چرا از مرگ می ترسیم؟
مجله اینترتی کولاک: آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است.
بدون فهم حقیقت «پل زندگی» که مرگ نامیده می شود و بدون شناخت جایی که پس از عبور از این پل باید بدان جا وارد شد، حقیقت زندگی روشن نخواهد شد. حقیقت مرگ مانند تپه، دامنه های گوناگونی دارد و مانند منشور، زوایایی متعدد که از هر برش آن بنگریم، با چهره جدیدی از آن آشنا می شویم.
مرگ ارزش های راستین را آشکار می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم. با مجاز آشناییم و با حقیقت بیگانه؛ از این رو ارزش ها و ارزش گذاری های ما بر اساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است.
ابهام مرگ
ناآگاهی درباره مرگ و ذهنیت نادرست در مورد آن و نیز نشناختن دنیای پس از آن، در رأس همه عوامل ترس از مرگ قرار دارد؛ همچنان که امام حسن (علیه السلام) فرموده است: «تَخَافُ مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّکَ لَا تَعْرِفُه ؛ از مرگ می هراسی چون آن را نمی شناسی».(۱). در پس زمینه ذهنی افراد، مرگ به معنای نیستی است؛ در حالی که مرگ، آغاز یک راه تازه و بسیار طولانی است.
تمایل انسان به جاوید بودن یکی از نیازهای فطری اوست که می باید پاسخی در عالم هستی داشته باشد و از آنجا که این نیاز و میل درونی در این دنیا تحقق نمی یابد، برای تحقق آن، عالمی دیگر را می باید جست که حیات انسان در آن برقرار و بر دوام باشد. همین نیاز فطری و درونی انسان به جاوید بودن و همین اندیشه و نگرانی درباره آینده، نشان آن است که عالمی دیگر و حیاتی دیگر که پایدار و باقی است، برای او در نظر گرفته شده است و او پس از مرگ بدان جا منتقل می شود. اگر انسان با یاد مرگ و اندیشه درباره آن، نگرشی صحیح به آن پیدا کند، نه تنها از آن اکراه نخواهد داشت؛ بلکه با آرامش از آن استقبال می کند و دیدار معبود و زندگی در سایه سار محبت او را در ورای مرگ می بیند و مرگ را بخش دوست داشتنی از حیات خود می داند.(۲)
امام علی (علیه السلام) درباره اشتیاق آگاهانه برای پذیرش مرگ می فرماید: «واللَّه مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ ولا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ و مَا کُنْتُ إِلّا کَقَارِبٍوَرَدَ و طَالِبٍ وَجَدَ وَ مَا عنْد اللَّه خَیرٌ لِلأَبْرار؛ به خدا که با مردن چیزی به سر وقت من نیامد که آن را نپسندم و نه چیزی پدید آمد که آن را نشناسم؛ بلکه چون جوینده آب به شب هنگام بودم که ناگهان آب به دریا رسد یا خواهانی که آن چه را خواهان است، بیابد و آنچه نزد خداست، نیکوکاران را بهتر است».(۳)
دلبستگی به زندگی و نعمت ها
آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است. به عبارتی دیگر آدمی خود را در قبال نعمت ها ارزان فروخته و دنیا و نعمت هایش را گران خریده است. از همین روست که امام (علیه السلام) هشدار می دهد: «إِیاکَ أَنْ ینْزِلَ بِکَ الْمَوْت وَ قَلبُکَ مَتعلِّقٌ بِشَى ءٍ مِنهَا فَتُهلِکَ؛ بترس که مرگ در حالی به تو وارد شود که دلت به چیزی از دنیا گرفتار است که در این صورت هلاک خواهی شد».(۴)
از همین روست که مرگ برای آدمی بسیار تلخ و ناگوار است؛ زیرا از یک سو او را از دل بستگی ها و محبوب های پوشالی اش جدا می کند و از دیگر سو، مرگ او را به حضور معبود حقیقی ای می برد که عمری از او غافل بوده و قلب را که حریم او بوده، عرصه اغیار گردانیده و اینک می باید در برابر او با دستی تهی و رویی زرد حاضر شود.(۵)
ترس منطقی از مرگ
برخی افراد از مرگ آن چنان می هراسند که با یاد مرگ، دچار اضطراب و تشویش می شوند و در نهایت به نفرت می رسند. اما در مقابل افرادی نیز هستند که مشتاق مرگ هستند. امام علی (علیه السلام) با ارائه تصویر ترس منطقی از مرگ می فرماید: «احْذَرِ الْمَوْتَ وَ أَحْسِنْ لَهُ الِاسْتِعْدَادَ تَسْعَدْ بِمُنْقَلَبِک ؛ در مورد مرگ هشیار باش و برای آن به نیکی آماده شو تا در بازگشت گاه خود نیک بخت و سعادتمند شوی».(۶)
در سخن دیگری نیز می فرماید: «غَایهُ الْمَوْتِ الْفَوْت ؛ فرصت ها با مرگ به پایان می رسد».(۷) بنابراین باید توشه فراوان تدارک دید؛ آن هم نه برای یک روز یا دو روز، بلکه برای بی نهایت راهی که در پیش است. باید پیش از زمستان برای آن آماده شد؛ زیرا امروز روز عمل است و حسابی نیست، اما فردا روز حساب است و دیگر نمی توان کاری کرد: «إِنَ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل ».(۸)
دلشوره برای مرگ
وقتی آدمی برای رسیدن مرگ آماده نشده و اندیشه صحیحی نسبت به آن نداشته باشد، رخدادش او را به هم می ریزد و از مواجهه با آن یکه می خورد؛ زیرا انتظارش را نداشته است و فکر می کند مرگ، پایان زندگی است، اما امام علی (علیه السلام) درباره آمادگی در مواجهه با مرگ می فرماید: «فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَی ؛ ترسی ندارم. می خواهد مرگ بر من داخل شود یا من بر مرگ فرود آیم».(۹)
وقتی آدمی اندیشه ای صحیح نسبت به مرگ داشته باشد، با یاد آن آرام می شود. با شناخت تازه از خود، خدا و هستی است که ایمان در دل شکل می گیرد، تحولی در عشق ها و علاقه ها به وجود می آید و دنیا در کام انسان تلخ می شود: «ثَمَرَهُ الْإِیمَانِ الرَّغْبَهُ فِی دَارِ الْبَقَاء؛ نتیجه ایمان، گرایش به سرای پایدار است».(۱۰) این جوشش ایمان در دل، همراه درک تلخی ها و تنگی ها در دنیا و شهود شیرینی ها و دیدارهای دوست داشتنی در آخرت، زمینه نفرت از ماندن و شوق پرکشیدن را بیشتر فراهم می کند و بر شعله های اشتیاق انسان می دمد؛ چنان که امام (علیه السلام) می فرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ؛ به خدا قسم! پسر ابی طالب به مرگ مأنوس تر است از طفل شیرخوار به پستان مادرش».(۱۱) این اشتیاق امام تا آن جاست که درباره متقین می فرماید: «لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کُتِبَتْ عَلَیهِمْ لَمْ یسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَبْدَانِهِم ؛ اگر سرپوش مرگ نبود، آن ها یک لحظه هم در این فشار متراکم قرار نمی گرفتند».(۱۲)
آن ها که از فریب دنیا به رهایی روی آورده اند و به دار خلود دل بسته اند، برای مرگ آماده می شوند و پیش از، از دست رفتن فرصت ها، کمرها را می بندند و با شتاب گام برمی دارند که فرصت تنگ است. امانت ها را به امانت داران دیگر می سپارند: «وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَهِ مَنْ یحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ فَیوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیثُ تَحْتَاجُ إِلَیهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یوْمِ عُسْرَتِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَهً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِل ؛ و اگر از مستمندان کسی را پیدا کردی که از طرف تو توشه ای به قیامت ببرد و در آن روز در موقع احتیاج آن را به تو برساند، وجود او را غنیمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانی در فراوان کردن زاد و توشه او بکوش. شاید روزی جستجویش کنی و او را نیابی؛ و هر کس که از تو وامی بخواهد و تو توانایی آن را داشته باشی، وجود او را غنیمت بشمار و نیازش را برطرف کن تا در روز دشواری آن را به تو ادا کند و بدان پیش رویت گردنه ای است رنج زا، در عبور از این گرده حال مردم سبکبار بهتر است از سنگین باران».(۱۳)
============================
پی نوشت:
۱٫ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۹۰٫
۲٫ ر.ک: محمدجواد فدایی، یاد مرگ، ص ۲۳۱ ۲۳۰٫
۳٫ نهج البلاغه، نامه ۲۳٫
۴٫ تمیمی آمدی، غررالحکم، ص ۱۴۳٫
۵٫ یاد مرگ، ص ۲۳۵٫
۶٫ شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج۲، ص ۲۸۱٫
۷٫ غررالحکم، ص ۴۶۸٫
۸٫ نهج البلاغه، خطبه ۴۲٫
۹٫ همان، خطبه ۵۴٫
۱۰٫ غررالحکم، ص ۳۲۹٫
۱۱٫ نهج البلاغه، خطبه ۵٫
۱۲٫ همان، خطبه ۱۹۳٫
۱۳٫ همان، نامه ۳۱٫
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |