«جان ویک: فصل سوم» یک اکشن هنرمندانه
هنرمندی کیانو ریوز در سومین قسمت از یک مجموعه اکشن
مجله اینترنتی کولاک، مترجم: پرویز فغفوری آذر
بازیگران:
کیانو ریوز (جان ویک)، یان مکشین (وینستون)، مارک داکاسکوس (زیرو)، لارنس فیشبرن (باوری کینگ)، آسیا کیتدیلون (قاضی / صادرکننده حکم)، هال بری (سوفیا)، لانس ردیک (چارون) و آنجلیکا هیوستون (مدیر جامعه روسکا روما)
کارگردان: چاد استاهلسکی. شروع اکران: ۱۷ می در امریکا. زمان فیلم: ۱۳۱ دقیقه. بودجه ساخت: ۷۵ میلیون دلار. فروش جهانی: ۳۱۲ میلیون دلار (در امریکا و سایر کشورها هنوز در حال اکران است).
داستان فیلم:
دقیقا یک ساعت پس از پایان فیلم قبلی جان ویک، حالا جایزهای ۱۴ میلیون دلاری برای کشتن او تعیین شده است. خودش کجاست؟ در منهتن نیویورک در حال تلاش برای نمردن! او از این به بعد بین اهالی جامعه روسکا روما به عنوان یک مطرود شناخته میشود و دیگر عضو این جامعه نیست. او در حال فرار، سری هم به کتابخانه نیویورک میزند، شاید دلیلی برای زنده ماندن و نشانهای از امیدواری به دست بیاورد. او باید با تعداد بیشماری از همکاران قبلی خودش در این راه مبارزه کند تا بتواند با مدیر جامعه در نیویورک دیدار کند. زنی از گذشته که اکنون مدیریت تمام کارهای جامعه روسکاروما برعهده اوست. نشانهای که جان ویک در کتابخانه نیویورک پیدا کرده را قبول میکند و به او اجازه میدهد به دیدارش بیاید. در همین حال یک صادرکننده حکم/ قاضی (همان میسون تیلور در Billions) با وینستون و باوری کینگ ملاقات میکند تا راهی برای زنده ماندن جان ویک پیدا کنند. او به دلیل شکستن قوانین، یک هفته به آنها برای ترک محل زندگی و کارشان مهلت میدهد. تنها یک راه برای زنده ماندن جان ویک موجود است. کاری که انجامش غیرممکن به نظر میرسد… کشتن یک رفیق قدیمی. آیا جان ویک این کار را انجام میدهد؟
حالا دیگر میدانیم جان ویک با آن تیپ کت و شلواری و پیراهن سفید که بیش از آدمکش، او را شبیه به یکی از هزاران مدیر نیویورکی میکند، قرار نیست برای زندانی کردن کسی تلاش کند یا اسیر بگیرد. او یک آدمکش است و به همین دلیل تکلیف ما با او از همان اول مشخص است. تیم تهیهکنندگی سومین قسمت از این مجموعه در هیچ صحنهای کم نگذاشته و دنبال یک فیلم صرفاً اکشن نیست. آنها با ساخت این فیلم هنر اکشنسازی را به دیگران یاد میدهند. این تنها خشونت نیست که در این فیلم نمایش داده میشود. تقریبا هر صحنهای یک کلاس درس برای اکشنسازان در هالیوود است. آنها از هر چیزی که داشتند بهترین استفاده را کردهاند، حتی تکنولوژی را به چالش کشیدهاند و همین باعث میشود از دیدن این فیلم لذت ببریم. با این حال تمام صحنههای درگیری یک طرف، سکانس درگیری در اتاقی که با چاقوها و قمههای عتیقه پر شده هم یک طرف. البته در این بین نمیتوان از خیر دیدن چندباره سکانس درگیری در اتاق شیشهای گذشت.
تا اینجا که تمام فیلمهای سری جان ویک نمایانگر هنر اکشنسازی بوده است. سومی بهتر از همه. این فیلم از جایی شروع میشود که فیلم قبلی تمام شده بود؛ جایی که با طرد جان ویک از جامعهاش تمام نیویورک برای او تبدیل به یک بمب ساعتی میشود که هر لحظه امکان انفجارش وجود دارد. او در این فیلم هم باید با همکاران قبلیاش مبارزه کند، هم با بدشانسیهایش و هم با زمان مسابقه دهد و به لطف کارگردانی خوب و البته آمادگی بدنیاش، از پس انجام تمام این کارها به خوبی برآمده است.
پس از این که از جامعهاش طرد میشود باید به زندگی در یک جامعه نامرئی زیرزمینی عادت کند تا بالاخره به دنیای واقعی برگردد. بگذریم از جایزه ۱۴ میلیون دلاری که هر کسی، حتی بهترین دوستانش را برای کشتن او وسوسه میکند. اما او به هر صورتی که شده، حتی با کشتن مردی که قدش بیش از ۲ متر است، آن هم تنها با یک کتاب و زبانبازی، راه خود را به سمت مدیر تالار باله روسها باز میکند تا دل او را به دست آورد. بالاخره پای زنده ماندن در میان است و از هر شانسی باید استفاده کرد. او درخواست میکند برای رفتن به کازابلانکا کمکش کنند. برای این کار بلیتش را پیش آنجلیکا هیوستون باطل میکند. در کازابلانکا شاهد جالبترین خوشامدگویی توسط هال بری به کیانو ریوز هستم. پس از این که یک گلوله به شانه او شلیک میکند، میگوید: «همین الان باید یه گلوله خالی کنم توی مغزت» و البته ضعیفترین تکه از این فیلم هستیم؛ تفنگبازی با هال بری. اما بیایید منصف باشیم. این بازیگر در ۵۴ سالگی خود با این همه تحرک، مخصوصا در بازار مراکش و این همه بالا و پایین پریدن هنوز ما را امیدوار میکند که میتواند حداقل یک قسمت دیگر از این فیلم را هم بازی کند. خوشبختانه کار او در مراکش خیلی زود تمام میشود و دوباره برمیگردد به جایی که بیشترین کارآیی را دارد (خاک امریکا) و انجام دادن کاری که در آن بهترین است؛ کشتن دشمنانش. همانطور که آنجلیکا هیوستون در این فیلم میگوید «هنر یعنی درد و زندگی یعنی زجر کشیدن». او در این فیلم با تک تک این کلمات زندگی کرد و ما هم با دیدن بازی او درد این کلمات را تحمل کردیم.
اما از هرچه بگذریم سومین قسمت جان ویک ما را به روش شگفتانگیز خود به ارزشمند بودن زندگی واقف میسازد!
منبع: گاردین
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |