موسیقیموسیقی ایران

گفتگوی جالب یلدایی با اعضای گروه «پالت»

در این پست از مجله اینترنتی کولاک مطلبی در مورد

گفتگوی جالب یلدایی با اعضای گروه «پالت»

ارائه شده است ، در صورتی که محتوای این پست مورد توجه تان واقع شده است، می توانید برای مشاهده مطالب بیشتر در این موضوع به دسته بندی

اخبار داغ

مجله اینترنتی کولاک مراجعه کنید .

گفتگو: حبیب خلیفه

خانه پالتی ها در یکی از کوچه های بن بست و قدیمی خیابان بهار است. خانه ای دو طبقه با آجرهای قدیمی و دیوارهای قطور. جایی که به قول امید نعمتی تابستان های خیلی گرم و زمستان های فوق العاده سردی دارد!

خانه اما تمیز است و گرم. رنگ یکدستی به دیوارهای آن زده اند.  عکس های گروه جای جای خانه دیده می شود. قسمتی را به وسایل ضبط و سازهای خود اختصاص داده اند و از بقیه فضا استفاده های جالبی کرده اند. مثل میز پینگ پنگ که می توان حدس زد موقع بازی ها چه کری ها و جر زنی هایی را تحمل می کند!

در اتاقی چند مبل و یک کاناپه بزرگ قرار دارد. قرار بود پالتی ها روی آن کاناپه بنشینند روبه روی ما و مصاحبه کنند. همینطور هم شد اما بعد از گذشت دقایقی هر کدام به گوشه دنج تری رفتند تا راحت تر مصاحبه کنند!

پالتی ها از آلبوم جدیدشان گفتند که مشغول کار روی آن هستند و به گفته خودشان ۶ تا ۷ ماه دیگر آماده می شود. این آلبوم قرار است با آلبوم های قبلی متفاوت باشد و صدای جدیدی از پالت شنیده شود.

اینجا خانه پالت است. خانه ای صمیمی و پر از موسیقی که در یکی از روزهای پاییزی میزبان گپ و گفت یلدایی ما بود.

*موسیقی چقدر از زندگی شما را اشغال کرده است؟

روزبه اسفندارمز: فکر می کنم از شروع بوده و تا پایان هم است، خیلی ها که می آیند به خانه من دیوانه می شوند. موسیقی همیشه دارد “پلی” می شود و همیشه دارم موسیقی گوش می دهم و نمی توانم بدون موسیقی زندگی کنم، تک تک لحظاتم با آن تعریف می شود و این اصلا اغراق نیست، من سه تا اسپیکر دراتاقم دارم و سه تا اسپیکر در هال و اگر می شد همه جای خانه اسپیکر می گذاشتم و هر جا می رفتم پلی می زدم که موسیقی اجرا شود، جریان جاری زندگی من با موسیقی است.

امید نعمتی: فکر می کنم موسیقی زندگی ما است، به خاطر اینکه برای من تصور زندگی بدون موسیقی خیلی غریب است و اصلا نمی توانم به آن فکر کنم. مثلا یک وقت هایی که نگران هستم ناخوداگاه دارم آواز می خوانم، خوشحال هستم ناخوداگاه دارم آواز می خوانم، یک شبی در همین خانه صدا می آمد و ترسیده بودم و دیدم دارم فرار می کنم و آواز می خوانم، بعد گفتم بگذار ببینیم چیست و از ترسم کم می شد. مثل انسان های اولیه که دور آتش می رقصیدند تا از حیوان های وحشی در امان بمانند. موسیقی انگار در دل ما و ری اکشن طبیعی ماست پس این می شود زندگی ما. من در خواب هم با آن درگیر هستم!

مهیار طهماسبی: برای من هم همه زندگی ام است، کار من، عشق من، گذران زندگی من، تفریح من و همه چیز من واقعا، در طول روزها ساعتها با آن درگیر هستم و فقط در خواب با آن درگیر نیستم!

*گروه پالت از دید شما

مهیار طهماسبی: گروه ما به نظر من یک گروه موسیقی نیست، بیشتر از یک گروه است، یک رفاقت است، یک رفاقت بزرگ که هنر و کار و همه اینها را هم شامل می شود و من این جمع را دوست دارم، یعنی این جمع اگر موزیک هم کار نمی کرد و کار دیگری می کرد باز هم من همین جمع را دوست داشتم.

امید نعمتی: من هم فکر می کنم همین هایی که مهیار گفت! همین حس مشترک است.

*شادترین لحظه پالتی؟!

روزبه اسفندارمز: من شادترین لحظه ای که در پالِت تجربه کردم، اولین اجرای ما بود که سه آهنگ بیشتر نزدیم و نمی دانم چرا اجرای سختی شده بود، دانشگاه فارابی بود، اینقدر انرژی داشتیم که بعد از آن رفتیم رستوران و غذای بدمزه ای خوردیم، خیلی آن حس حس خوبی بود!

مهیار طهماسبی: یک تصویری که من خیلی دوست داشتم، با بچه های پالِت در سنندج بودیم، شب بود و بعد از اجرا رفتیم به باغی که هیچکس نبود، دراز کشیده بودیم روی زمین و آسمون پر ستاره بود، یک تصویری بود که من هنوز در ذهنم است که کنار بچه ها ما اینجاییم و اولین بار بود که با هم سفر می رفتیم، خیلی حالت عجیبی بود.

امید نعمتی: خیلی داریم! نمی دانم کدام را بگویم، خیلی سخت است ولی من هم آن روز اولی که اولین اجرایی که داشتیم. این برای افتتاح جشنواره فیلم در دانشگاه هنر بود و تنها دفعه ای که من از بچگی تا الان روی استیج استرس داشتم، یعنی یک لحظه گفتم واقعا الان قلبم می گیرد، قلبم به شدت می زد! فقط سه تا آهنگ اجرا کردیم و یک گوشه ای از جشنواره بود، هیجان انگیز بود چون شما دو سال برای یک چیزی برنامه ریزی کرده اید و مواظب بودید این آهنگ ها پخش نشود و درست ضبط کنید و آن لحظه واقعا فکر می کردم این لحظه آینده ام است.

یعنی شغلم، عشقم و ثمره زندگی ام که آینده ام را قرار است بسازم، آن لحظه خیلی برای من هیجان انگیز بود که بدانم تماشاچی ها چه فکری می کنند و واقعا هم ترکوند ! یعنی همان شب ما ضبطش را نداشتیم ولی آدم هایی که ضبط کرده بودند، تعداد عجیبی در فضای مجازی ویو گرفته بود. د که گذاشته بودند اینور آنور و معروف شده بود.

*از شب های یلدای این خانه خاطره دارید؟

مهیار طهماسبی: چون مادر من متولد شب یلدا است در تمام عمرم شب یلدا را جای دیگری نبوده ام. یلدا غیر از آن بخش سنتی اش که آیین و نمادی است برای من به بهانه تولدم مادرم، جمع خانوادگی جالبی است که یک شب در سال است که خیلی خانوادگی « جمع » هستیم، پدر معمولا حافظ دست می گیرد و شروع می کند و تک تک شعری می خوانیم و کارهایی که بقیه سال معمولا  نمی کنیم، برای من همیشه شب جذابی است.

امید نعمتی: من فکر می کنم یلدا خیلی سمبولیک است. یعنی اینکه طولانی ترین شب سال است و از فردایش یواش یواش یک حرکتی شروع می شود که انگار سال زمانی را طی کرده و این فوق العاده بودن تقویم ما را می رساند، انگار سال حرکتی کرده به سمت سرد شدن و تاریک شدن و همه این ها بعد از آن شب طولانی به اوج می رسد و می رود به سمت بهار.

فکر می کنم خیلی زیباست که این را آدم های قدیم فهمیده اند و سعی کرده اند دور هم جمع شوند و همان را تبدیل کنند به یک اتفاق خوشایند و یک شب طولانی زیبا، این کاری است که ایرانی ها میشه می کنند، ایرانی ها در سخت ترین روزهای تاریخ و سخت ترین روزهای زندگی شان همیشه بلدند کاری کنند تا به خودشان خوش بگذرد.

امید نعمتی: همان سال های اول ما جمع شدیم و قرار شد یک آهنگ بسازیم برای شب یلدا، آهنگی را نشستیم و زدیم و بعضی ها می گفتند خوب شده و بعضی ها می گفتند خوب نشده که آنقدر آن روز دعوا شد که آن آهنگ را نزدیم، من رفتم آن آهنگ را جداگانه ضبط کردم و الان که دارم آلبوم شخصی می دهم این آلبوم از آن آهنگ شروع شد، یکی از ناموفق ترین تمریناتمان این بود، یعنی فقط دعوا کردیم !

*موزیک چه کسانی را گوش می دهید؟

مهیار طهماسبی: آنطوری فن خواننده ای نیستم ولی به بسیاری از آنها ارادت ویژه ای دارم، استاد شجریان را که همه ما دوست داریم. من شخصا فرهاد را خیلی دوست دارم، پینک فلوید را از کودکی خیلی دوست داشته ام و هنوز دوست دارم، «ردیوهد» را خیلی دوست دارم و به اینها خیلی علاقه مند هستم.

امید نعمتی: من اگر بخواهم از خواننده های تاریخ ایران بگویم اول فرهاد است، بعد شجریان، بعد قمرالملوک وزیری. خارجی ها هم من «باب دیلن» را خیلی دوست دارم.

روزبه اسفندارمز: از ایرانی ها همین ها که گفته شد و از بین خارجی ها اینها که بچه ها دوست دارند را دوست دارم غیر از باب دیلن که دوستش ندارم! من همیشه «تول» و «کینگ ویلسن» را دوست داشته ام.

*سه آهنگ محبوب پالت

مهیار طهماسبی: من «نیمی از ما» را دوست دارم، «اینجا شهر من نیست» را دوست دارم و البته «خونه مادربزرگه»

امید نعمتی: من هم «نیمی از ما» اولی است، «نرو بمان» دومی و «اینجا شهر من نیست» سومی.

روزبه اسفندارمز: «نیمی از ما»، «اینجا شهر من نیست» و «تا صبح فردا».

*هدف و آرمانشهر بچه های پالت تا کجاست؟

روزبه اسفندارمر: من یکی از مشکلاتی که داشته ام این بود که در یک سال و نیم گذشته فکر می کردم به آن رسیده ام، چون می خواستم حسی را تجربه کنم روی استیج که تجربه کرده ام و داشتم پیدا می کردم که چیست این گمشده ای که من دارم به عنوان یک آهنگساز و هنوز پیدا نکرده ام. چون من یک آرمانشهر داشته ام و به آن رسیده ام و حالا چه کار می کردم وقتی آن حس را تجربه کرده بودم، ولی تازگی ها که یک مقدار دارم جدا از نوازندگی کارهای دیگری هم می کنم و در خانه آهنگسازی می کنم، اینکه بتوانم چیزی را از صفر خلق کنم حس خوبی به من می دهد ولی هنوز آرمانشهر جدیدی برای خودم متصور نیستم.

امید نعمتی: خیلی سوال سختی است، من فکر می کنم هدف هنر خیلی والاتر از این حرفها است، چه شخصی و چه در ارتباط با مردم. برای همین برای من خیلی سخت است که راجع به آن بخواهم صحبت کنم ولی یک هدف که شاید هدف کوتاه مدت تر برای من باشد این است که از اول یک عاشقانه هایی درونمان بود و می خواستیم اینها را با آدم ها به اشتراک بگذاریم و این خیلی جذاب است که شما بتوانید چیزی درست کنید و بگذارید آدم ها نگاهش کنند و ببینید که دوست دارند یا با آن همدردی می کنند.

این خیلی عالی است و فکر می کنم گام بعدی ما در « پالِت » می تواند این باشد که حالا این صداهایی که در ایران با مخاطبانمان به اشتراک گذاشته ایم را می توانیم بیشتر جهانی اش کنیم تا همه دنیا بشنوند، ما باید تلاشمان را بیشتر کنیم، سختی های خاص خودش را دارد ولی خیلی دوست دارم مثل سینمای ما که در دنیا خیلی درخشان است. موسیقی ایران هم درخشان باشد.

مهیار طهماسبی: من آرمانشهر ندارم! من دنبال چیزی ام که نمی دانم چیست! یعنی مسیر هنر را یک جستجو می بینم که می گردید و می چرخید و دور می زنید و درجا می زنید، پس می توانم بگویم بیشتر انگار یک مسیری است که دارم می روم.

*فیلم و کتاب خوب

روزبه اسفندارمز: آخرین کتابی که خوانده ام و خوب بود داستان کوتاهی بود به اسم «مردی که از دیوارها رد می شد»، خیلی باحال  بود و آخرین فیلم خوب را هم امروز دیدم به نام «دملشن» که معنی اش فکر می کنم می شود انفجار. کارگردانش چون اسپانیایی است فکر می کنم تلفظ اسمش باشد «ژان مارک وله»

مهیار طهماسبی: مستندی که چند روز پیش با هم دیدیم و اسمش یادم نیست!

امید نعمتی: فیلم آخر «امیر کاستاریکا» بود که قشنگ شگفت زده شدم و خیلی چسبید، اسمش بود «بر روی راه شیری» و اسم آخرین کتابی هم که خواندم بود «در راه» که هر چه می گردم نام نویسنده اش را الان پیدا نمی کنم!

*تئاتر خوبی که دیده اید را معرفی کنید

مهیار طهماسبی: دو سه روز دیگر می خواهیم برویم تئاتر آکواریوم «سیامک احصایی» را ببینیم.

امید نعمتی: یک تئاتر دیدم که فوق العاده بود، «این یک پیپ نیست» از محمد مساوات که خیلی خوب و شاهکار بود. اصلا محمد مساوات خیلی آدم باهوش و با سوادی است که می دانم هم دانشگاهی من تو دانشگاه سوره بوده و نقاشی می خوانده است.

روزبه اسفندارمز: در چند سال اخیر من خیلی تئاتر نرفته ام ولی تئاتری که خیلی روی من اثر گذاشت «دایره گچی قفقازی» بود اثر امیر اثباتی فکر می کنم.

*بازهم موسیقی تئاتر کار می کنید؟

امید نعمتی: ما اولین کارهای مشترکمان موسیقی تئاتر نبود. در واقع کنسرت هایی بود به اسم کنسرت پژوهشی که درواقع به کسانی که مجوز نمی دادند مجبور بودند اسم کنسرت خود را پژوهشی بگذارند و در جاهایی مثل آموزشگاه های موسیقی اجرا کنند. خدارا شکر با تغییر دولت این برنامه کنسرت های پژوهشی هم برداشته شد. بعد از آن موسیقی تئاتر «هومن سیدی» را کار کردیم.

از اجرای موسیقی تئاتر و فیلم استقبال می کنیم. البته بستگی به تفکر سازنده اثر هم دارد که چقدر با ما شراکت داشته باشد. مثل فیلم «ماهی و گربه» شهرام مکری که واقعا ما کیف کردیم. درباره این فیلم هم باید بگویم واقعا بار سنگینی روی ما بود مخصوصا وقتی آقای کلاری را می دیدیم به هر حال ایشان استاد خیلی بزرگی هستند.

*لیسانسه ها

مهیار طهماسبی: آهنگ جدیدی هست که تلاش می کنیم آن را به لیسانسه های۲ برسانیم. چون یک تایم تعطیلی داشتیم و نتوانستیم آن را به موقع بسازیم. فعلا موزیک قبلی ما روی تیتراژ لیسانسه ها پخش می شود تا آهنگ جدید ساخته شود.

امید نعمتی: در سینما و تلویزیون آدم هایی هستند که مثل ما به کارهای خودشان نگاه می کنند، یکی از آنها سروش صحت است. تجربه با سروش صحت خیلی خوب است ما او را دوست داریم. تفکرمان به سروش صحت خیلی نزدیک است. وقتی او اثری می سازد ما می دانیم چیست. سروش از قدیم مخاطب ما بوده و حتی بدون آنکه ما بدانیم به کنسرت های ما می آمده است.

*یک شعر برای مخاطبان کولاک

امید نعمتی: انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود / توان دوست داشتن و دوست داشته شدن / توان شنفتن / توان دیدن و گفتن / توان اندوهگین و شادمان شدن / توان خندیدن به وسعت دل / توان گریستن از سویدای جان / توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی / توان جلیل به دوش بردن بار امانت / و توان غمناک تحمل تنهایی / تنهایی / تنهایی / تنهایی عریان/ انسان / دشواری وظیفه است.

روزبه اسفندارمز: ای روز برآ که ذره ها رقص کنند / آنکس که از او چرخ و هوا رقص کنند / جان ها زخوشی بی سر و پا رقص کنند / در گوش تو گویم که کجا رقص کنند / هر ذره که در هوا و در هامون است / نیکو نگرش که همچو ما مفتون است / هر ذره اگر خوش است اگر محزون است / سر گشته خورشیدِ خوشِ بی چون است.

مهیار طهماسبی: چون ابر به نوروز رخ لاله بشست / برخیز و بجام باده کن عزم درست / کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست / فردا همه از خاک تو برخواهد رست / چون بلبل مست راه در بستان یافت/ روی گل و جام باده را خندان یافت / آمد به زبان حال در گوشم گفت / دریاب که عمر رفته را نتوان یافت.

این پست توسط بخش اخبار داغ مجله کولاک گردآوری شده است , امیدواریم از مطالعه مطلب

گفتگوی جالب یلدایی با اعضای گروه «پالت»

استفاده کافی برده باشید، از شما دعوت می شود از مطالب مرتبط با این پست دیدن فرمایید .

نوشته های مشابه

۲ دیدگاه

  1. وای خدایا مال سال ۹۲ رو میگید؟
    من اون موقع شما رو نمیشناختم
    تروخدا بازم بیاید…خواهش مکینم…

  2. مهیار طهماسبی: یک تصویری که من خیلی دوست داشتم، با بچه های پالِت در سنندج بودیم، شب بود و بعد از اجرا رفتیم به باغی که هیچکس نبود…

    کدوم اجرا؟؟؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا