چهره هاسلبریتی خارجی

نیکول کیدمن: هنوز هم باورم نمی‌شود چه بلایی سر خودم آوردم

به قدری جیغ می‌زدم که صدایم می‌گرفت

مجله اینترنتی کولاک، ترجمه: پرویز فغفوری آذر

بازیگران: نیکول کیدمن (ارین بل)، سباستین استن (کریس)، توبی کبل (سایلس)، تاتیانا ماسلانی (پترا)، برادلی ویتفورد (دنیس دی‌فرانکو)، جید پتی‌جان (شلبی بل)، اسکات مک‌نیری (ایتان)، توبی هاس (گیل لاوسن)، زاک ویلا (آرتورو گوئررو)، جیمز جوردن (توبی سول)، بو نپ (جی).

کارگردان: کارین کوزاما. فیلمنامه‌نویسان: فیل هی، مت منفردی.

خلاصه فیلم:

ارین بل (کیدمن) یک کارآگاه پلیس لس‌آنجلس است که به طور مخفی با همکارش کریس (سباستین استن) در یک گروه دزدی و توزیع مواد مخدر نفوذ می‌کند. کار آنها دستگیری این گروه در حین ارتکاب جرم است اما کریس در یکی از دزدی‌های این گروه توسط یکی از اعضای گروه کشته می‌شود و ارین پس از کشته شدن کریس دیگر به زندگی عادی خود برنمی‌گردد. او ازدواج می‌کند و صاحب یک دختر می‌شود. از همسر و دخترش جدا زندگی می‌کند و کلا علاقه‌اش را به زندگی از دست می‌دهد. در این بین رابطه‌اش با دخترش هم تعریفی ندارد و توسط دوست‌پسر دخترش مسخره می‌شود. نهایتا با تهدید و تطمیع دوست‌پسر دخترش، او را از دخترش دور می‌کند و کاری می‌کند تا از شهر دور شود. ارین دیگر حتی به وضع ظاهری خود هم اهمیتی نمی‌دهد و اکثر اوقات در اتومبیلش می‌خوابد. او در به در به دنبال قاتل کریس می‌گردد و برای پیدا کردن او حاضر به انجام هر کار خلاف قانونی هست؛ حتی صحنه‌سازی یک قتل عمد به عنوان انتقام درون‌گروهی. تا این که بالاخره او را پیدا می‌کند و به قتل می‌رساند. پس از کشتن قاتل کریس و صحنه‌سازی آن به صورتی که انگار یک انتقام شخصی بوده، پولی را که از دزدی منجر به قتل کریس برایش باقی مانده بود به شوهرش می‌دهد و از او قول می‌گیرد با خروج از شهر، زندگی جدیدی را با دخترش شروع کند.

نیکول کیدمن برای بازی در این فیلم نامزد گلدن گلوب شد اما برنده آن جایزه نشد. در عوض دو جایزه دیگر برد که یکی را به صورت اشتراکی با تونی کولت برنده شد. «ویرانگر» جوّ بسیار تلخی داشت و با تماشای آن، ۱۲۳ دقیقه «لعنت خدا» را تجربه می‌کردید و وقت خروج از سینما حتی از خودتان هم متنفر بودید. ۹ میلیون دلار برای ساختش هزینه شد و فقط ۵٫۵ میلیون دلار فروخت. یعنی حتی بودجه تولیدش را نتوانست تامین کند اما هنرنمایی کیدمن در این فیلم تا دلتان بخواهد منتقدان و تماشاگران را مبهوت کرد. او برای بازی در این فیلم خودش را رسماً نابود کرده بود. در این فیلم هیچ چیزی از آن زیباروی قدبلند استرالیایی که می‌شناختیم به چشم نمی‌آمد.

کیدمن هیچ وقت نقشی به این شدت تهاجمی بازی نکرده بود. او در ژانرهای مختلف با معروف‌ترین بازیگران زمان خودش همبازی بود. با جورج کلونی در «صلح‌ساز» نظامی بود. با ایوان مک‌گرگور در «مولن‌روژ» رقصنده بود. با تام کروز در «چشمان کاملا بسته» زن متاهلی بود که به شوهرش خیانت کرده. در «پدینگتون» با یک خرس تقریبا خنگ یک فیلم کمدی بازی کرد. در نقش‌های تاریخی بازی کرده و… اما هیچ‌وقت چنین بی‌رحمانه با خودش رفتار نکرده بود. او در «Destroyer» به معنای کامل کلمه خودویرانگری کرد. طعنه‌آمیز این که اسم این فیلم هم «ویرانگر» است. هنوز هم باورش مشکل است که او توانست از پس ایفای چنین نقشی برآید. آن هم به این زیبایی.

آن صورت زیبا و جذاب تبدیل به قیافه‌ای بی‌روح و بدون انگیزه‌ برای ادامه زندگی شده بود با حالتی که اگر کارآگاه پلیس نبود مطمئنا توسط ماموران پلیس به خاطر سوءظنی که به خاظر حمل و یا استفاده از مواد مخدر به او داشتند،‌ بازداشت می‌شد. اگر بابت مواد مخدر هم گزک دست پلیس نمی‌داد مطمئنا به او اتهام ولگردی می‌زدند و صدالبته که با آن قیافه، این اتهام عین کنه به او می‌چسبید.

تماشای این فیلم روح و روان شما را خش‌دار می‌کند. انگار یک ورق سنباده درشت برداشته‌اید و افتاده‌اید به جان سر و صورت خود. همان‌گونه که قیافه و حتی صدای او خش‌دار شده بود. انگار یک پاکت سیگار را به طور کامل کشیده و در حین دود کردن ۲۰ نخ سیگار یک قلپ چای، قهوه یا حتی آب هم نخورده است. خشک و بی‌روح، خشن و سرشار از طعنه. کاملا بی‌انگیزه نسبت به هر چیز و هر کاری. او در این فیلم کلا به امید مردن زندگی می‌کند، البته پس از کشتن قاتل همکارش.

کیدمن در این فیلم نقش ارین بل، یک کارآگاه پلیس را بازی می‌کند که زندگی‌اش با وقوع یک فاجعه زیر و رو شده است. چشمان همیشه قرمزش در این فیلم نشانه‌ بی‌خوابی و خستگی همیشگی است. موتور محرکه‌اش خشم خالص است و آرزوی انتقام از باعث و بانی فاجعه‌ای که عشق زندگی‌اش را از او گرفت. او به حدی از زندگی خشمگین است که گاهی حتی خودش هم خودش را نمی‌شناسد.

قرارمان برای مصاحبه با او مصادف شد با نامزدی‌اش برای جایزه گلدن گلوب. در هتلی در غرب هالیوود با او ملاقات کردیم. گفت مدت‌ها پس از بازی در «ویرانگر» انگار که از خواب بیدار شده و تازه به زندگی عادی‌اش برگشته است.

کیدمن به محض شروع صحبتمان گفت: «کوزاما یک فیلمساز قدرتمند است و دل و جگر ساخت یک فیلم واقعی را دارد. او وراجی بلد نیست و به موقع حرف می‌زند. وقتی می‌گفت اوکی، ‌خوب بود و برویم سروقت فیلمبرداری صحنه بعدی، به او می‌گفتم من استرالیایی‌ام و یک اوکی خشک و خالی برایم کافی نیست. باید کامل باشم. بیا یک بار دیگر این صحنه را بگیریم. او هم کاملا راه می‌آمد. چیزی شبیه تله‌پاتی بین ما جریان داشت و بدون حرف زدن، یکدیگر را می‌فهمیدیم. همین مسئله در ایفای این نقش مرا به جاهایی برد که قبلا از رفتن به آن مکان‌ها واهمه داشتم اما با او هیچ ترسی نداشتم. او محافظ من بود و همین به من فضای کافی برای مانور می‌داد.»

این مصاحبه کمی قبل از زمان اکران «Aquaman» و همچنین قبل از شروع پخش فصل دوم سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» انجام شد. کیدمن گفت: «از این که در فصل دوم این سریال با مریل استریپ همبازی‌ام بسیار هیجان‌زده‌ام. اصلا مسئله کوچکی نیست. او مریل استریپ است. یک دنیا تجربه و بی‌نهایت جایزه معتبر هنری. بازی با او مایه افتخار هر کسی است.»

او ادامه داد: «دیگر شروع کرده‌ام به شلاق زدن خودم. باید نقش‌های متفاوت را تجربه کنم. با این فیلم ترسم از ایفای نقش‌های عجیب و غریب ریخت. سعی می‌کنم از این به بعد انتخاب‌های جالب‌تری داشته باشم. شک ندارم که سخت است و خسته‌کننده، اما مطمئنم به امتحانش می‌ارزد.»

این هم خلاصه‌ای از مصاحبه نیویورک تایمز با نیکول کیدمن درباره فیلم «ویرانگر».

برگردیم به یک روز قبل از شروع فیلمبرداری. چه حسی داشتی؟

کاملا وحشت‌زده بودم. احساس می‌کردم از پس این کار برنمی‌آیم. وقتی بین عوامل تولید قرار گرفتم اصلا با کسی صحبت نکردم. نه این که نخواهم،‌ نمی‌توانستم. زبانم بند آمده بود. کلا تعطیل شده بودم. هر لحظه به ذهنم می‌رسید که بگویم: «غلط کردم که قرارداد بازی در این فیلم را امضا کردم. نمی‌توانم. می‌خواهم برگردم خانه!»

چیزی که در این فیلم درمورد ارین به چشم می‌آید این است که اصلا اهمیتی نمی‌دهد دیگران درباره او چه فکری می‌کنند یا اصلا از پس حل کردن پرونده‌ای که در دست دارد برمی‌آید یا نه. ایفای چنین نقشی باعث شد احساس آزادی کنی یا ترسناک بود؟

به طرز عجیبی احساس آزادی می‌کردم. از تمام قید و بندها رها بودم. ارین شخص خطرناکی است. شاید به نظرت دیوانگی باشد، اما بارها سر صحنه و قبل از شروع فیلمبرداری، شروع می‌کردم به جیغ و داد و غرولند. به قدری داد می‌زدم که صدایم می‌گرفت. بگذار خیالت را راحت کنم. آن‌قدر وحشتناک بودم که عوامل ساخت فیلم، سر صحنه ترجیح می‌دادند اصلا با من رودررو نشوند. دلم برای آنها می‌سوخت اما ماهیت این نقش چنین بود که برای ایفای آن باید در همین حس باقی می‌ماندم. هنوز هم باورم نمی‌شود چه بلایی بر سر خودم آوردم تا بتوانم از پس ایفای چنین نقشی برآیم.

ارین شخصیت اصلی این فیلم است و تو نقش او را بازی کردی. زندگی به جای او چه حسی داشت؟

خب، اول اینکه برای بازی در این نقش باید وزنم را کم می‌کردم. همین‌جوری هم لاغر بودم، حالا حساب کن باید لاغرتر هم می‌شدم. جالب اینجاست که این کاهش وزن اصلا از انرژی‌ام برای ادامه بازی در این فیلم کم نکرد. روز دوم یا سوم فیلمبرداری بود که باید صحنه مواجهه با دوست‌پسر دخترم را می‌گرفتیم. به او گفتم: امروز جدی‌ هستم، مراقب باش. گفت: نگران نباش. حواسم هست. من هم با خیال راحت وارد شدم و او را به شدت هل دادم. آن روز بدجور عصبانی بودم. واقعا عصبانی بودم.

فکر نمی‌کنم تا به حال در فیلمی نقشی این‌چنین عصبانی و پرخاشگر را بازی کرده باشی.

بله. این را می‌توانستم از واکنش عوامل صحنه به کارهایم بفهمم. اما یادم هست اوایل کارم جین کمپیون یک بار به من گفت: «قرار نیست زمانی که نقشی را ایفا می‌کنی، محبوب‌ترین شخص در بین عوامل باشی. تو یک بازیگری و باید کار خودت را انجام بدهی. شخصیتی را که قرار است بازی کنی از اساس بپذیر و خودت را به آن شکل دربیاور. به این چیزها اهمیت نده.» می‌توان با مردم محترمانه برخورد کرد و مودب بود اما این که با آنها سر صحبت را باز کنی و شوخی کنی، کار درستی نیست. باید فاصله‌ات را حفظ کنی. در غیر این صورت بازیگر خوبی نخواهی شد.

منبع: نیویورک تایمز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا