انشانویسی به دو صورت متفاوت با موضوع نوجوانی
انشا در مورد نوجوانی یکی از بهترین و شیرینترین نمونههای انشاست که میتوانید آن را به شیوههای مختلفی نگارش کنید. این موضوع انشا با یادآوری دوران شیرین و در عین حال پرفراز و نشیب نوجوانی همراه است و میتوان آن را با دغدغههای نوجوانی و خیالهای جذاب آن دوران، پیوند زد. در اینجا به دو نمونه انشا در مورد نوجوانی میپردازیم.
انشا در مورد نوجوانی
انشا اول: تجربه من از نوجوانی
بند مقدمه (زمینه سازی)
نوجوانی یکی از زیباترین و شیرینترین دوران زندگی است که من نیز در حال تجربه کردن آن هستم. احساس میکنم رنگهای دنیا برای من تندتر هستند و برای دیدن آنها، حتی نیازی نیست که چشمانم را کاملا باز کنم. شور و هیجان خاصی درون خود احساس کرده و فکر میکنم که چیزی نیست که توان انجام دادنش را نداشته باشم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
مادرم میگوید که نوجوانی از بهترین دوران زندگی هر شخصی است و باید از آن نهایت لذت و استفاده را برد. پدرم مرتب من را به درس خواندن تشویق میکند و میگوید نباید هوای نوجوانی و شور آن، مرا از پیشرفتهایم دور کند.
اما من در عالمی دیگر سیر میکنم. عالمی که در آن نشدنی وجود ندارد و برای رسیدن به بزرگترینها، آماده میشوم. من نیرویی عجیب درونم دارم که به من اجازه میدهد برای به دست آوردن آینده، جهش کرده و آن را به چنگ آورم. دلم میخواهد دو بال درآورم و دنیا را با این دو بال پرنده بگردم. دلم میخواهد به عمیقترین بخش زمین رفته و از رازهای آن سر دربیاورم.
دوستان خوبی دارم و دوستانم از ارزشمندترین داراییهای من هستند. این روزها بیشتر علاقهمند به گذراندن اوقات زندگی در کنار دوستانم هستم و احساس میکنم آنها بیشترین درک و همدلی با من و رویاهایم را دارند. فکرهای بزرگی در سر دارم و برای بزرگ شدن لحظه شماری میکنم.
بند نتیجه (جمع بندی)
من یک نوجوان هستم و تغییرات درونیام را با تمام وجود درک و احساس میکنم. شاید مادر و پدر و حتی معلم و همسایه، در من کودکی را میبینند که در حال دست و پا زدن برای ورود به دنیای بزرگترهاست، اما من خود را فرد بالغی میپندارم که هنوز در جسمی کم سنتر از خود، گرفتار مانده است.
انشا دوم: برادر نوجوان من
معلم از ما خواسته که یک انشا در مورد نوجوانی بنویسیم. من با این که هنوز نمیتوانم خودم را یک نوجوان بدانم، اما چند سالی است که با برادر نوجوانم زندگی کرده و او را خوب میشناسم. برادر نوجوان من، کمی پرخاشگر شده و از همه اعضای خانواده فاصلهای گرفته است.
من فکر میکنم که دلیل پرخاشگری او، رفتارهای نادرست مادر و پدرم است. برادرم به درک بیشتری احتیاج دارد و مسلما باید او را بهتر از قبل دید و فهمید. دلم میخواست میتوانستم این چیزها را به پدر و مادرم بگویم و آنها را متقاعد سازم که رفتار صحیحتری با بردار نوجوانم داشته باشند.
برادرم به دنبال تنهایی خود در خانه میگردد و پدر و مادرم این حق تنهایی را برای او قائل نیستند. او را میبینم که از جمع ما گریزان شده و من این رفتار را به دلیل حقی که به او ندادهایم، میدانم.
برادر من اگر چه به نوجوانی پا گذاشته و ظاهری متفاوت پیدا کرده، اما هنوز همان برادر مهربان و دوست داشتنی است که پوسته جدیدش را در تن خود کش و قوس میدهد. او به زودی خود را دوباره پیدا کرده و همان رفتار صمیمانه و ملایم را پیدا میکند.
اما من با نوشتن این انشا، تصمیمی شجاعانه گرفتهام. میخواهم نامهای به پدر و مادرم بنویسم و از آنها بخواهم که حال و هوای برادر نوجوانم را بهتر درک کرده و رفتار مناسبتری با وی در پیش بگیرند.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |