سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت نهم سریال دل

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت نهم سریال دل را مطالعه می فرمایید. سریال دل مجموعهٔ نمایشی به کارگردانی منوچهر هادی و به تهیه کنندگی جواد فرحانی، محصول سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ در شبکه نمایش خانگی است. این سریال در ۲۸ قسمت به قلم بابک کایدان و میثم کایدان نگاشته شده‌است.

خلاصه داستان قسمت نهم سریال دل

رابی که هنوز خودش را به آرش نشان نداده در خواب می بیند که آرش هنگام مواجه با او عصبانی می شود و حتی بد و بیراه می گوید. این فکر و دنبال شد رابی را نگران می کند. آرش با شور و اشتیاق سر میز صبحانه می نشیند زیرا احتمال می دهد که رستا به گالری برگردد، و وقتی به محل کارش برسد شاید او را ببیند. توران ابتدا درباره رابی مقدمه چینی می کند و می گوید که او با سیاوش به اختلاف خورده و جدا شده و چون کسی را ندارد غمگین و افسرده است و قصد دارد به خانه آنها بیاید اما اگر آرش اجازه دهد. آرش می ترسد که برگشتن رابی شرایط را پیچیده کند اما توران به او اطمینان می دهد که رابی فقط به او به چشم پسر خاله نگاه من کند. آرش می گوید که رابی هنوز هم براش با ارزش است و اجازه می دهد او به خانه شان بیاید و مدتی آنجا بماند در گالری آرش از سرایدار می خواهد که اتاق رستا را  تر و تمیز کند و یک شاخه گل بر روی میزش می گذارد.

رستا مدتی در خانه معطل می کند و پن عدل و بی عشق شعله در اتاقش قدم می زند. او که مایل نیست به گالری برود فقط برای به آخر رساندن تعهداتش حاضر می شود یک ماه دیگر در آنجا کار کند و آرش طبق قراری که با پدرش گذاشته نباید به پر و پای رستا بپیچد و سعی نمی کند مدام با او صحبت کند. فقط از بازگشت، او ذوق دارد و برای همه کارکنان از بیرون ناهار سفارش می دهد .فاروق که گنده لات زندان است در راهروی بند قدم زنان به طرف سرویس بهداشتی می رود و همه سر راه به او سلام می دهند. او عصبی و ناراحت برگه طلاق را آتش می زند و آیینه روی دیوار را می شکند و فریاد بلند می کشد. اتابک، برای ناهار مهمان معشوقه ی جوانش است. مثل همیشه یک سبد گل بزرگ برایش می برد.

اتابک یک سرویس جواهر هم به او هدیه می کند اما دختر برای گرفتن گل ها بیشتر خوشحال می شود. اتابک به او می گوید: روزهای کمی کنارتم بدون تو هیچی معنی ندارد، کنار تو توی این آپارتمان جمع و جور همه چی برام معنی پیدا میکنه. اتابک همچنین می گوید که از نقشه های توران می ترسد اما هر کاری از دستش بر بیاید برای پسرش انجام می
دهد تا او به سرنوشتش دچار نشود. فارق از زندان با معشوقه اتابک که مدنی پیش از هم جدا شده اند تماس می گیرد و باعث ترس دختر می شود. اما اتابک می گوید: اون حالا حالاها زندانه, نمی تونه بیاد بیروں » فارق هنگام زنگ زدن
به همسر سابقش روز آشنایی شان را به یاد می آورد .او که پسر زورگو و قلدر محله شان بوده، روزی یکی از طلبکارهای خانه همسر سابقش را کتک زده و به ایں ترتیب با او آشنا شده۔

آوا په رستا مشکوک می شود و تعقیبش می کند و او را هنگام خوش و بش کردن با مهران در کافه ای می بیند. این موضوع خیلی آوا را ناراحت می کند. وقتی رستا به پالری می رود آرش که به آینده امیدوار شده برای تشکر با آوا تماس می گیرد. آوا احساس شرمندگی دارد و هنگام صحبت با آرش حرفه هایی را نوک ربانش می چرخاند ولی چیزی به او نمی گوید.

رستا که روزهای سختی را پشت سر می گذارد حتی تماس های مهران را هم درست و حسابی نمی دهد. یک شب وقتی می خواهد از گالری به خانه برگردد زمانی که سوار ماشینش می شود آوا هم بلافاصله در کنار او می نشیند و بدون مقدمه می پرسد، برای چی با مهران فرار میذاری؟ رستا ابتدا گردن نمی گیرد اما وقتی می بیند که آوا مچش را گرفته برای این که او را از سر باز کند می گوید: مهران بیشتر از آرش به دلم میشینه. جدی میگم, تو آرایشگاه هر حرفی زد من باورش کردم و بهش خوب آره دادم.

آوا باور نمی کند که رستا مهران را به کسی مثل آرش ترجیح داده باشد. او از خواهرش می خواهد که توضیح دهد چه چیزی در ذهنش می گذرد و تهدید می کند که اگر توضیح ندهد همه چیز را به پدر و مادرشان خواهد گفت، رستا می گوید: اگه به مامان یا چیزی بگی جنازه منم نمی تونی پیدا کنی.
هنگامی که آرش و اتابک از سر کار به خانه می روند، در حیاط خانه با وابی که مثلا تازه از آلمان برگشته روبرو می شوند.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال دل

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا