سرگرمی

شعرهایی زیبا از شاعران خوش ذوق با موضوع امام زمان

مجله اینترنتی کولاک:  اگر به دنبال شعرهایی با مضمون انتظار و فرج آقا صاحب الزمان هستید این مجموعه را دنبال کنید ، شعر درباره امام زمان اگرچه در دسته شعر آیینی قرار دارد؛ اما چه بسیار شاعرانی که به عنوان شاعر آیینی شناخته نشده‌اند و در عرض ارادت به حضرت مهدی (عج) اشعار زیبایی سروده‌اند و احساسات خود مانند دلتنگی در غیبت امام زمان، به تنگ آمدن از ظلم و بیداد، دوستی اهل بیت، غم بی‌وفایی شیعیان و… را در قالب شعر بیان کرده‌اند.

ضمن دعا برای تعجیل در فرج و ظهور آن حضرت، شما را به خواندن بهترین اشعار درباره امام زمان (عج) دعوت می‌کنیم.

عکس نوشته یا قائم آل محمد عجل علی ظهورک

مجموعه شعر درباره امام زمان

جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد

تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد

حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده

غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد

شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم

دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟

پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی

مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد

پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من

جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد

تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است

مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد

چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم

باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد

ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه

غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد

علی اکبر لطیفیان

✦✦✦✦✦✦✦

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم

«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب

موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد

مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین

یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟

و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد

ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشک‌ها قطره قطره دریا شد

با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم

قاسم صرافان

✦✦✦✦✦✦✦

ایجاز شاعرانه چشم تو تا کنون

ما را کشانده است به اعجازی از جنون

هر روز در هوای تو پرواز می‌کنیم

هر روز می‌شویم چو خورشید، سرنگون

تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد

شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون

باید امید هر چه فرج را به گور برد

بیهوده می‌بری دل ما را ستون ستون…

این شعر هم ردیف غزل‌های چشم توست

زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون

مرتضی آخرتی

✦✦✦✦✦✦✦

من را نمی‌شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می‌نازم

شادم که مثل عده معدودی، شعری برای نام نمی‌سازم

شعرم برای توست شعاری نیست، کشتی برای موج‌سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم، وقتی تویی بهانه پروازم

هر جا که نام نامی تو آنجاست، قلبم بهانه غزلی دارد

این سوز ریشه‌ای ازلی دارد، پس با غم عزیز تو دمسازم

شعرم اگر چه هیچ نمی‌ارزد، سوزانده است نام و نشانم را

می‌سوزم و به هیزم ابیاتم، بیتی به عشق شعله می‌اندازم

یا صاحب‌الزمان و زمین موعود، دانای هر که آمد و هر چه بود

گم‌نامم و تویی تو، که می‌دانی، تنها به نام سبز تو می‌نازم

نغمه مستشار نظامی

✦✦✦✦✦✦✦

آقا قسم به جان شما خوب می‌شوم

باور کن آخرش به خدا خوب می‌شوم

حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش

با یک نگاه لطف شما خوب می‌شوم

این روزها ز دست دل خویش شاکیم

قدری تحملم بنما خوب می‌شوم

من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم

کِی از دعای اهل بکا خوب می‌شوم

جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند

من هم شبیه آن شهدا خوب می‌شوم

گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است

در چشمه سار ذکر و دعا خوب می‌شوم

من بدترین غلام حقیر ولایتم

ای بهترین امام، بیا، خوب می‌شوم

با این همه بدی به ظهور شما قسم

با یک نسیم کرب و بلا خوب می‌شوم

سیدمحمد میر‌هاشمی

✦✦✦✦✦✦✦

فکری برای وضع بد این گدا کنید

باشد قبول من بدم اما دعا کنید

هر کار می‌کنم دلم احیا نمی‌شود

قرآن به نیت من بیچاره واکنید

بی‌دردی‌ است دردِ من در به در شده

بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید

برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز

در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید

بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟

قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید

در پشت خانه‌ تو نشستن مرا بس است

اصلاً که گفته حاجت من را روا کنید؟!

محمدجواد شیرازی

✦✦✦✦✦✦✦

عکس نوشته السلام علیک یا اباصالح المهدی

ما را در آورده از پا، این درد چشمْ انتظاری

تا کی جدایی و دوری؟ تا کی دل و بی قراری؟

این خانه‌ها بی حضورت، زندان زجر و شکنجه‌ست

شوقی به خواندن ندارد، در این قفس‌ها، قناری

ای عیدِ جمعه، ز هجرت، روز عزای عمومی

ای چشم‌ها در فراقت، از اشک، چون رودِ جاری

در بوته امتحانت، مثل طلا ذوب گشتیم

ممنون، دل سنگ ما را دادی چه نیکو عیاری

نه کوفی بی‌وفائیم، نه اهل مکر و ریائیم

ما بنده تحت امریم، تو صاحبُ الاختیاری

مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما

میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری

هر کس گدایت نباشد، فقر و فلاکت سزاش است

در چشم ما گنج قارون، بی توست عینِ نداری

از قول کعبه اجازه ست از تو بپرسم سوالی

کِی دست پُر مِهر خود را بر شانه‌ام می‌گذاری؟

محمد قاسمی

✦✦✦✦✦✦✦

وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان

‏یعنی منم که زنده‌ام از اشک‌هایتان

‏داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی

‏ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان

‏از این همه سحر که گذشته است می‌شود

‏یک شب نصیب این دل من هم دعایتان

‏این اشتراک چشم من و چشم خیستان

‏من گریه‌ام به کشته کرببلایتان

آقا اجازه می‌دهید هر وقت آمدید

‏نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟

یک روز عاشقانه تو از راه می‌رسی

‏آن روز واجب است بمیرم برایتان

علی اکبر لطیفیان

✦✦✦✦✦✦✦

ای منجی دل‌های خزان دیده کجایی

کی می‌رسد آن جمعه موعود بیایی

ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو

مافوق مکان در نظر اهل ولایی

کنزُ الفقرایی و همانند نداری

تو رحمت موصوله احسان خدایی

عیب از دل ما نیست گرفتار تو هستیم

عیب است کریمان که برانند گدایی

ای زائر تنهای سحرهای مدینه

دلسوخته از روضه اُم النجبایی

باید که تقاص دم مظلوم بگیری

چون منتقم خون امام الشهدایی

یک جمعه بیایی همه باشیم کنارت

گر میل کنی یا که اراده بنمایی

احسان محسنی‌فر

✦✦✦✦✦✦✦

افسوس می‌خورم که غایبم از انتظار تو

شرمنده بی سلام رد شده‌ام از کنار تو

پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو

باور نمی‌کنم که رد شده‌ام از مدار تو

جانی نمانده است که بخشم چو حاتمی

نرگس شدی که من نشوم مثل خار تو

چشمی که خرج راه تو شد بینشش دهند

هستم همیشه در پی ستاره دنباله‌دار تو

افسوس می‌خورم که نخوردم به درد تو

من با دعای فاطمه شده ام بی قرار تو

آقا ببخش آنچه که کردم تو را شکست

جز دردسر چه سود شوم حال یار تو

دستم بگیر زندگی‌ام رو به راه کن

من آرزوم همین است شوم مهزیار تو

مصطفی نصری

✦✦✦✦✦✦✦

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه

به امید قدمت کون و مکان چشم به راه

سال‌ها می‌رود و حرف دل من این است

تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟

شهر یک‌پارچه از دوری تو می‌گرید

همه از مرد و زن و پیر و جوان چشم به راه

در نبودت همه چیز از جریان افتاده‌ست

کوه و دشت و چمن و رود روان چشم به راه

غصه‌های دلش از موی سپیدش پیداست

پدرم با دل خون، قد کمان، چشم به راه

مهدیه آمدن‌ام فلسفه دارد، آری

غیر از این است همه منتظران چشم به راه؟

تا به هنگام گذر بذل محبت بکنی

این گدا را سر راهت بنشان چشم به راه

آل یاسین و سمات و فرج و ندبه و عهد

شیخ عباس و مفاتیح جنان، چشم به راه

حکم احداث حریم حسنی دست شماست

سالیانی‌ست بود «فرشچیان» چشم به راه

تا بگویند برایت غزل جمعه وصل

«شفق» و «میثم» و امثال «حسان» چشم به راه

سحری هم که شده سمت حسینیه بیا

که نشستیم همه دل نگران چشم به راه

علیرضا خاکساری

✦✦✦✦✦✦✦

تایپوگرافی السلام علیک یا اباصالح المهدی

هر چند غرق مشکلیم اما به زودی

می‌آید آن حلال مشکل‌ها به زودی

پیداست پشت ابر غیبت روی خورشید

پس می‌شود روشن دو چشم ما به زودی

در پوست خود هم نمی‌گنجیم از شوق

چون که به زودی می‌رسد آقا به زودی

صبح ظهورش می‌رسد از سمت مکه

دنیا گلستان می‌شود یک‌جا به زودی

صوت دل انگیز اذانش پخش گردد

مثل اذان اکبر لیلا به زودی

با «اشهد ان علیاً حجه الله»

خوشحال گردد مادرش زهرا به زودی

با ذکر «یا زهرا» رَود سمت مدینه

تا که بگیرد انتقامش را به زودی

با هیزمی که یادگاری مدینه است

یک کوه آتش می‌کند برپا به زودی

از خاک بیرون می‌کشد آن قاتلین را

حکم قصاصش می‌شود اجرا به زودی

شهر مدینه غرق در زوار گردد

مثل خراسان می‌شود آن جا به زودی

گلدسته، گنبد، پنجره فولاد و مرقد

صحن بقیعش می‌شود زیبا به زودی

بالای سقاخانه آن می‌نویسد

یا عمی العباس، یا سقا، به زودی

از دست زهرا مادرش می‌گیرم آخر

برگ برات کربلایم را به زودی

محمد فردوسی

✦✦✦✦✦✦✦

خراب کرده‌ام آقا خودت درستش کن

امید آخر دنیا خودت درستش کن

نمانده پشت سر من پلی که برگردم

خراب کرده‌ام آقا خودت درستش کن

ببین چگونه به هم خورده کار من ماندم

به حق حضرت زهرا خودت درستش کن

گرفت دست مرا هرکسی، زمینم زد

شکست بال و پرم را خودت درستش کن

سفال توبه خود را شکسته‌ام از بس

ترک‌ترک شده اما خودت درستش کن

اگرچه پیش تو در خلوت آبرویم رفت

برای محشر کبری خودت درستش کن

ثمر نداده درخت «الهی العفو»م

به پیش صاحب نجوا خودت درستش کن

شکسته بال و پر من ولی دلم تنگ است

سفر به کرببلا را خودت درستش کن

موسی علیمرادی

✦✦✦✦✦✦✦

ما را بزن دوباره صدا هرچه خواستی

مثل غلام، مثل گدا، هرچه خواستی

پُر کن دوباره کیل مرا «ایها العزیز»

یابن الحسن برای خدا هرچه خواستی

آقا بریز «حین تُصَلی و تَقنُتَ»ت

در دست خالی فقرا هرچه خواستی

دل را تکانده‌ایم از اغیار، پس بیا

دیگر فراهم است بیا هرچه خواستی

من مهزیار تو شده‌ام محض یاری‌ات

جان می‌دهم برای تو با هرچه خواستی

وقتی «بنفسی أنت» مرا می‌کنی قبول

یا هرچه خواستم شده یا هر چه خواستی

چون مستجاب می‌شود آقا فرج بخواه

دور ضریح کرب و بلا هرچه خواستی

یادی بکن ز هر که نرفته به کربلا

در مرقد امام رضا هرچه خواستی

رضا دین‌پرور

✦✦✦✦✦✦✦

این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

می‌زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها

خواستم تا مهزیارت باشم اما روز و شب

سبز شد در پیش رو «اما اگر»ها، بارها

با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم

حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها

ای طبیبی که به دنبال مریضت می‌روی

با وجودی که مرا کردی مداوا بارها…

کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است

شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها

این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش

من ولیکن کرده‌ام امروز و فردا بارها

چشم‌پوشی از گناهان معنی‌اش این است که

با تغافل می‌کنی با من مدارا بارها

کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد

ریخته بار مرا در قعر دریا بارها

جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می‌شود

آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»

بارهایم را خریدی ای خریدار کریم

مادرت بس که سفارش کرد من را بارها

محمد فردوسی

✦✦✦✦✦✦✦

دلم از زلف پریشان تو آشفته‌تر است

سهمم از هجر تو چشم تر و خونِ جگر است

ذره‌ای خاک شود مانع وا گشتن پلک

پاک بنما که چنین بودن من دردسر است

با خبر نیست کسی از غم پنهانی من

با وجودی که دلم از تب تو شعله‌ور است

کار دل بی تو فقط سوختن و ساختن است

چه کند آن که ز دلدار خودش بی‌خبر است

آتش دوری تو بال برایم نگذاشت

بی پر و بال به دور تو پریدن هنر است

پای من تا به سر کوچه‌تان هم نرسید

طاقت من ز اویس قرنی بیشتر است

غرق ظلمت شده‌ام، روشنی چشم جهان!

دیده بی‌رمقم تا تو بیایی به در است

امیرحسین حیدری

✦✦✦✦✦✦✦

آن کس که سر به مقدم جز او نمی‌زند

چون کلب راه پرسه به هر کو نمی‌زند

این نامرتبی مرا سرزنش نکن

آشفته حال شانه به گیسو نمی‌زند

لنگی که پهن کرده‌ام اینجا عبادت است

سجاده با گلیم گدا مو نمی‌زند

دل که نسوخت گریه به هق هق نمی‌رسد

شمع سحر نسوخته سوسو نمی‌زند

توحید را به غیرت پروانه داده‌اند

می‌سوزد و به هیچ کسی رو نمی‌زند

مجنون بدون دم زدن عاشق نمی‌شود

پس نیست عاشق آن که دم از او نمی‌زند

عاشق همیشه پشت سرش حرف می‌زنند

اما ز پا می‌افتد و زانو نمی‌زند

جاروکش تشرف گریه است این مژه

بیهوده چشم را مژه جارو نمی‌زند

با یک نگاه تو جگری خون شد از دلم

زخمی که چشم می‌زند ابرو نمی‌زند

می‌میرم و ز وصل تو حرفی نمی‌زنم

حرف وصال را که سیه‌رو نمی‌زند

گیسو سپید کرد زلیخا به پای تو

از این به بعد دست به گیسو نمی‌زند

علی اکبر لطیفیان

✦✦✦✦✦✦✦

از خود فرار کردم و لا یُمکِن‌ُ الفِرار

امشب دوباره آمده‌ام بر سر قرار

رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم

من آمدم ولی تو به روی خودت نیار

من در میان راه زمین خورده‌ام بیا

از بس که بار آمده بر روی دوش، بار

آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌خورم

حتی تو را ندیده‌ام این گوشه و کنار

امشب که گریه‌های تو باران گرفته است

از چشم خشکسال منم قطره‌ای ببار

اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره‌ایم

ما خویش را به دست تو کردیم واگذار

در انتظار آمدنم ایستاده‌ای

شاید به این امید که می‌آیمت به کار

امشب برای این که بیایی به پیش ما

انگشت روی روضه دلخواه خود گذار

امشب مرا به خانه مادر ببر که باز

آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار

ما را ببر که گریه بریزیم پشت در

مانند بچه‌های عزادار و بی‌قرار

رحمان نوازنی

✦✦✦✦✦✦✦

 

حرف از غروب جمعه شد و مرز غم شکست

کهنه غرور کاغذ و بغض قلم شکست

مانند هفته‌های گذشته زبان گرفت

جمعه شد و نیامد و دل باز هم شکست

هرشب دلت شکست و دل ما ترک نخورد

شرمنده‌ایم از اینکه دل مرده کم شکست…

اسماعیل شبرنگ

✦✦✦✦✦✦✦

غصه هجران یارم کار دستم می‌دهد

روزگاری انتظارم کار دستم می‌دهد

گریه خواهم کرد هر آیینه بر احوال خویش

چشم‌های بی قرارم کار دستم می‌دهد

باخودم می‌گویم آقایم رهایم می‌کند

آخرش این حال زارم کار دستم می‌دهد

با گناهان روز و شب احساس سنگینی کنم

عاقبت این کوله‌بارم کار دستم می‌دهد

هم دروغ مستحبی هم خیانت هم دغل

وای من این کسب و کارم کار دستم می‌دهد

سفره پر زرق و برقی دارم اندر خانه‌ام

لقمه‌های شبهه دارم کار دستم می‌دهد

گرچه آزادم ولی گویم اسیری بهتر است

انتخاب و اختیارم کار دستم می‌دهد

«لیت شعری» بر لب اما بی‌تفاوت گشته‌ام

های و هوی هر شعارم کار دستم می‌دهد

فکر و ذکرم شد ردیف شعرهای تازه‌ام

این غزل‌هایی که دارم کار دستم می‌دهد

بدحسابم، حضرت زهرا ضمانت می‌کند؟

اعتباری که ندارم کار دستم می‌دهد

دست من خواهد گرفت آن خانمی که ناله زد

دست افتاده ز کارم کار دستم می‌دهد

علیرضا خاکساری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا