داستان کامل قسمت آخر سریال هندی برای عشقم جان می دهم

«برای عشق جان می‌دهم» (Ishq Mein Marjawan)، یک سریال جنایی عاشقانه تلویزیونی هندی است که نمایش آن از ۲۰ سپتامبر سال ۲۰۱۷ از شبکه کالرز تی وی آغاز شده است. کوشل زاوری کارگردان این سریال است. آرجون بیجلانی، عالیشا پنوار و نیا شرما بازیگران اصلی سریال هستند.

قسمت آخر سریال هندی برای عشقم جان می دهم

داستان درمورد زندگی دختری به نام آروهی است که همراه خانواده‌اش در شیملا زندگی می‌کند که عشق زندگی‌اش دیپ با انگیزه‌ای پنهان وارد زندگی او می‌شود. این سریال داستان بسیار پیچیده‌ای از عشق و جنایت دارد و تا جایی که سریال نمایش داده شده شرح موضوع آن را پیش روی‌تان می‌گذاریم:

خلاصه داستان قسمت آخر سریال هندی برای عشقم جان می دهم

داستان از اینجا شروع می‌شود که یک زن که قاتلی زنجیره‌ای است زن دیگری را که به شریک عشقی او نزدیک شده بود به قتل می‌رساند. دیپ رایچند (آرجون بیجلانی) مردی ۵۰ ساله و بسیار ثروتمند است. او عاشق دختری به نام آروهی (عالیشا پنوار) می‌شود اما آروهی عاشق فرد دیگری به ناو ویشال است. ویشال به دلایلی می‌میرد و درنهایت آروهی با دیپ رایچند ازدواج می‌کند. پس از مدتی معلوم می‌شود که آروهی شباهت عجیبی به تارا رایچند (نیار شرما)، همان قاتل زنجیره‌ای دارد و هدف دیپ از ازدواج با آروهی این بوده که او را به عنوان قاتل معرفی کند.
با گذشت زمان آروهی عاشق دیپ می‌شود. تارا شک می‌کند و متوجه می‌شود که دیپ هم عاشق آروهی شده است اما دیپ این موضوع را انکار می‌کند. دیپ عمدا سعی می‌کند کاری کند که آروهی بیشتر به او علاقه‌مند شود و این مسئله باعث عصبانیت تارا می‌شود. درنهایت آروهی و تارا مقابل هم قرار می‌گیرند و تارا تصمیم می‌گیرد که آروهی را بکشد. وقتی آروی در حال فرار است تارا و دیپ را می‌بیند که علاقه و ارتباط‌شان را به آروهی اعتراف می‌کنند. قلب آروهی از این حقیقت می‌شکند و تصمیم به انتقام می‌گیرد.
دیپ که متوجه می‌شود آروهی حقیقت آنها را فهمیده او را شکنجه می‌دهد. آروهی روی یک کارت حافظه همه مکالماتی که نشان می‌داد دیپ و تینا مجرم هستند ضبط کرده بود اما دیپ آن کارت حافظه را از بین می‌برد و نهایتا آروهی به ۱۵ سال حبس محکوم می‌شود.

۲ سال بعد
آروهی آزاد می‌شود و متوجه می‌شود که دیپ در بمبئی زندگی می‌کند. تنها هدف آروهی نابود کردن دیپ است و به همین خاطر در قالب یک خدمتکار به خانه او می‌رود. مایا که ظاهرا وانمود می‌کند مادر دیپ است، خاله تارا است. پریتوی مباشر دیپ است و سوناندا یا همان “روما” مادر تارا است. دیپ یک بچه یتیم بود که تارا عاشق او شد و خانواده تارا متوجه شدند که دیپ می‌تواند مانع تارا در به قتل رساندن دیگران شود. روما با دیپ مثل پسر خودش رفتار می‌کند. آروهی تصمیم می‌گیرد از دیپ و همه شرکایش انتقام بگیرد. او با تهدید کردن و حق السکوت گرفتن از تارا کارش را آغاز می‌کند و درنهایت دیپ را می‌کشد.
داستان کمی به عقب‌تر برمی‌گردد آروهی متوجه می‌شود که ویرات (آبیناو کوهلی)، نیکو را کشته بود و دیپ دیوانه‌وار عاشق نیکو بوده است و دربرابر رایچند‌ها از او محافظت می‌کرده است. دیپ درحالیکه کاملا مجروح شده برمی‌گردد. دیپ متوجه می‌شود دختری که در خانه رایچندها کار می‌کند همان آروهی است اما از آنجایی که عاشق او شده سکوت می‌کند. دیپ کاری می‌کند که پلیس فکر کند تارا همان آروهی است و تا تارا را دستگیر کنند.
پسری به نام دنی مانچاندانا وارد داستان می‌شود و به تارا در راستای دستیابی به اهدافش کمک می‌کند. روما متوجه می‌شود آن که در زندان است تارا است و از آروهی می‌خواهد که تارا را آزاد کند. پریتوی طی یک حادثه درحالیکه می‌خواسته تارا را از دست آروهی نجات بدهد کشته می‌شود. دیپ متوجه می‌شود که دنی عاشق آروهی شده به همین خاطر با آروهی ازدواج می‌کند تا حسادت دنی را برانگیزاند. دنی متوجه می‌شود که مادر دیپ، توسط فرد دیگری به جز دیپ به قتل رسیده است. روما دنی را می‌کشد و تارا هم روما را زمانی که می‌خواست آروهی را بکشد به قتل می‌رسد. و حالا دیپ و آروهی تصمیم می‌گیرند با هم ازدواج کنند.

۳ ماه بعد
آروهی در محلی ناشناخته به سر‌می‌برد و نمی‌داند چه اتفاقاتی افتاده است. او به خانه دیپ برمی‌گردد و دیپ و تارا را در کنار هم می‌بیند. او می‌خواهد دیپ را قانع کند که او آروهی است. وقتی آروهی به خودش در آینه نگاه می‌کند چهره دیگری را می‌بیند و در تعجب است که چطور چهره او تغییر کرده است. او فکر می‌کند تارا این کار را کرده و متوجه می‌شود که از دیپ سه ماهه باردار است.
در بیمارستان آروهی دکتری را می‌بیند که چهره او را تغییر داده است. دیپ ۱۰ کرور به آن پزشک داده تا چهره آروهی را تغییر دهد و او را به کشور دیگری بفرستد. آروهی از این کارهای دیپ گیج و مبهوت است. آروهی متوجه می‌شود چهره فردی که به او داده شده چهره آنجلی (دوست دختر ویرات) است. آنجلی دختر ثروتمندی بوده که در یک تصادف کشته می‌شود. وقتی ویرات آروهی را می‌بیند فکر می‌کند او آنجلی است و به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. آروهی به این شرط پیشنهاد او را می‌پذیرد که به عمارت رایچندها بروند.
تارا به عنوان آروهی زندگی می‌کند. دیپ می‌داند که آنجلی همان آروهی است. آروهی متوجه می‌شود که آنجلی در آن تصادف نمرده و در بیمارستان در کما به سر می‌برد. تارا و ویرات که متوجه می‌شوند همسرانشان به آنها خیانت کرده‌اند با یکدیگر همدست می‌شوند. تارا متوجه می‌شود که آنجلی همان آروهی است و به همین خاطر تارا و ویرات خیلی سعی می‌کنند که او را بکشند. آروهی متوجه می‌شود که پدر و مادرش زنده هستند و ویرات آنها را گروگان گرفته است. مادر دیپ هم زنده است و آروهی او را گروگان گرفته است. دیپ هم می‌فهمد که مالک همان ویرات است و پدر و مادر آروهی را از دست او نجات می‌دهد. همچنین ویرات متوجه بارداری آروهی می‌شود و تصمیم می‌گیرد به دور از تارا و ویرات، با آروهی و بچه‌شان زندگی امن و آرامی را در پیش بگیرند اما ویرات و تارا که متوجه نیت و افکار دیپ شده‌‌اند بیش از پیش سعی در نابود کردن آروهی دارند. دیپ و آروهی برای اینکه از دست ویرات و تارا خالص شوند نقشه‌ای می‌کشند که در آن ظاهرا دیپ می‌میرد. طبق نقشه آروهی با تارا طرح دوستی می‌ریزد و با او همدست شده و به سمت دیپ شلیک می‌کند اما باز هم نقشه آنها برای ویرات و تارا رو می‌شود و عهد می‌کنند که آروهی و بچه‌اش را بکشند. آروهی دچار سوتفاهم شده و فکر می‌کند دیپ او را نمی‌خواهد و فقط بچه را می‌خواهد و شروع به گریه کردن می‌کند. دیپ سعی می‌کند موضوع را برای او توضیح دهد و شخصیت واقعی‌اش را برای او فاش کند اما آروهی حاضر نمی‌شود به حرف‌های او گوش بدهد. در همین حال تارا آروهی را روی صخره ایستاده بود به پاین پرت می‌کند و آروهی فکر می‌کند دیپ این کار را کرده است. دیپ شوکه شده و تصور می‌کند آروهی و بچه‌اش را از دست داده است و می‌خواهد پایین بپرد تا او هم بمیرد. اما قبل از اینکه قدم بردارد نجات داده می‌شود. مردی به نام آبیمانیو(شعیب ابراهیم) هم آروهی را نجات می‌دهد اما متاسفانه بچه‌اش را از دست داده و قسم می‌خورد که از دیپ انتقام بگیرد. آروهی که می‌داند دیپ هنرهای رزمی کار کرده، برای مقابله با او هنرهای رزمی را زیر نظر آبیمانیو آمورزش می‌بیند تا به لحاظ جسمی و روحی قوی‌تر از قبل شود.
از طرفی دیگر مادر دیپ از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که مدتی قبل آروهی به او حمله کرده است و تارا او را نجات داده است. دیپ از حرکت آروهی شوکه شده است و سعی دارد آروهی را پیدا کند و علت این رفتار را جویا شود.
دیپ به دنبال آروهی آمده اما آبیمانیو سد راه او می‌شود. در شب جشن «دوسهرا» آروهی که ماسک برصورت دارد به دیپ مبارزه می‌کند و آبیمانیو او را نجات می‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود که دیپ او را بادیگارد خود کند، آروهی حتی تارا را هم به زمین می‌زند. در روز «کرواچوت» آروهی و آبیمانیو خیلی سعی می‌کنند دیپ را بکشند اما هر بار به در بسته می‌خورند. ویرات به کمک تارا اموال و شرکت دیپ را مالکیت خود درمی‌آورند. دیپ برشکست می‌شود و قادر نیست وام بانک را پرداخت کند. پلیس برای دستگیری او اقدام می‌کند اما دیپ فرار می‌کند و به آروهی می گوید که تا شش ساعت آینده بی گناهی خود را به اثبات می‌رساند و ورق را برمی‌گرداند. او طی همین زمان بی گناهی خود را ثابت کرده و اموالش را از ویرات پس می‌گیرد. آروهی با یک سری سند سازی دیپ را متهم به قتل می‌کند و او را به زندان می‌اندازد اما نهایتا متوجه می‌شود که تارا و ویرات و آبیمانیو با هم همدست بوده‌اند و دیپ بی گناه است و به کمک می‌کند که از زندان فرار کند. اما آنها همراه تارا و ویرات و آبیمانیو به دست آقای ایکس گیر می‌افتند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا