ورزشی

چرا بعد از انقلاب هیچ وقت ناصر حجازی سرمربی تیم ملی نشد؟

چرا بعد از انقلاب هیچ وقت ناصر حجازی سرمربی تیم ملی نشد؟ بررسی عدم حضور ناصر حجازی در راس تیم ملی فوتبال ایران همچنین اطلاعات تکمیلی. این شاید یکی از مهمترین سوالات تاریخ فوتبال ایران باشد که چرا ناصر حجازی دروازه باز و سمربی سابق تاج و استقلال به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب نشد؟

ناصر حجازی سرمربی تیم ملی
ناصر حجازی سرمربی تیم ملی

اوایل دهه ۷۰ و پس از حضور استانکو در تیم ملی که توسط عابدینی رئیس فدراسیون فوتبال وقت انتخاب شده بود و ناکامی که برای تیم ملی در رقابت‌های آسیایی پیش آمد، پس از روی کار آمدن دوباره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۷۲، ‌مصطفی هاشمی‌طبا رئیس سازمان تربیت بدنی شد. اما فوتبال همچنان روی دور ناکامی بود و تیم ملی در دوران هاشمی‌طبا و ریاست فدراسیونی داریوش مصطفوی در بازی‌های آسیایی هیروشیما ۱۹۹۴ ناکام شد و به نوعی انتقادها از مدیرین فوتبال بالا گرفته بود. داریوش مصطفوی رییس آن دوران فدراسیون فوتبال در نشستی مشترک با هاشمی‌طبا پیشنهاد داده بود تا ناصر حجازی سرمربی تیم ملی شود و همینطور علی پروین مدیر فنی تیم ملی ایران باشد تا با حضور اسطوره های فوتبال در تیم ملی مردم دوباره با فوتبال آشتی کنند.

ورزشگاه‌ها در آن روزها هم مثل این روزهای فوتبال ایران شده بود و تیم ملی جام جهانی ۹۴ امریکا را از دست داده بود ودر رقابت‌های مقدماتی به بدترین وجه حذف شده بود. پیشنهاد مصطفوی با توجه موفقیت حجازی در تیم محمدان بنگلادش و محبوبیت بیش از پیش او نزد هواداران فوتبال پیشنهاد بدی به نظر نمی‌رسید اما با پیشنهاد مصطفوی مخالفت شد و حجازی با وجود آنکه در آن زمان محتمل‌ترین و نزدیک‌ترین گزینه به تیم ملی به نظر می‌رسید، انتخاب نشد و این محمد مایلی کهن بود که سرمربی تیم ملی شد.

ناصر حجازی در این باره زیاد مصاحبه کرده و همیشه هم به این نکته اشاره داشته که مصطفوی حتی به او گفته بوده که بازیکنان تیم ملی را انتخاب و به فدراسیون فوتبال اعلام کند اما خود مصطفوی هم بعدها به حجازی گفته بود پیشنهادش به سازمان تربیت بدنی دستور بالادستی‌های فدراسیون و حتی سازمان وتو شده بود. در این باره دیروز به دنبال این بودیم که با داریوش مصطفوی صحبت کنیم اما او گوشی‌اش را خاموش کرده بود. ضمن اینکه هاشمی‌طبا و فائقی هم تلفن‌های همراه‌شان را به هیچ وجه پاسخ نمی‌دادند. این در حالی است که هر سه مدیران، در روزهای گذشته همواره پاسخ‌وی رسانه‌ا بوده‌ند اما عدم پاسخ‌ویی آنها برای شفاف‌ازی در این باره عجیب به نظر می‌سد.

روایت اول از یک ورزشی نویس قدیمی

یکی از ورزشی‌نویسان قدیمی که در حال حاضر ایران نیست در فضای مجازی درباره انتخاب محمد مایلی‌کهن به جای حجازی می‌گوید: «سال ۱۹۹۵ بود من به اتفاق پدرم و داریوش مصطفوی در مجموعه انقلاب، هاشمی‌طبا را که آن زمان رییس سازمان تربیت بدنی بود دیدیم. مصطفوی تازه رییس فدراسیون فوتبال شده بود و جایگزین عابدینی شد که با فائقی مشکل پیدا کرده بود. همانجا یک جلسه سرپایی میان مصطفوی و هاشمی‌طبا شکل گرفت و من و پدرم سعی کردیم فاصله بگیریم اما صدایشان به وضوح شنیده می‌شد.

مصطفوی می‌گفت برای جانشینی استانکو بهترین راهکار استفاده از پروین به عنوان مدیر فنی است و ناصر حجازی سرمربی-(هرچند معتقدم این انتخاب از سوی مصطفوی عوام‌فریبی بود )-اما جواب هاشمی‌طبا شنیدنی است وی با لحنی تحکیمی می‌گفت داریوش‌خان !دیگر اسم (…)ها رو پیش من نیار من می‌خوام امثال مایلی کهن‌ها به راس کار بیایند. این همه (…)‌ها بودن بسه حالا نوبت اینهاست و چند روز بعد محمد مایلی کهن سرمربی تیم ملی شد.»

البته درباره اینکه صفایی‌فراهانی هم در دوران ریاستش در فدراسیون می‌خواسته حجازی را به سرمربیگری تیم ملی انتخاب کند دو نکته قابل توجه است. اگر حجازی استقلال را قهرمان آسیا می‌کرد که متاسفانه در فینال ودر ورزشگاه آزادی دو بر یک مغلوب شد، احتمال این وجود داشت که صفایی به این مسأله فکر کند اما وی در دوران ریاستش به حضور مربیان خارجی در فوتبال معتقد بود و زیاد به مربیان ایرانی اعتقاد نداشت.

ناصر حجازی سرمربی تیم ملی
ناصر حجازی سرمربی تیم ملی

روایت دوم از رضا طالشیان جلودارزاده

سال‌های بین ۸۰ تا ۸۳ بود، خبرنگار پارلمانی مجلس ششم بودم و مهندس محسن صفایی فراهانی یکی از نمایندگان خوشنام و البته اصلاح‌طلب آن سال‌های مجلس بود. او که بین سال‌های ۷۶ تا ۸۱ رییس فدراسیون فوتبال بود، در یکی از روزها و در یک فرصت مغتنم در راهروی مجلس، خیلی خودمانی یک دغدغه فوتبالی‌ام را با او در میان گذاشتم. خودمانی از این حیث، چون من یک خبرنگار سیاسی بودم و در حوزه ورزشی صاحب‌نظر نبودم.

از او پرسیدم، در این کشور هر کسی که اندک نامی در فوتبال داشته سرمربی تیم ملی فوتبال شد اما حتا برای یک بار هم به ناصر حجازی این فرصت داده نشد.
و شما نیز که از جمله روسای خوشفکر فدراسیون فوتبال این کشور بودید در این باره هیچ کاری نکردید، چرا.؟
مهندس فراهانی، که انگار دست روی جای حساسی از دل پرخونش گذاشته باشم، بلافاصله دستم را گرفت و مرا با خود برد گوشه‌ای از آن راهروی پروپیچ و خم مجلس قدیم و نشست و فقط حرف زد و به من گفت:
اجازه بده ماجرایی را برای شما تعریف کنم. اتفاقا ناصر حجازی از جمله انتخاب‌های نخست و درجه یک من بود برای هدایت تیم ملی… اما شما نمی‌دانید چه جو سنگینی علیه او در سازمان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال وجود دارد!

از جمله در لایه‌های فوقانی قدرت و از این دفتر و دستک‌هایی که به اسم حراست و حفاظت و امنیت و اطلاعات و بسیج مقاومت در جریان است
فراهانی ادامه داد:  بخاطر اینکه این جو را بشکنم، یک روز به بهانه شکست‌های پی‌درپی تیم ملی در رقابت‌های آسیایی و مقدماتی جام جهانی برنامه‌ای ترتیب دادم در سازمان تربیت‌بدنی با حضور تمامی آن زاویه‌داران و با دعوت از تعدادی از پیشکسوتان فوتبال از جمله ناصرخان حجازی؛ که اتفاقا یکی از مهم‌ترین اهدافم از برپایی این جلسه این بود که می‌خواستم آقایان جوزده و متصلب را با سیمای باجذبه، صادق، صریح، شفاف، دلسوز و مهربان، که بیشتر از همه این‌ها با دانش فوتبالی حجازی آشنا کنم تا این اتمسفر سنگین بی‌اعتمادی و بدبینی علیه این مرد بزرگ بشکند. خودم شخصا از او دعوت کردم.

صفایی فراهانی در ادامه می‌گفت: چشم‌تان اما روز بد نبیند، جلسه موردنظر برگزار شد اما نه به خیر و خوشی.!
فصل زمستان بود، ناصرخان آن‌تایم در جلسه حاضر شد اما با یک پالتوی بلند و شیک و کت و شلواری اتوکشیده زیر آن پالتو و با کراوات خوشرنگی که بر روی گردنش آویزان بود و با آن تیپ جذاب وارد شد. به گونه‌ای که اُدکلن تن او تمام فضا را عطرآگین کرد و تحت‌تاثیر خود قرار داد.
دکتر ذولفقارنسب، امیر حاج‌رضایی، دکتر محصص و مجید جلالی هم از جمله پیشکسوتان حاضر در این جلسه بودند، اما هیچکدام آن‌ها مانند او وارد آن جلسه نشده بودند.

مقداری در پوشش همیشگی و رفتارشان تخفیف داده بودند!
همگان یک لحظه محو پوشش و منش او شدند.
به گونه‌ای که گویی یک نفر از عالم غیب وارد جلسه شده است.
ناصر حجازی در آن روز و در آن جلسه اگرچه بهتر و شایسته‌تر از همه کارشناسان آسیب‌ها، دردها، معایب و ریشه‌های عقب‌ماندگی فوتبال را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و مورد تحسین واقع شد.
اما و هزار اما…
آقایان بالادستی عقل‌شان فقط در چشم‌شان بود.
ویژگی‌های مثبت و شخصیت و دانش آن مرد را ندیده بودند.
آنان فقط تیپ و ظاهر آراسته او را دیدند و قضاوت کردند.
آقایان شاید انتظار داشتند ناصر حجازی می‌باید با یک چفیه بر گردن و با یک رخت و پوشش مندرس در جلسه حضور می‌یافت.
به هر روی، من اما که آمده بودم، با برگزاری این جلسه گشایشی ایجاد کنم و راه ورود ناصر حجازی را باز کنم تا بتوانم او را وارد مجموعه کنم اما تمام آرزوهایم بر باد رفت.
همه‌چیز برعکس شد.
تازه؛ تذکر هم گرفتم!
من که ناصر حجازی را بخوبی می‌شناختم…
و می‌دانستم که اگر هنگام دعوت از او بخواهم، در صورت امکان برای این یک جلسه حداقل بدون کراوات تشریف بیآورد، دعوتم را نمی‌پذیرفت اما یک خوشبینی پنهان به من نهیب می‌زد که او شاید خودش شرایط را درک می‌کند و بدون کراوات تشریف می‌آورند
اما او رنگ عوض نکرد…
محافظه‌کاری نکرد
همان‌گونه‌ای وارد آن جلسه شد که خودش بود.
بدون کمترین ادا و اطوار و بدون کمترین تغییر در رفتار و کردار همیشگی‌اش…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا