ادعای جدید علیه ترامپ: او مرا مورد آزار جنسی قرار داده است
ادعای بزرگ ملکه زیبایی سابق و ستوننویس مشهور نشریات نیویورک علیه رئیس جمهوری امریکا
مجله اینترنتی کولاک، ترجمه: پرویز فغفوری آذر
از روزی که ای.جین کارول (E. Jean Carroll) اعلام کرد دونالد ترامپ ۲۰ سال پیش به او آزار جنسی رسانده از همه طرف مورد سوال قرار گرفته و تقریبا تمام رسانهها درمورد این قضیه از او پرسیدهاند. کارول هم پاسخهای گوناگونی به این سوالات داده که هم باعث اطمینان و هم موجب برانگیختن شک روزنامهنگاران و خوانندگان مطالب آنها شده است.
با این حال او بدون واهمه از اینکه رسانهها درموردش چه مینویسند میگوید: «الان زمانی است که از هر دوره دیگری احساس سبکی بیشتری میکنم و خوشحالترم. بگذار بیرحمانه حمله کنند.»
او در مصاحبهای تلفنی با USA Today گفت: «پیلهای از عشق و حمایت دور من پیچیده شده است. مردم انواع و اقسام پیغامهای دوستانه و حمایتگرانه را برای من میفرستند. حتی در خیابان به من نزدیک میشوند و با هم صحبت میکنیم. این یک اتفاق لذتبخش است. این همان حمایتی است که از آن صحبت میکنم.»
ملکه سابق زیبایی اکنون تبدیل به یکی از ستوننویسان روزنامههای نیویورکی شده است. او از غرب میانه آمد و راه خود را در میان نخبههای رسانهای امریکا باز کرد. او در ۷۰ سالگی هنوز هم برای خوانندگانش «کارول» باقی مانده و برای آنها صادقانه از عشق، موفقیت و روابط بین آدمها مینویسد.
اما پس از ادعاهایی که علیه ترامپ مطرح کرد، اظهارنظرهای مختلفی و گاه مخالفی علیه او شده است:
The accusation نوشته: کارول درمورد آزار جنسی علیه دو نفر صحبت کرده است. آیا آنها نیز چنین چیزی را به خاطر میآورند یا نه؟ (تمسخر کارول با اشاره به سن بالای او)
The coverage نوشته: برای چه این قدر برای صحبت کردن درباره ادعاهای کارول بیانگیزهایم؟ (باز هم اشاره به سن بالای کارول)
Opinion نوشته: آیا از صحبت کردن و نوشتن درباره تجاوز حوصلهمان سر رفته؟ امیدوارم این طور نباشد. ادعاهای کارول نیاز به توجه و پیگیری دارند. (این یکی مثبت است)
لیسا چیس اولین باری که یک مقاله از کارول خواند را به یاد میآورد. او ۳۰ سال، زمانی که کارول برای مجله Outside مینوشت، سردبیر این مجله بود: «فکر میکردم آدم بامزهای است. بنابراین وقتی او را استخدام کردیم انتظار داشتیم مطالبی بنویسد که در آن با خواننده روراست باشد، با او احساس همدردی و همدلی کند و بامزه هم باشد. جمع کردن تمام این صفات در یک مقاله، کار بسیار مشکلی است اما کارول همیشه آن را انجام میداد.»
اما گرچه این دو زن تبدیل به دوستان خوبی شدند، داستان آزار جنسی کارول توسط ترامپ هیچ وقت توسط خود کارول برای لیسا چیس تعریف نشد: «ما دوستان خوبی بودیم و هنوز هم هستیم. نمیفهمم چرا هیچوقت برای من درمورد آن موضوع صحبت نکرد.»
لیسا چیس که از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۷ سردبیر مجله Elle بود، در ادامه گفت: «سالها به او میگفتم خاطرهنگاری را شروع کن، اما روحم هم از این مسئله خبر نداشت وگرنه این قدر به او اصرار نمیکردم. کارول طی تمام این سالها، این مسئله را پیش خودش نگه داشت و برای کسی بازگو نکرد. الان گرچه برای او غمگینم اما ذرهای از احترامی که برای کارول قائل بودم کم نشده است.»
کتاب کارول «چه نیازی به مردان داریم؟» به جزئیات این ادعا میپردازد. جزئیات ادعاهای کارول علیه ترامپ در مجلات چاپ نیویورک گنجانده شده بود. این که او در اواسط دهه ۹۰ در اتاق تعویض لباس در ساختمان مجلل Bergdorf Goodman توسط ترامپ مورد آزار جنسی قرار گرفت.
دو نفر از دوستان ترامپ در گفتگو با نیویورک تایمز تایید کردند که اندکی بعد از حادثه، کارول درمورد آن با آنها صحبت کرده است. ترامپ آزار رساندن به او را کاملا رد کرد. فروش این کتاب از سهشنبه این هفته شروع میشود.
در این بین ترامپ در مصاحبهای با هندوستان تایمز آشنایی با کارول را به طور کلی منکر شده و گفته: «اصلا چنین شخصی را نمیشناسم و با او ملاقات نکردهام.»
مصاحبه ترامپ با هندوستان تایمز را اینجا میتوانید بخوانید: http://yon.ir/tJN22
The book هم از رئیس جمهوری امریکا در این مورد سوال کرده که «کتاب ای.جین کارول قرار است این هفته در کتابفروشیها عرضه شود. درمورد ادعای او علیه خودتان چیزی برای گفتن دارید؟»
ترامپ در جواب گفت: «من چیزی درمورد این شخص نمیدانم. این ادعا کاملا دروغ است. هیچچیز درمورد این زن نمیدانم. این وحشتناک است که مردم میتوانند چنین چیزهایی را بر زبان بیاورند.»
اما یکی دو دهه قبل، زمانی که هنوز چاپ روزنامهها رونق خود را از دست نداده بود، ستون کارول چشم و چراغ بسیاری از روزنامههای نیویورک محسوب میشد. او با ستونی که به نام «Ask E. Jean advice» داشت در بین خوانندگان محبوبیت بسیاری به دست آورده بود. او در مهمانیهای مختلف و مراسمهای زیادی به عنوان مهمان افتخار حاضر میشد و همه دور او حلقه میزدند.
لیسا چیس درمورد او میگوید: «در جامعه ژورنالیستی نیویورک یک حلقه وجود دارد که اگر وارد آن شوید، پا به دنیای شهرت و محبوبیت خواهید گذاشت. در تلویزیون حاضر میشوید، به مهمانیهای مختلف دعوت میشوید و همین مسائل باعث محبوبیت شما خواهند شد. حالا علاوه بر اینها، کارول زیبا بود، باهوش بود و بسیار بامزه. او با جان جانسون که یکی از شخصیتهای معروف بود ازدواج کرد و معروفیتش دوچندان شد.»
کارول در دهه ۱۹۸۰ یک برنامه تلویزیونی اجرا میکرد، یکی از نویسندگان اصلی برنامه «Saturday Night Live» بود، میزبان برنامه معروف تلویزیونی خود به نام «Ask E. Jean» بود که از ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ در شبکه MSNBC تهیه و پخش میشد و بینندگان بسیاری داشت.
اما قبل از تمام اینها، این نوشتههای کارول، مخصوصا در مجله رولینگ استونز، بودند که او را به جامعه معرفی کردند و باعث معروفیت او شدند. کار به جایی رسید که حتی مجله پلی بوی هم از او برای سردبیریاش دعوت کرد.
راجر فریدمن، سردبیر سایت خبری – سرگرمی Showbiz411 که از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱ سردبیر سایت خبری هنری Fame هم بود و سپس ستوننویس مجلات نیویورکی شد، میگوید: «آن دوره، دوره مجلات تبلیغاتی بود و نوشتههای کارول هم بسیار پرخواننده بودند. اینترنتی در کار نبود، از موبایل هم خبری نبود. تنها منابع خبری موجود، تلویزیون بود و روزنامه و مجلات. مجبور بودید روزنامه و مجله را تهیه کنید. او در آن دوره جزو معدود نویسندگانی بود که با مخاطبان خود به راحتی ارتباط برقرار میکرد.»
کارول به خاطر سبک خاص نویسندگیاش مشهور شد. راحت با مخاطب ارتباط برقرار میکرد، به مخاطب هم اجازه میداد خودش را جای او تصور کند. او مانند نویسندگان معروفی چون تام ولف و هانتر اس.تامپسون مینوشت که اتفاقاً زندگینامهاش را خود کارول نوشت و چاپ کرد. نویسندگی او همچون قصهگویی بود. روشی که بسیاری از روزنامهنگاران در پیش گرفتهاند اما افراد معدودی در این راه موفق شدهاند. کارول یکی از موفقترینها بود. عضو حلقهای بود که نویسندگانش خود را جزو داستان میدانستند و حتی نقش یکی از شخصیتهای داستان را برعهده میگرفتند. حلقهای افسانهای که تجربیات بامزه، شخصی و گاهی شگفتانگیز خود را با خوانندگان به اشتراک میگذاشتند.
لیسا چیس درمورد سبک نوشتاری او میگوید: «در آن دوران زنان زیادی در مطبوعات به عنوان نویسنده استخدام نمیشدند. درواقع باید به هر دری میزدند که بتوانند جایی برای خود در ژورنالیسم آن دوره باز کنند اما کارول کسی بود که برای استخدام کردنش سرودست میشکستند. او یک بازیکن بزرگ و یک وزنه سنگین در آن دوره محسوب میشد.»
بسیاری از منتقدان ادبی و سینمایی، کارول را با نورا افرون، نویسنده و فیلمساز موفق زن، مقایسه میکنند: «هر دوی آنها نویسندگانی هستند که شیطنتهای شخصی را با نویسندگی و فیلمسازی مخلوط میکنند و همیشه هم نتیجه جالبی دارد. مشکلات زنان، دورهمیهای زنانه، زنان بیحس و حال، ستارههای قدیمی و در حال خاموشی که دیگر رونق قدیم را ندارند و در عین حال درک دختران نسل جدید جزو مشخصههای نوشتههای کارول و نورا افرون است. البته کارول بیپرواتر از افرون بود و راحتتر هم مینوشت. در این زمینه گاهی شما تنها با یک صندلی مواجه میشوید که دو نفر برای نشستن روی آن رقابت میکنند و کارول در این رقابت همیشه برنده بود.»
محل تولد غیرمعمول کارول
ورود الیزابت جین (جینی) کارول از یک جای غیرمعمول شروع شد. او در شهر فورت وین ایالت ایندیانا متولد شد. اولین فرزند خانوادهای هفت نفره که بین دو خواهر و دو برادر دیگرش، از بقیه مسنتر بود. یک زندگی معمولی در مناطق غرب میانه امریکا اما کارول احساس میکرد میتواند به هرچه که دلش میخواهد تبدیل شود: «آزاد بودم و حس خوبی بود. من در دهههای ۴۰ و ۵۰ بزرگ شدم. جنگ جهانی دوم، جنگ کره و سپس برگشت سربازان به خانه را به خاطر دارم. زمانی که یک بچه هستید، هر چیزی به نظر شما ممکن است. البته نیاز به زمان دارید تا بفهمید زندگی بالاخره شما را ضربه فنی میکند و کمتر از آنی که فکر میکنید به شما پرداخت میکند. زمانی به خودم آمدم که دیدم از ۱۴ سالگی تا ۳۵ سالگی در همان شهر در حال دوچرخهسواری هستم و با همان دوچرخه از خانه به محل کار میروم و برمیگردم.»
او در سال ۱۹۶۷ ملکه زیبایی ایالت ایندیانا شد و همزمان با تحصیل در دانشگاه ایندیانا عضو دختران تشوقکننده تیمهای ورزشی این دانشگاه هم بود.
اولین باری که پایش به نیویورک رسید، پس از اتمام تحصیلات دانشگاهیاش بود: «فکر میکردم شگفتانگیزترین جای دنیا باشد.» اولین شغلش؟ «به عنوان یک مدل ایستادم کنار یک موتور هوندا که تازه داشت جای خودش را در امریکا باز میکرد. زمان هارلی دیویدسون بود و هوندا برای باز کردن جای خود در بین عاشقان موتورسیکلت دست به هر کاری میزد. من هم گفتم خب، حالا که پول میدهند چرا این کار را نکنم؟»
پس از این کار، مدتی به افریقا رفت. سپس برگشت به مونتانا و با استیو بایرز، اولین همسرش، عروسی کرد. بعد از آن مدتی در شیکاگو مشغول بود. اما شروع کارش در عرصه نویسندگی زمانی رقم خورد که برای اسکوایر اولین مقالهاش را با پست فرستاد. او دوباره به نیویورک برگشت تا با فرن لبوویتز برای شروع به کار در مجله Outside مصاحبه کند و از آن زمان به بعد اوجگیری او در عرصه نویسندگی شروع شد و دیگر هرگز نیویورک را ترک نکرد: «شروع جالب و تا حدی خندهداری داشتم. شلوار جین، چکمههای کابویی، یک کت چرمی و یکی دو دست لباس دیگر. آن زمان کل زندگی من همین بود.»
او درباره راز ماندگاریاش در عرصه نویسندگی و ستوننویسی برای نشریات نیویورک میگوید: «ببین، باید باور داشته باشی که بالاخره یک روز میمیری و کنار سنگ قبرت چمن رشد خواهد کرد. این یک واقعیت است. بنابراین باید سعی کنی هرچه که هستی، همان را به خوانندهات منتقل کنی تا خود واقعیات را بشناسد و وقتی با تو، مهم نیست کجای جهان، روبهرو میشود، چیزی که میبیند همانی باشد که در نوشتههایت خوانده و از تو تصور کرده است. این اصلا راز نیست. این رویه را در تمام زندگی اجرا کردهام و از نتایجش لذت بردهام. مردم هنوز هم مرا با این که ۷۰ ساله شدهام و برای بسیاری از آنها جای مادربزرگشتان هستم کارول صدا میکنند و کیف میکنم وقتی با من به راحتی صحبت میکنند و از مسائل خود میگویند. این که مردم پیش تو راحت باشند و نقاب به چهره نداشته باشند، از هر موفقیتی بالاتر است. با تمام پولهای دنیا هم نمیتوانی چنین دستاوردی داشته باشی.»
با شنیدن این حرفها و خواندن آن مقالات، بیصبرانه منتظر سهشنبه هستم تا ببینم کتاب کارول (What Do We Need Men For?) میتواند رکورد فروش کتاب خاطرات میشل اوباما را بشکند یا خیر. پیشفروش این کتاب همین حالا هم در سایت آمازون شروع شده است.
تا سهشنبه دل توی دلم نیست.
منبع: usatoday
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |