چنین جاودانه کاش…
عباسعلی اسکتی
بی شک بعدترها هر گوشه ای از تاریخ را با نام ها و اتفاقات متفاوت آن دوران به یاد خواهند آورد و هر زمانه همچون رویدادها برای خودش انسان هایی را دارد که خوب یا بد در خاطره ها می مانند، یکی می شود وارث نفرینی ابدی و یکی چون شما تا همیشه در قلب ها به نیکی ماندگار، شما که لازم نیست برای رفتنتان بنویسیم جاودانه شد چون تا وقتی که بودید ماندگار شده بودید و برای یادآوری دوباره تان کافی ست چشمانمان را ببندیم و تنها زیر لب یکی از این همه آثار جاودانه را زمزمه کنیم.
رندان سلامت می کنند جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند مستان سلامت می کنند
حتی اگر «ایران ای سرای امید» یا «از خون جوانان وطن» را با صدای شما نشنیده بودیم، حتی اگر «تفنگت را زمین بگذار» و «مرغ سحر» را نخوانده بودید، شما با آن چهره ی کاریزماتیک و لبخند ملیح همیشه کمرنگتان برای ما بخشی از تاریخ و تمدن و فرهنگ این سرزمین بوده و هستید و خواهید ماند، شما که فراتر از موسیقی و هنر و واژه هستید و اندوه و حزن و شور صدایتان برای ما آوای آزادی و دلدادگی و عشق است، ما هرگز با شما بیگانه نبوده ایم وقتی که همیشه صدای ما بوده اید
همیشه در نهایت به این باور رسیده ایم که هنرمند هیچوقت نه با هنرش بلکه با نوع اندیشه و تفکر و زیست و نگاهش ماندگار می شود و چه شگفت انگیز و دست نیافتنی که اینگونه ماندگارترین باشید، با تصنیف هایتان در خلوت و آرامش و جنگ، دلهره و مبارزه و شیدایی همراه ما بوده اید و در خوش قلبی و خوش کلامی شهره و آنقدر سخاوتنمند که برای ما یادگاری به زیبایی همایون بگذارید، ما چه سعادتمند بوده ایم که در دوران محمدرضا شجریان زیسته ایم.
هر چند حسرت تماشای دوباره اجرای شما از نزدیک به دلمان می ماند اما این رفتن با این مقدار زیبایی به آن بسیار دلتنگی می ارزد، رفتنی که یک سرزمین به این پهناوری در سوگ آن بنشینند و اینقدر نیکو یارشان را بدرقه کنند، کاش برای همه ی ما اینچنین رفتنی و ای کاش چنین پر شکوه باد روز وداعمان، سبک بال، پر شور، آرام، تماشایی و ماندنی…
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |