شاعران عاشق و شعرهایشان ، همراه با تصاویر شاملو و معشوقه اش
به گزارش پایگاه خبری کولاک نیوز شاعران عاشق چه در گذشته های دور و چه در دوران معاصر در زبان فارسی بسیارند ، اصلا مگر می شود شاعر بود اما عاشق نبود ، در این مقاله خلاصه ای از دیدگاه مشهور ترین شاعران معاصر را درباره عشق به همراه یکی از زیباترین عاشقانه های هر شاعر آورده ایم .
عشق در شعر شاعران معاصر
نیاز یعقوب شاهی:
عشق انفجار زیباترین و دلپذیر ترین عاطفه های آدمی است. راز زیستن معنای و نیروی زیستن اوست. آن شعله جان بخش است که به ناگهان دهانه خاموش جان و روان آدمی را می گشاید و توفانی از خورشید ها و ستاره های دربند مانده را رها می سازد تا سرتاسر زندگی و جسم و جان او را معنا بخشد و زیستن را در این جهان بی رحم ستمکاره و درشتخو را برای وی ممکن سازد. و به گفته جلال الدین بلخی شکل دگر خندیدن را به او می آموزد:
گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
مهدی اخوان ثالث
تمامت نقش به عهده عشق است. تا عشق نباشد هیچ کار هنری هیچ شعری به وجود نمی آید. من از عشق مفهومی دیگر برای خودم دارم. همین الآن هم عشق مرا وادار به نوشتن کرد. عشق به همین لحظه. و البته در هنگام تغنی و سرایش عشق به مرحله بی تابی می رسد….بی عشق زندگی مفهومی ندارد, اصلا ممکن نیست, یا اگر باشد پوچ است و هیچ و سرد و یخ زده, عشق در طبیعت زندگی ست, هسته ی پر و پیمان زندگی ست. یا حتی باید گفت عشق خود زندگی ست. تعبیر و لفظ دیگری است برای مفهوم و معنی زندگی.
مهدی اخوان ثالث
- ای تکیه گاه و پناه
- زیباترین لحظه های
- پرعصمت و پر شکوه
- تنهایی و خلوت من
- ای شط شیرین پرشوکت من
- ای با تو من گشته بسیار
- درکوچههای بزرگ نجابت
- ظاهر نه بن بست عابر فریبندهی استجابت
- در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
- در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
- در کوچه باغ گل سرخ شرمم
- در کوچههای نوازش
- در کوچههای چه شبهای بسیار
- تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
- در کوچههای مه آلود بس گفت و گو ها
- بی هیچ از لذت خواب گفتن
- در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو می خواند
- گهگاه اگر از سخن باز میماند
- افسون پاک منش پیش میراند
- ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک
- ای شط زیبای پر شوکت من
- ای رفته تا دوردستان
- آنجا بگو تا کدامین ستاره است
- روشنترین همنشین شب غربت تو؟
- ای همنشین قدیم شب غربت من
- ای تکیهگاه و پناه
- غمگینترین لحظههای کنون بینگاهت تهی مانده از نور
- در کوچهباغ گل تیره و تلخ اندوه
- در کوچههای چه شبها که کنون همه کور
- آنجا بگو تا کدامین ستاره است
- که شبفروز تو خورشید پاره است؟
فریدون مشیری
- من به این جمله نمی اندیشم !
- به تو می اندیشم
- ای سراپا همه خوبی ،
- تک و تنها به تو می اندیشم .
- همه وقت ،
- همه جا ،
- من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
- تو بدان این را ، تنها تو بدان !
- تو بیا
- تو بمان با من ، تنها تو بمان !
- جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
- من فدای تو ، به جای همه گل ها تو بخند .
- اینک این من که به پای تو در افتادم باز
- ریسمانی کن از آن موی دراز ،
- تو بگیر ،
- تو ببند !
- تو بخواه
- پاسخ چلچله ها را ، تو بگو !
- قصه ی ابر هوا را ، تو بخوان !
- تو بمان با من ، تنها تو بمان !
- در دل ساغر هستی تو بجوش !من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است ،
- آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !
فروغ فرخزاد
تا به خود آزاد و راحت و جدا از همه ی خود های اسیر کننده دیگران نرسی, به هیچ چیز نخواهی رسید. تا خودت را دربست و تمام و کمال در اختیار آن نیرویی که زندگی اش را ازمرگ و نابودی انسان می گیرد نگذاری موفق نخواهی شد که زندگی خودت را خلق کنی….
اگر عشق عشق باشد زمان حرف احمقانه ای ست….
فروغ فرخزاد
- امشب از آسمان دیدهی تو
- روی شعرم ستاره میبارد
- در زمستان دشت کاغذها
- پنجههایم جرقه میکارد
- شعر دیوانهی تبآلودم
- شرمگین از شیار خواهشها
- پیکرش را دوباره میسوزد
- عطش جاودان آتشها
- آری آغاز دوست داشتن است
- گرچه پایان راه ناپیداست
- من به پایان دگر نیندیشم
- که همین دوست داشتن زیباست
- شب پر از قطرههای الماس است
- از سیاهی چرا هراسیدن
- آنچه از شب به جای میماند
- عطر سکرآور گل یاس است
- آه بگذار گم شوم در تو
- کس نیابد دگر نشانهی من
- روح سوزان و آه مرطوبت
- بوزد بر تن ترانه من
- آه بگذار زین دریچه باز
- خفته بر بال گرم رویاها
- همره روزها سفر گیرم
- بگریزم ز مرز دنیاها
- دانی از زندگی چه میخواهم
- من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
- زندگی گر هزار باره بود
- بار دیگر تو.. بار دیگر تو
- آنچه در من نهفته دریایی ست
- کی توان نهفتنم باشد
- با تو زین سهمگین طوفان
- کاش یارای گفتنم باشد
- بس که لبریزم از تو میخواهم
- بروم در میان صحراها
- سر بسایم به سنگ کوهستان
- تن بکوبم به موج دریاها
- بس که لبریزم از تو میخواهم
- چون غباری ز خود فرو ریزم
- زیر پای تو سر نهم آرام
- به سبک سایه به تو آویزم
- آری آغاز دوست داشتن است
- گرچه پایان راه نا پیداست
- من به پایان دگر نیندیشم
- که همین دوست داشتن زیباست
سیاوش کسرایی
بسترم صدف حالی یک تنهایی ست
و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری
سهراب سپهری
- صدا کن مرا
- صدای تو خوب است
- صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
- که در انتهای صمیمیت حزن می روید
- در ابعاد این عصر خاموش
- من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
- بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
- و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
- و خاصیت عشق این است
نیما یوشیج
عشق خاص شاعر مانند هم احساسات او, عشق و احساساتی ست که با او تخمیر یافته و به صورت دیگر در آمده است…. آن درد و آن عشق سر تا پای وجود او (و به همین صورت سر تا پای آثار او ) را گرفتع است که با او تخمیر یافته و به صورت دیگر در آمده است. این است که عشق شاعرانه و احساسات عالی آن ها را برآورده است…
بخشی از شعر افسانه نیما
- آخر ای بینوا دل ! چه دیدی
- که ره رستگاری بریدی ؟
- مرغ هرزه درایی ، که بر هر
- شاخی و شاخساری پریدی
- تا بماندی زبون و فتاده ؟
- می توانستی ای دل ، رهیدن
- گر نخوردی فریب زمانه
- آنچه دیدی ، ز خود دیدی و بس
- هر دمی یک ره و یک بهانه
- که تواند مرا دوست دارد و ندر آن بهره خود را نجوید
- هر کسی از بهر خود در تکاپوست
- کس نچیند گلی که نبوید
- عشق بی خط و حاصل خیالی ست
- کس نخواهم زند بر دلم دست که دلم آشیان دلی هست
- ز آشیانم اگر حاصلی نیست
- من برآنم کز آن حاصلی هست
- به فریب و خیالی منم خوش
احمد شاملو
عشق, اندیشه نیست. هیجان ها و نیز عشق که یک نکته بیش نیست چون نمی تواند جدا و مستقل از آینه اخلاقیات و ذهنیات عاشق انعکاس یافته باشد, لاجرم از هر زبان که می شنوی نا مکرر است.
احمدشاملو و آیدا
افق روشن
- “روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
- و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
- روزی که کمترین سرود
- بوسه است
- و هر انسان
- برای هر انسان
- برادری ست
- روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
- قفل افسانه ایست
- و قلب
- برای زندگی بس است
- روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
- تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
- روزی که آهنگ هر حرف، زندگی ست
- تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
- روزی که هر حرف ترانه ایست
- تا کمترین سرود بوسه باشد
- روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
- و مهربانی با زیبایی یکسان شود
- روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …
- و من آنروز را انتظار می کشم
- حتی روزی
- که دیگرنباشم“
بیشتر بخوانید : متن و شعر آهنگ او از محسن چاوشی + دانلود آهنگ با کیفیت اصلی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |