مذهبی

حرمله بن کاهل اسدی منفورترین قاتل صحرای کربلا که بود؟ +

حرمله از قبیله بنی اسد بود. منابع تاریخی درباره تولد و زندگی او پیش از واقعه عاشورا چیزی بیان نکرده‌اند. در برخی منابع نام او حرمله بن کاهل ثبت شده است. او در قیام مختار کشته شد. قاتل حضرت علی اصغر علیه ‏السلام و حضرت عبدالله بن حسن بن علی علیه ‏السلام بود. در حالی که عبدالله بن حسن در حالت بیهوشی بود، آن بزرگوار را نشانه گرفت و با پرتاب تیر آن کودک یازده ساله را در آغوش امام حسین علیه‏ السلام به شهادت رساند.

حرمله بن کاهل اسدی در روز عاشورا

حرمله در روز عاشورا از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود. او با تیری عبدالله بن حسین، طفل شیرخوار امام حسین (ع) را در دامان پدرش به شهادت رساند. همچنین قاتل عبدالله بن حسن نیز معرفی شده و در شهادت عباس بن علی (ع) نیز نقش داشت و حامل سر ایشان به کوفه بود. ابن اثیر از وی به عنوان قاتل ابوبکر بن حسن نیز یاد کرده است. عبدالله‏ بن حسن مکنی به ابوبکر، فرزند امام حسن (ع)، در حالی‏که شمشیری در دست داشت، رجز می‌خواند و پس‌ از نبردی‌ دلاورانه‌ و شجاعانه توسط ‌عبدالله‏ بن‌ عقبه‌ غنوی‌ هدف‌ تیر قرار گرفته‌ و به‌ شهادت‌ رسید.

اگر چه شیخ مفید و ابو الفرج اصفهانی قاتل عبدالله‏ بن حسن (ع) را ‌عبدالله‏ بن‌ عقبه‌ غنوی‌ می‏‌دانند. اما طبری و ابن‏اثیر معتقدند که قاتل او، حرمله بن کاهل بود و با تیر سمی او به شهادت رسید.

حرمله در نگاه شیعیان

حرمله در زیارت ناحیه لعن شده است. به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد (ع) دیدار کرد. آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید، هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، فرمود:

«خداوندا، حرارت آتش و آهن را به او بچشان! بِشر بن غالب اسدی نیز در دیداری که با امام سجاد (ع) داشته است. از نفرین آن حضرت درباره حرمله یاد کرده است.

در اشعار نیز بارها نام حرمله به عنوان قاتل عبدالله بن حسین و عبدالله بن حسن آمده است:

خون خورم در غم آن طفل که جای لبنش

ریخت دست ستم حرمله، خون در دهنش

چو دیدش حرمله آن کفر یک لخت

بزد بر سینه‌اش تیری چنان سخت

که کودک جان بداد و بی‌محابا

پرید از دست شه تا نزد بابا

سرانجام حرمله چه شد ؟

شیخ طوسی، در «امالی» می‌نویسد: منهال بن عمرو (از شیعیان و یاران امام سجاد (ع) است) گوید: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد (ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر ؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود.

دیدم امام (ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار؛ خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.»

آری، گرگ‌صفتان کربلا، هرکدام جنایتی بزرگ و فراموش‌ناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد (ع) معلوم می‌شود، هیچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهل‌بیت (ع) را به درد نیاورده بود.

ابومخنف از امام باقر نقل می‌کند: «هنگامی که علی‌اصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین (ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «…و انتقم لنا من هولاء الظالمین؛ خدایا انتقام ما را از این ها بگیر.»

دستگیر شدن حرمله

منهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم.

او را در خارج از خانه‌اش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی می‌رفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟!

منهال، گوید: به او گفتم امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت می‌کردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم مختار، در انجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطه‌ای می‌نگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است،

سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ای امر بشارت، «حرمله» دستگیر شد. وعده‌ای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علی‌اصغر و جانی حادثه کربلا.»

حرمله بن کاهل اسدی

حرمله چگونه به هلاکت رسید ؟

مجازات «حرمله»

تا چشم مختار به قیافه وحشت‌زده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» و بلافاصله فریاد زد: «جلّاد! جلّاد!جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائید قربان.»

مختار دستور داد: اول دو دوستش را بزن. جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را افکند (آری این همان دو دستی که با یکی کمان را می‌گرفت و با دیگری تیر را و یکبار گلوی طفل بی‌گناه امام حسین (ع) و یک بار، چشم اباالفضل و یک بار، قلب امام حسین(ع) را هدف قرار داده بود. آری این دو دست پلید باید قطع می‌شد.)

سپس فریاد زد: دو پایش را نیز قطع کن! و جلاد، فرمان را اجراء کرد. جسد بی دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه می‌خورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. و بلافاصله، چوب‌های نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان می‌سوخت.

منهال گوید: من همچنان با چشمان حیرت‌زده، در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا می‌کردم، هنگامی که بدن حرمله، می‌سوخت با صدا گفتم «سبحان‌الله!» مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب اما علتش چه بود؟!

گفتم: ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم، در همین سفر که از مکه برمی‌گشتم به خدمت علی بن الحسین امام سجاد(ع) رسیدم، او از من حال حرمله را پرسید، من جواب گفتم: که هنوز زنده است.

دیدم، امام (ع) دست‌ها را به سوی آسمان بلند کرد، و دوبار فرمود: «خدایا، سوزش شمشیر بر او بچشان و خدایای سوزش آتش را بر وی بچشان.» مختار، با حالت تعجب پرسید: راستی تو خودت از امام این را شنیدی؟! گفتم: آری، به خدا سوگند از خودش شنیدم.

منهال، می‌گوید: دیدم مختار، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانی کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد «حرمله»، به ذغال تبدیل شده بود، با هم به راه افتادیم تا به محله خودمان نزدیک خانه‌ام رسیدیم،

من در اینجا تعارف کردم و گفتم: ای امیر، اگر لطف کنید سرافرازم فرمائید و برای رفع خستگی چند لحظه‌ای به منزل من تشریف بیاورید و تغیر ذائقه‌ای بدهید و چیزی میل بفرمائید.

روزه شکر مختار از کشتن حرمله

مختار نگاهی کرد و گفت: منهال! تو چهار دعای امام سجاد را برایم گفتی و خداوند دعای حضرتش را بدست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت می‌کنی؟ خیر، امروز وقت روزه شکر است و به این توفیقی که خدا نصیبم کرد نیت روزه کردم و «حرمله» هموست که سر بریده حسین (ع) را حمل می‌کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا