چهره هاسلبریتی ایرانی

ملک طباطبایی همسر مهندس بازرگان که بود؟ + بیوگرافی و زندگی شخصی

مجله اینترنتی کولاک: خانم ملک طباطبایی، همسر مرحوم مهندس بازرگان امروز ( یکشنبه) درگذشت. هنوز از جزئیات مرگ این بانو اطلاعا دقیقی در دسترس نیست.

ملک طباطبایی در خانواده‌ای روحانی متولد شد. پدربزرگ وی از طرف مادری آیت‌الله شیخ مرتضی آشتیانی فرزند میرزای آشتیانی بود. ایشان از مراجعی بود که در اواخر رمضان ١٣٢٣ هجری قمری، به امرشان مردم عمارت بانک وابسته به دولت‌های خارجی را خراب کردند که این رخداد از مقدمات انقلاب مشروطیت بود. آیت‌الله سیدمحمد طباطبائی، پدر مادری بانو طباطبایی و عموی پدر وی از مراجع مشروطه‌خواه بود.

 

به گفته “فرشته بازرگان” دختر مرحوم بازرگان، بانو طباطبایی طبق رسوم و سنت قدیم، خیلی زود ازدواج کرد و فرصت ادامه تحصیل نیافت. وی تحصیلات ابتدایی و اولیه را قبل از ازدواج به انجام رساند و پس از ازدواج نیز برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه تا مدتی به مدرسه ژاندارک می‌رفت اما بعدتر مشغول و گرفتار امور خانواده می شود.

به گفته فرشته بازرگان مرحوم طباطبایی البته در زمینه شعر و ادبیات صاحب‌ ذوق و استعداد بود و اشعار بسیاری به مناسبت‌های مختلف سروده‌ است.

فرشته بازرگان در مصاحبه ای با “شرق” (سال ۹۴) در خصوص مادر خود می گوید:

«حجاب و پوشش ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب همین مانتو و روسری بوده است. همان‌طور که ذکر شد خانواده مادرم اکثرا از روحانیت بودند، عموی بزرگ ایشان آقامیرزااحمد آشتیانی از مراجع بزرگ تقلید بودند. خانم‌های فامیل هرگاه به دیدن ایشان می‌رفتند چادر به‌ سر می‌کردند.

پدرم هم به‌تازگی با مادرم ازدواج ‌کرده بودند، روزی برای عرض تبریک عید نوروز به‌اتفاق مادر به منزل آقای آشتیانی می‌روند در نزدیکی منزل مادرم چادری را که در کیف گذاشته بودند درمی‌آورند که قبل از ورود بر روی مانتو و روسری خود سر کنند. پدرم با این کار مخالفت می‌کند و می‌گوید: این کار شما نوعی ریا و تظاهر است بهتر است شما همان‌گونه که جاهای دیگر می‌روی، خدمت ایشان برسی.

وقتی‌که وارد مجلس می‌شوند می‌بینند همه دختران و زنان فامیل که بعضا اهل حجاب هم نبودند، همگی با چادر دور تا دور نشسته‌اند، مادرم نیز با حجاب همیشگی خود؛ یعنی مانتو و روسری در گوشه‌ای می‌نشیند و احساس بدی به ایشان دست می‌دهد. وقت خداحافظی، آیت‌الله آشتیانی که برای پدرم احترام ویژه‌ای قائل بودند ایشان را تا دم در مشایعت می‌کنند و هنگام خداحافظی به آهستگی به ایشان می‌گویند: آقای مهندس من خدمت شما خیلی ارادت دارم، ولی گله‌ای دارم که چرا فرزند مرا این‌گونه نزد من آوردید.

پدرم نگاهی به بقیه خانم‌ها می‌اندازند و به آقا می‌گویند: بنده فرزند شما را همان‌گونه که همه‌‌جا می‌رود، خدمت شما آورده‌ام و با همین جمله اعتقاد خود را به صداقت و یکرنگی و کراهتشان را از تظاهر و ریا و توجه به تحمیل‌نکردن عقاید خود به دیگران به آقا که شخص بسیار فهیم و هوشمندی بودند، منتقل می‌کنند.

این ویژگی پدر، منحصر و محدود به قبل و یا بعد از انقلاب نبود. ایشان همواره صداقت و یکرنگی را از ارزش‌های والای انسانی می‌دانستند و قبل از هر عملی بر نیت خالص و رضایت خدا از آن موضوع تأکید می‌کردند و همیشه می‌گفتند هر عملی چنانچه با نیت خالص و اختیار و انتخاب آزادانه صورت نگیرد، در دنیا بی‌برکت و در آخرت نیز باطل و عبث خواهد بود.»

 

‌کیفیت مراسم عروسی پدر و مادرتان مفصل بود یا ساده؟

شرح چگونگی ازدواج ایشان با مادرم در کتاب «پدربزرگ من بازرگان» نوشته نازنین بنی‌اسدی به‌تفصیل آمده است. مراسم عقد ایشان ساده و خصوصی در منزل آیت‌الله شیخ مرتضی آشتیانی (پدربزرگ مادرم) صورت می‌گیرد و سپس جشن ازدواج مفصل‌تری در منزل مادر برپا می‌کنند.

 

 

 

ارتباط پدر و مادرتان با یکدیگر چگونه بود؟

پدر و مادر ما نیز مانند اغلب زوج‌های دیگر، پیشینه تربیتی و فرهنگی متفاوت و بعضا متضادی داشتند. پدر که سال‌های جوانی را در فرانسه به تحصیل و مطالعه گذرانده بود البته صاحب تجربیات و بینش و بصیرت عمیق‌تری بود. با وجود اختلافات فرهنگی، تحصیلی و سنی که با هم داشتند اما در مجموع روابط خوب و صمیمانه‌ای بینشان برقرار بود. پدرم علاقه و احترام خاصی برای مادرمان قائل بود و همیشه اولین کسی بودند که جلوی پای مادرم بلند می‌شدند و احترام می‌گذاشتند. در اختلافات و تفاوت نظر‌گاه‌ها نیز با صبوری و ملایمت به ایشان توصیه و نصیحت می‌کردند و هیچ‌گاه اهل زور و اجبار و تلخی و تندی نبودند، نهایتا نیز افراد را آن‌گونه‌که بودند می‌پذیرفتند.

آیا پدر و مادرتان با وجود این‌همه تفاوت‌، هرگز از ازدواج با یکدیگر پشیمان نشدند؟

همین‌ که تا آخر کنار یکدیگر باقی ماندند، یعنی خیر؛ پشیمان نشده بودند. شرایط ازدواج و زندگی مشترک و حال‌و‌هوای روزگاران گذشته را نمی‌توان با وضعیت کنونی جامعه و ازدواج‌های مدرن امروزی سنجید. انتظارات و مسئولیت‌ها، مسائل و معضلات اجتماعی، زندگی زوج‌های امروزی را بسیار سخت‌تر و شکننده‌تر کرده است. در گذشته ازدواج می‌کردند و با وجود همه ناملایمات و تفاوت‌ها با هم می‌ساختند و تا پایان عمر در کنار هم بودند.

گذشت و فداکاری‌ها و پایبندی به تعهدات که از ویژگی زوج‌های دیروز بود، امروزه بسیار کم‌رنگ‌تر و کم‌ارزش‌تر شده است. پدرم همیشه به علایق و خواسته‌های مادر توجه خاص می‌کردند؛ مثلا مادرم به گل و گیاه علاقه زیادی داشتند، پدر نیز با توجه به این نکته، اغلب با دسته‌گل زیبایی که در راه بازگشت به خانه تهیه ‌کرده بودند، وارد منزل می‌شدند و فضا و حس زیبا و لطیفی را به وجود می‌آوردند. گاهی نیز برای تنوع و تغییر، با مادر دوبه‌‌دو به رستوران می‌رفتند. هیچ‌گاه در بدو ورود به منزل نمی‌پرسیدند غذا چه داریم! همیشه می‌گفتند هرچه میل شما باشد، من هم همان را می‌خورم.

پدرتان، مادر را چگونه صدا می‌کردند؟

ایشان را «خانم‌زاده» صدا می‌کردند.

مادر هم از لحاظ عاطفی به پدرتان وابسته بودند؟

بله؛ مادرم سال‌های سختی را به دلیل زندان و تبعید و محدودیت‌های سیاسی و شغلی پدر تحمل کردند، سال‌هایی که باید به‌‌تنهایی بار مسئولیت نگهداری و تربیت پنج فرزند را بر عهده می‌گرفتند. مسلما چنانچه علاقه، انس و وابستگی عاطفی نبود، تحمل این مشکلات و مصائب بسیار سخت‌تر می‌شد.

آیا مادر در مبارزات سیاسی و اجتماعی با پدر همراهی می‌کرد؟

اینکه در کنار ایشان حضور فعال داشته باشند خیر؛ مادرم همیشه راه و روش و عقاید پدر را در مبارزات سیاسی و اجتماعی تأیید می‌کردند.

 

زمانی که پدر در زندان بودند، مادرتان چند وقت یک‌ بار به ملاقات ایشان می‌رفتند؟

اکثر خانواده‌های زندانیان سیاسی قبل از انقلاب هفته‌ای یکی، دو بار ملاقات خانوادگی داشتند. این ملاقات بیشتر حضوری و در حیاط زندان صورت می‌گرفت. مأموران زندان نیز آن‌قدرها مزاحمت و دخالت نمی‌کردند. علاوه بر این هفته‌ای دو بار و به‌نوبت از طرف خانواده‌ها برای زندانیان از منزل، غذا برده می‌شد.

در زمان نخست‌وزیری مهندس بازرگان، آیا مادرتان در سفرها ایشان را همراهی می‌کردند؟

خیر. پدرم در مدت ٩ ماه نخست‌وزیری، فرصت چندانی برای سفر پیدا نمی‌کردند. در چند سفر استانی و سفر الجزیره نیز هیچ‌یک از افراد خانواده‌ ایشان را همراهی نکردند.

 

آخرین مصاحبه ملک طباطبایی همسر مرحوم بازرگان

چندی قبل “تاریخ ایرانی” گفتگویی با همسر مرحوم مهندس بازرگان ترتیب داده بود که در زیر می خوانید:

 

لطفا از آشنایی و ازدواجتان با مرحوم مهندس بازرگان بگوئید. چه شد پسر حاج عباسقلی بازرگان به خواستگاری دختر حاج طباطبایی رفت و این وصلت چگونه سر گرفت؟

ما هیچ‌گونه آشنایی با هم نداشتیم، قبل از ازدواج همدیگر را ندیده بودیم. عنان و اختیار زندگی همه ما در دست و تشخیص مادرم بود و زندگی ما را عملا او اداره می‌کرد. مادرم دقت داشت که مرد متدین و دارای تحصیلاتی را از میان خواستگاران انتخاب کند و خود بدون مشورت با من بسیاری را رد می‌کرد. در شانزده سالگی‌ام، ازدواج خواهرم ـ که عروس خانواده آیت‌الله میرزا احمد آشتیانی بود- موجب شد که خانواده بازرگان با من آشنایی یافتند و این خواستگاری صورت گرفت.

زندگی با فعالی سیاسی که سال‌ها زندان و فعالیت سیاسی و حزبی و مسوولیت نخست‌وزیری را تجربه کرد و بدعهدی ایام دید و چشید، چه ویژگی‌هایی داشت که در فراق ایشان نوشتید: «همسری را از دست دادم که برایم یک دوست، یک مشوق و یک پدر بود و همه چیزم به حساب می‌آمد… با رفتن او خلاء تحمل‌ناپذیری زندگی‌ام را احاطه کرد.» (مجله ایران فردا، اسفند ۷۳)

آرمان‌گرایی، افکار و عقاید و نیز استحکام شخصیت او به مرور در من که دختری جوان و ناپخته بودم تاثیر مفید و مثبت خود را بخشید. به فکر و عقیده او احترام می‌گذاشتم. البته نبود او و زندان‌های طولانی مدت او مساله ساده‌ای نبود. تحمل فراغ پدر خانواده و بزرگ کردن فرزندان و کنار آمدن با مشکلات آنان بدون حضور او کار سنگینی بود. اما ایمانی که به خداوند داشتم و امیدی که صحبت‌های او در خلال ملاقات‌ها می‌بخشید، سرمایه ادامه زندگی می‌شد.

سال‌ها دوری مرحوم بازرگان از خانه یا فعالیت‌های سیاسی و اجرایی چگونه بر عمق رابطه‌شان با همسر و فرزندان تاثیر نگذاشت و هر آنچه نقل شده از توجه وافر ایشان به خانواده است؟ چگونه است که مرحوم بازرگان توانست هم مرد سیاست و مبارزه باشد و هم مرد خانواده؟

مکاتبات بازرگان از درون زندان با خانواده هر یک آموزه‌ای مفید بود. در آن زمان ارتباط زندانی سیاسی با خانواده‌اش به کلی منقطع نبود. او حتی گاهی وقت پزشک بچه‌ها را می‌توانست از درون زندان تنظیم کند، حالات و رفتار بچه‌ها و درس و کارنامه‌ها و نمرات را در خلال ملاقات‌ها دائما پیگیری می‌کرد و تلاش داشت تا جای ممکن خلاء وجودی خود را با این پیگیری‌ها جبران کند.

 

عبدالعلی بازرگان در خاطرات خود به دفترچه‌ای اشاره کرده که پدرش در آن رشد و تربیت فرزندانش را از دوران طفولیت یادداشت می‌کرد، کلیه حالات و حرکات فرزندانش را زیر نظر داشت تا ریشه‌ها و زمینه‌های شخصیتی هر کدام از آن‌ها را کشف کند. این دفترچه موجود است؟ بازرگان رفتار فرزندانش را تا چه سنی یادداشت می‌کرد و آیا فرزندانش آنگونه که خود خواست در تحصیلات و رفتار و منش مذهبی و اخلاقی و حتی فعالیت‌های سیاسی تربیت شدند و طبق انتظار پدر پیش رفتند یا در احوال شخصیه و سلوک سیاسی و اجتماعی، برای فرزندانش حق انتخاب و اختیار قائل بود؟

بازرگان معمولا حالات و ویژگی‌های بچه‌ها را تا سن ورود به مدرسه یادداشت می‌کرد. پس از رشد فکری و شخصیتی نیز آن‌ها را در انتخاب مسیر زندگی معمولا آزاد می‌گذاشت. او از راهنمایی دریغ نداشت. تحمیل عقیده و فشاری در کار نبود. مهم این بود که به آن‌ها طوری القاء می‌کرد که به آنان اعتماد دارد.

بازرگان علت و غایت بسیاری از رفتار‌ها و تصمیمات خود را الگوسازی برای فرزندانش می‌داند. این خاطره ایشان بسیار نقل شده که: «دکتر سیاسی [رئیس دانشگاه[مرا احضار کرد و گفت: این [نامه‌ای که در اعتراض به کنسرسیوم نوشته‌ شده بود و امضای اساتید دانشگاه را در زیر خود داشت[چه کاری بود که کردید، این نامه اعتراض چه فایده‌ای داشت؟ گفتم: من هم خوب می‌دانم که نتیجه عملی ندارد، اما این کار را کردم فقط برای آنکه بعد‌ها پسرم بزرگ شد ‌نگوید پدرم مرد پفیوز و بی‌غیرتی بود. نگویند نهضت عظیمی چون ملی کردن نفت برپا شد، بعد کودتایی پیش آمد و تمام آن اقدامات و افتخارات را به باد داد، ولی صدا از هیچ‌کس در‌نیامد.» خانم زهرا بازرگان هم خاطره‌ای مشابه دارد که پدرش در پاسخ به دوستی که اصرار می‌کرد وی دست از این کار‌ها بردارد و به میان خانواده و جامعه‌ای که این همه به او نیازمند است برگردد و با ماندن در «سوراخ زندان» نمی‌تواند کاری را از پیش برد، به پسر و دخترش اشاره کرد و جواب مشابهی داد. علت این الگوسازی چه بود؟ فرزندانش استعاره‌ای بودند از جوانان آن نسل که پدران را ببینند و درس بگیرند یا تکلیفش را صرفا در محدوده خانه و خانواده خود تعریف می‌کرد که اگر همگنانش نیز در همین نهاد به چنین تکلیفی قائل باشند، جامعه رو بسوی تعهدی جمعی و وفاقی همه‌گیر پیش خواهد رفت؟

پاسخ شما در سوالتان مندرج است. بله او در پی الگوسازی برای یک نسل بود. اما آنچه در روحیه بازرگان برجسته بود نوعی ستیز با جبر و استبداد است که در رفتارش حتی از دوران کودکی وجود داشته و در خاطراتش نوشته است که وقتی معلم مدرسه کمک به زلزله‌زدگان را اجباری اعلام می‌کند، او با وجود آنکه اصل عمل را قبول دارد، از ابراز آن به پدرش امتناع می‌کند، زیرا آن را دستوری و اجباری می‌بیند.

آقای بازرگان روزی که نخست‌وزیری دولت موقت آن هم در چنان شرایط خطیری به ایشان پیشنهاد شد، با شما مشورت کرد؟ شما موافق بودید؟ دوره نخست‌‌وزیری ایشان اصولا چه تغییری در زندگی خانوادگی شما ایجاد کرد؟

در این زمینه با من و بچه‌ها مشورتی نکرد و این را کاملا مخفی نگه داشته بود. اما دوران نخست‌وزیری هم دوران بسیار سخت و طاقت‌فرسایی بود، هر چند او غم و نگرانی خود را معمولا در خانه عنوان نمی‌کرد و کوله‌ بارش را بیرون در می‌گذاشت. اما این دوران ۹ ماهه هر روز با بحران‌های عجیب روبرو بود، در این دوره حتی تهدیدهایی جانی نیز وجود داشت.

حکایت این گفته بازرگان در سال ۶۴ چیست که «سلام من را به مسعود رجوی و ابریشمچی برسانید و بگویید من همسرم و خانه‌ام را دوست دارم»؟ خاطره‌ای به یاد دارید که چرا ایشان چنین پاسخی دادند؟

گاهی خلاقیت مردم بر حافظه آنان و وقایع تاریخی غلبه دارد. ظاهرا دعوت و وعده‌ای توسط مجاهدین خلق صورت گرفته بود. اصل مطلب درست است اما پاسخ او بی‌اعتنایی و بی‌توجهی بوده است.

چه خاطره‌ای از حلالیت‌طلبی شخصیت‌های سیاسی و مسوولین کشور از مهندس بازرگان در روزهای آخر حیات ایشان به یاد دارید؟ آیا موردی بود که بازگو نشده ولی ایشان و شما و خانواده‌تان را تحت تاثیر قرار داده باشد؟

 

خاطره‌ای از آخرین ملاقات سیداحمد خمینی در بیمارستان با مهندس بازرگان وجود دارد که آقای دکتر بنی‌اسدی آن را به تفصیل نوشته‌اند و نیز خاطره‌ای از حلالیت‌طلبی آقای خلخالی وجود دارد. البته ایشان طبع استواری نداشت و ضد و نقیض از ایشان بسیار نقل می‌شود. پس از درگذشت بازرگان خیل بسیار از کسانی که روزی در صفوف انقلابیون جای داشتند و ناسزا‌ها نثار او کرده بودند، اینجا و آنجا با پیک و پیغام اظهار ندامت از تندروی‌ها می‌کردند. این سخن را مکرر از زبان بسیاری شنیدم ـ و البته گفتن نام آنان شاید درست نباشد ـ که ما قدر مهندس را نشناختیم یا اینکه در حق او جفا کردیم و به هر حال گفته‌های آنان همواره این شعر عمیق را از دکتر شفیعی کدکنی به یادم می‌آورد:

باید بکشد عذاب تنهایی را / مردی که ز عصر خود فرا‌تر باشد

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا