، می گویم خدایا یک راهی باز کن که من به عنوان یک واسطه بتوانم به مردم کمک کنم، این واقعا آرزوی قلبی من است که مردم من شاد شاد باشند، دغدغه مالی نداشته باشند و همه جا رنگ شادی و عشق باشد.

گفتگو: عباسعلی اسکتی

عکس: نوید ذبیحی طاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا