سومین نه، این چهارمین ازدواج ناصر محمدخانی است!

بر خلاف تصور خیلی ها ازدواج اخیر ناصر محمدخانی؛ پیشکسوت باشگاه پرسپولیس، سومین ازدواج او نیست بلکه چهارمین ازدواج اوست! ماجرا به سال قبل باز می گردد که شکایت بین ناصر محمدخانی و یک زن دوباره نام این پیشکسوت را بر سر زبان ها انداخت. این ماجرا البته ابتدا با «گروگانگیری» در رسانه ها سر و صدا کرد اما اصل ماجرا مساله ای بود که خواهر زن صیغه ای ناصر محمدخانی در یم مصاحبه عنوان کرد:

چند ماه قبل قاضی شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، در خصوص این اتفاق اعلام کرد که ماجرا اختلاف خانوادگی بوده است.
اما این اختلافات چه بود و از کجا شروع شد و چه اتفاقی افتاد که به دادسرا و اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران کشیده شد؟ خواهر همسر محمدخانی از آشنایی آنها می‌گوید و اتفاقی که چند روز پیش رخ داد:

«ماجرای گروگانگیری چه بود؟ واقعا دامادتان را به‌خاطر گرفتن چک و سند خانه ربودید؟

اصلا گروگانگیری در کار نبود. ما مدت‌ها به‌دنبال ناصر می‌گشتیم حتی ما در اداره آگاهی گم شدن او را اعلام کردیم و پرونده تشکیل دادیم. من چند‌ماه پیش که ناصر به پول احتیاج داشت ۳۵میلیون تومان به او دادم. او هم در ازای آن ۷چک ۵میلیونی داد. تا قبل از اینکه ناپدید شود، ۳فقره از چک‌ها پاس شد اما وقتی ناپدید شد، چک هم برگشت خورد.

بارها برایش پیام فرستادم که سر قولش بماند و پولی را که قرض گرفته پس بدهد. اما می‌گفت که چون در بانک شعبه پلاسکو حساب داشته و به‌خاطر حادثه پلاسکو، مدارکش گم شده فعلا نمی‌تواند پولی به من بدهد تا اینکه حدود یک‌ماه پیش ناپدید شد. تا اینکه سه‌شنبه هفته گذشته باخبر شدیم قرار است از ایلام با هواپیما به تهران برگردد.

برای همین آن روز راهی فرودگاه شدیم ولی هر چه منتظر ماندیم خبری از او نشد. در راه بازگشت به خانه بودیم که متوجه خودروی پرایدی شدیم که ناصر داخل آن نشسته بود. چراغ زدیم و خودرو توقف کرد. اینکه گفته شده ما به او حمله کردیم و ناصر و دوستش را کتک زدیم، صحت ندارد و دروغ است. خودم پیاده شدم و به سمت ماشین رفتم و به دامادمان گفتم که چرا بدهی‌اش را پرداخت نمی‌کند. بعد هم خودش از ماشین پیاده شد و سوار ماشین ما شد و به خانه‌اش رفتیم.

ناصر و خواهر شما چطور با هم آشنا شدند؟
حدود ۶ سال پیش بود. خواهرم که از شوهرش جدا شده بود با دو دخترش تنها زندگی می‌کرد و با کار کردن در خانه مردم خرج زندگی‌اش را درمی‌آورد تا اینکه ناصر او را در شهر ری دید و از همان زمان اصرار داشت که با او ازدواج کند. راستش من از بچگی با شهلا جاهد دوست بودم و در یک محل زندگی می‌کردیم.

برای همین هیچ‌یک از اعضای خانواده نمی‌خواستیم که خواهرم تن به این وصلت بدهد. اما خواهرم می‌گفت که ناصر با قرآن جلو آمده و او آنقدر اصرار کرد که خواهرم به او جواب مثبت داد. ابتدا صیغه یکساله کردند و تا ۴سال تمدید شد تا اینکه بالاخره صیغه ۵۰ساله بین‌شان خوانده شد»