چهره هاسلبریتی ایرانی

بیوگرافی سایه افضلی (شایان افضلی) ترنس پسری که دختر شد

مجله اینترنتی کولاک : شایان افضلی پسر خواننده جوان ترنسی  بود که چندی پیش عمل کرد و تغیر جنسیت از پسر به دختر داد ؛ در ادامه با این خواننده پرحاشیه بیشتر آشنا شوید :

سایه افضلی (شایان افضلی) متولد یازدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۴ بیمارستان سپاهان اصفهان است ، او در یک خانواده اصیل از قشری متوسط از لحاظ مادی و فرهنگی در بین سه خواهر وچهار برادر با افکاری سنتی و مذهبی  بزرگ میشود .

وی به اجبار پدر بعد از اتمام دوران خدمت سربازی در سن بیست سالگی مشغول به حرفه خوانندگی میشود و با طی کردن پله های ترقی در این عرصه بواسطه یک حادثه ی ناگهانی به کما میرود و بعد از گذشت بیست و هفت روز دست و پنجه نرم کردن با خطرات جانی این حادثه بهوش آمده …

 

او سرگذشت زندگی خود را در سه جلد به نمایش عموم میگذارد که دوجلد آن تا به حال به نسخه تحریر در آمده است ..او هم اینک در حرفه های دوبلاز، صداپیشگی ، نویسنگی و تئاتر پله ای ترقی را در پایتخت فرهنگی ایران پشت سر میگذراند .

فقط چند نفر میدانستند که عمل تغییر جنسیت انجام داده و از قالب مرد بــه جسم زن رسیده است اما ناگهان فضای مجازی همه چیز را بــهم ریخت. عکس های یک پسر جوان بــه نام «شایان» کنار عکس هایش همراه با جمله «او یک پسر بود» قرار گرفت و ماجرا حتی بــه گوش خانواده همسرش هم رسید. با «سایه افضلی» که این روزها با فعالیت در فضای مجازی خداحافظی کرده، در کنار مادرش «اشرف برخوردار» که حامی او و ترنس هاست بــه گفت و گو نشستیم.

بــه گزارش نیک شو، مصاحبــه که شروع میشود چند عکس را نشانم میدهد، انگشت میگذارد روی عکس پسربچه ای بانمک کمی مکث میکند: «این پسربچه با سایر پسربچه ها تفاوت های عمده داشت.۳۱ ساله هستم اما تمام دوران کودکی ام را لحظه بــه لحظه بــه یاد دارم .او بــه جای اسباب بازی های پسرانه، عروسکی بــه بغل میگرفت و کفش های پاشنه بلند مادرش را میپوشید.»از آن روزها برایم میگوید: در یک خانواده پر جمعیت بزرگ شدم. خانواده ای با «سه دختر» و «پنج پسر». البته حالا «چهار خواهر» و «چهار برادر» هستیم.»

«اشرف برخوردار» مادر سایه حرف های دخترش را تکمیل می کند:«همه پسرانم حتی در کودکی دوست داشتند تکیه گاه باشند، هم برای من و هم برای خواهران شان اما محمد هیچ وقت این خصلت را نداشت. دور از چشم من لباس های دخترانه می پوشید و مانند دختربچه ها، عاشق کفش های پاشنه بلند بود. می آمد کنار من در آشپزخانه می ایستاد و می گفت مادر بــه من غذا پختن یاد بده.»

مادر خانواده از همان ابتدا متوجه شده بود که این پسر، یک تفاوت عمده یا دیگر پسرهایش دارد اما هیچ وقت حتی تصورش را هم نمی کرد که او یک ترنس باشد. مادر سایه حرف های زیادی از آن دوران دارد:«بــه مدرسه رفت ولی رفتارهایش تغییری نکرد،حتی کلماتی که از آنها استفاده می کرد بیشتر رنگ و بوی زنانه داشت. از ۱۳ سالگی این رفتارهایش بیشتر بــه چشم می آمد و باعث ناراحتی پدر و برادرانش می شد.

بــه او تذکر داده شد که مردانه رفتار کند بارها توسط مردهای خانواده بــه او تذکر داده شد که مردانه رفتار کند و او هم تمام تلاشش را می کرد اما نمی توانست.» سایه می گوید دوران مدرسه بدترین دوران زندگی او بوده و در این میان از کلاس ورزش بیشتر از همه وحشت داشت: «کم نبودند معلم هایی که باعث آزار من شدند اما در آن میان یک معلم دینی داشتیم بــه نام آقای عرب. بــه خاطر حمایتی که از من کرد فامیلی اش هیچ وقت از یادم نمی رود.

آن زمان بچه های شرور کلاس دائم اذیتم می کردند و من را کتک می زدند. او موضوع را فهمیده بود.یک بار وقتی یکی از بچه هایی که آخر کلاس می نشست با استفاده از لوله خودکار بــه سمت من پوست میوه پرت میکرد با او برخورد کرد و بــه همه بچه های کلاس گفت اگر کسی از این بــه بعد مزاحمتی برای محمد ایجاد کند، حسابی با او برخورد می کنم. بعد از آن دیگر هیچ کس در آنکلاس حتی بــه آزار من هم فکر نمی کرد.»

دوران وحشتناک خدمت برای سایه افضلی

سایه از نوجوانی میگوید که با دشواری و سختی دوران مدرسه اش را در میان پسران سپری کرد: «فکرش را بکنید یک دختر را ببرید، بین ده ها پسر و بگویید شبیه این افراد بنشین و بلند شد. دوران مدرسه برایم وحشتناک بود اما وحشتناک تر از آن، دوران خدمت بود.» مادرش درباره زمانی می گوید که فرزندش راهی سربازی شد بــه این امید که سربازی از او یک مرد بسازد:«محمد اما تغییر رفتار نمی داد و مردهای خانواده از رفتارهای دخترانه او حسابی خجالت می کشیدند.

من اما مادر بودم و برای همین با دیگران فرق داشتم.محمد چه با اخلاق محکم مردانه و چه با اخلاق لطیف زنانه، فرزند من بود و افسردگی اش را نمی توانستم ببینم، تا این که محمد با اصرار بقیه راهی خدمت سربازی شد.» یک ماه از دوره آموزشی محمد بــه عنوان منشی گذشت و دو ماه دیگر هم در قسمت خدمات کار کرد:«بعد از آموزشی دوران اصلی خدمتم شروع شد. بارها در دوران خدمت بــه خودکشی فکر کردم اما بــه خاطر خانواده ام پشیمان شدم.

خدمتش که تمام شد با روحیه ای افسرده بــه خانه پدری اش برگشت. خانم برخوردار ادامه می دهد: «محمد همان محمدی نبود که روانه خدمتش کرده بودیم، تبدیل شده بود بــه یک پسر افسرده و ناراحت پسری که تا تنها می شد زار زار گریه می کرد. شب های زیادی صدای هق هق گریه اش را از زیر پتو می شنیدم. پدرش افسرده بودن محمد را دید اما گفت برایش برویم خواستگاری.»

بــه خواستگاری رفتم

محمد نتوانست مقابل حرف پدرش بایستد و در مقابل جمله میخواهیم برایت برویم خواستگاری فقط کلمه «چشم» را گفت و اولین کت و شلوار عمرش را خرید: «شیرینی و گل خریدم و کت و شلوار پوشیدم. دختری که بــه خواستگاری اش رفتم دوست خواهرم بود. اتفاقا نظر مثبتی هم نسبت بــه ازدواج با من داشت اما من که از خصوصیات خودم خبر داشتم و میدانستم که هیچ وقت نمیتوانم یک مرد باشم از فرصت صحبت کردن در جلسه خواستگاری استفاده کردم و بــه آن دختر خانم گفتم شما مانند خواهر من هستید و من هیچ حسی بــه شما ندارم.»

قرار شد باز هم برایش بــه خواستگاری بروند اما او هر بار از زیر بار این خواسته پدر در می رفت: «تصمیم گرفتم برای فرار از مشکلاتم بــه سمت هنر بروم. موسیقی چیزی بود که عاشقانه دوستش داشتم و اطلاعاتی هم در این حیطه داشتم. کلاس های آواز و … را شروع کردم و با خودم قرار گذاشتم چند قطعه موسیقی با صدای خودم منتشر کنم.

نام هنری ام شد «شایان»

خوب بــه یاد دارم یک ساعت بعد از پخش اولین موزیک ویدئو با صدا و تصویر من، صدها نفر بــه صفحه اجتماعی ام آمدند و طرفدارم شدند. خیلی زود در حیطه موسیقی مشهور شدم.»

آن «کما»ی سرنوشت ساز

او تازه بــه موقعیت خوبی در عرصه هنر رسیده بود که ناگهان یک تصادف همه چیز را خراب کرد. مادر سایه ماجرای آن تصادف را اینگونه برای مان تعریف میکند: «چند روزی بــه تهران رفته بود تا کارهای مربوط بــه موسیقی اش را دنبال کند که ناگهان بــه ما خبر دادند پسرمان در اتوبان بعثت در حالی که سوار ماشین ۲۰۶ بوده تصادف کرده است. آن ها گفتند محمد همراه دو دوستش بوده که هر دو آنها فوت کرده اند و او هم بــه کما رفته است. نمیدانید من و پدرش چه حالی داشتیم. او ۲۷ روز در کما بود.»

۲۷ روز در کما بودن باعث شد محمد تصمیم جدیدی در زندگی خود بگیرد: «من از یک قدمی مرگ برگشته بودم.چشمم را که باز کردم گفتم همه چیز تمام شد. محمد و شایان تمام شد و من باید بــه آنچه هستم برسم.همان جا بود که با خودم قرار گذاشتم اگر قرار است یک روز زنده باشم، در جسم واقعی خودم و مثل یک زن زندگی کنم.»

سایه را با دست خودم بــه دنیا آوردم

در سال ۸۵ تصمیم گرفتم با تمام مشکلاتی که پیش رو خواهد داشت برای همیشه مراحل قانونی را طی کند و بــه جسم واقعی خودش برسد و همین هم شد: «مراحل قانونی را طی کردم و دو سال تحت نظر سه پزشک بودم و در نهایت در سال ۸۹ بعد از طی کردن تمامی مراحل قانونی، عمل تغییر جنسیت را انجام دادم. سایه را با دست خودم بــه دنیا آوردم.»

خانم برخوردار اما از یک دید دیگر بــه زندگی پسر دیروزش و دختر امروزش نگاه می کند و می گوید بارها قبل از عمل تغییر جنسیت از پسرش خواسته که ببیند آیا می تواند در این قالب جدید زندگی کند: «او بــه من از تصمیمش برای عمل چیزی نگفت اما من می دانستم که محمد در لباس زنانه در جامعه محترم تر بــه چشم خواهد آمد تا این که یک پسر با رفتاری زنانه باشد که توجه مردم بــه او جلب می شود.زمانی که فهمیدم قصد تغییر جنسیت دارد واقعا شوکه شدم چون اطلاعاتی درباره ترنس ها نداشتم. برای من سخت بود پسر دسته گلم را بــه تیغ جراحی پزشکان بسپارم و دختری تحویل بگیرم که او را بــه دنیا نیاورده ام اما دیگر بــه جایی رسیده بودم که فهمیده بودم یک جای کار می لنگد.

یک روز محمد آمد و گفت مادر، من باید دختر شوم. این هم مدارکش.

خواهرانش گریه کردند و زار زدند. برادرانش از عصبانیت، نمی دانستند چه کار باید بکنند. پدرش هم می گفتاگر محمد عمل تغییر جنسیت انجام دهد کل زندگی مان بــه هم می ریزد.» خواهرانش که افرادی مذهبی بودند رفتند و مشکل محمد را با چند روحانی معروف و قابل اعتماد در میان گذاشتند.خانم برخوردار ادامه می دهد: «خواهرانش خیلی زود فهمیدند که حتی شرع هم پشت محمد است اما حق بدهیدئکه قبول کردنش برای اعضای خانواده خیلی سخت بود.فشار روانی غیرقابل باوری روی دوش تک تک اعضای خانواده ام سنگینی می کرد.»

او بــه مادرش گفت قرار است عمل کند و هر اتفاقی بیفتد از این تصمیم منصرف نخواهد شد: «مادرم پشتم ایستاد.با خواهرانم حرف زد، برادرانم را آرام کرد، حتی دل پدرم را بــه دست آورد و در آخر بــه من گفت قرار است سه دانگ از خانه مان را بفروشد و بــه من بدهد تا عمل کنم. نمی دانید چه باری از روی دوش من برداشته شد.»

فضای مجازی زندگی ام را بــه نابودی کشاند

سایه بعد از دوران کوتاه افسردگی بعد از عمل سناریوی جدیدی برای زندگی اش نوشت: «در موسیقی بــه جایگاه خوبی رسیدهبودم اما حالا یک دختر بودم که نه طرفداری داشت و نه کسی من را می شناخت.من قبلا شهرت را لمس کرده بودم و این احساس بود که همه چیز را خراب کرد.از همان جا بود که من راه زندگی ام را اشتباه رفتم.»او دوست داشت دوباره دیده شود و مردم او را بشناسند. بــه همین خاطر شروع کرد بــه فعالیت در فضای مجازی: «زمان بیکاری داستان می نوشتم و با گشت و گذار در فضای مجازی خودم را سرگرم می کردم. همه چیز خوب بود. طرفدارانم در صفحه های اجتماعی هر روز بیشتر از دیروز می شدند و همین که مردم من را می شناختند باعثمی شد احساس اعتماد بــه نفس کنم تا این که ازدواج کردم.

همسرم همه چیز را می دانست ولی خانواده اش خبری از ترنس بودن من نداشتند و همسرم هم از من خواسته بود چیزی بــه آنها نگویم.» خانم برخوردار از زمانی می گوید که دخترش عروس خانم شده بود و این موضوع کمی آرام ترش کرده بود: «سایه ازدواج کرد. احساس می کردم همه چیز روبراه است. آنها حتی دنبال اجاره کردن رحم برای بچه دار شدن بودند تا این که یک روز دخترم با گریه آمد و گفت که همه چیز تمام شده است.» یکی از افرادی که از سرگذشت شایان خواننده خبر داشت، عکس شایان را کنار عکسی از سایه گذاشت و نوشت این پسر تغییر جنسیت داده و دختر شده است.

اشتباهی بزرگ

سایه در حالی که بغض می کند ادامه می دهد: «اشتباه کردم. فضای مجازی زندگی ام را خراب کرد، من راهم را اشتباه انتخاب کردم. کاش مانند یک زن آرام و باوقار رفتار می کردم و عکس هایم را در اینترنت منتشر نمی کردم. از کجا می دانستم همین عکس ها همسرم را از من می گیرد.همسرم می دانست که من در فضای مجازی فعالیت می کنم و صفحه های اجتماعی ام صدها هزار بیننده دارد. چندین بار گفته بود که حوصله استرس و حاشیه را ندارد

و از من خواسته بود تا سرگرمی دیگری پیدا کنم اما انگار من نیاز داشتم بــه دیده شدن. یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم کلی تماس و پیام دارم. در یک صفحه مجازی عکسی از من پخش شده بود در کنار عکسی از شایان.همه فهمیده بودند که من یک ترنس بوده ام. نمی شد کتمانش کرد. با مسئولان صفحه هایی که عکسم را منتشر کرده بودند ارتباط گرفتم و گفتم زندگی ام از هم می پاشد، عکسمرا پاک کنید. چندتایی پاک کردند و عده ای اصلا توجهی نکردند تا این که خبر بــه گوش خانواده همسرم هم رسید.»

تحقیر شدم. توهین شنیدم

همسر سایه حتی از طرف دوستانش مورد طعنه و کنایه قرار گرفت: «خانواده اش بــه او فشار می آوردند که مرا ترک کند. همسرم مرد خوبی بود و من نمی خواستم که او دچار مشکلات خانوادگی شود و بــه همین خاطر قبول کردم که همدیگر را ترک کنیم.»زندگی متاهلی اش بــه هم خورد و او تازه فهمید که انتشار عکس هایش و بــه نمایش گذاشتن زندگی اش در فضای مجازی، اشتباه بزرگی بوده است که هیچ وقت نباید انجامش می داد:

«تحقیر شدم. توهین شنیدم و باز هم تنها شدم اما دست از این اشتباه نکشیدم. انگار با خودم لج کرده بودم. باز هم عکس منتشر می کردم و دل بــه حاشیه می دادم تا زمانی که بــه خودم آمدم و دیدم دارم زندگی و آینده ام را تباه می کنم. دیگر نخواستم آن اشتباه را تکرار کنم. صفحه هایم را بستم. هر اپلیکیشنی روی گوشی همراهم داشتم پاک کردم.تصمیم گرفتم بــه پلیس فتا مراجعه کنم تا عکس های پخش شده ام در فضای مجازی را از بین ببرم.»

افراد بعد از تغییر جنسیت روحیه ای شکننده دارند او حالا چند ماهی است که بــه جای عکس و فیلم گذاشتن در فضای مجازی بــه کلاس های دوبله می رود. پیشنهاد بازی در فیلم دارد و قصدش ادامه دادن فعالیت های هنر در موقعیت و شرایط درست است: «کتابی نوشتمکه قصد چاپش را دارم. مدتی است که دوبله هم کار می کنم و قصد شرکت در کلاس های فیلمسازی و بازیگری را هم دارم.اینطوری زندگی ام آرام تر است. درست است که من مدت ها مسیر زندگی ام را اشتباه رفتم ولی نقطه مثبت ماجرا این جاست که متوجه مشکلاتم شده ام. من باید بعد از تغییر جنسیت، نزد روانشناس

می رفتم و مشکلات و خلل های روحی ام را می شناختم و حلش می کردم. انتشار زندگی در فضای مجازی اصلا راه درستی برای اعتماد بــه نفس گرفتن نبود.»مادر سایه دخترش را در آغوش می کشد و می گوید که همیشه حامی او و ترنس های دیگر بوده است: «ترنس ها روحیه ای شکننده تر از سایر افراد دارند. می خواهند دیده شوند. می خواهند بگویند ببینید من چقدر در جسم جدیدم خوب بــه نظر می آیم و اگر از طرف خانواده بــه خاطر این خلل های شان طرد شوند، ممکن است دیگر خودشان را پیدا نکنند.

من کاری کردم که سایه همه چیز را بــه من بگوید. بــه او مشاوره می دهم. می دانم ممکن است باز هم اشتباه کند اما از همه افراد خانواده خواسته ام کمکش کنند و او را بــه عنوان یک فرد حساس و شکننده بپذیرند.»

برادری که حامی ام شد

سایه خانم لبخند می زند و یادی می کند از یکی از برادرانش که وقتی فهمید در خیابان او را بــه خاطر لباس هایش دستگیر کرده اند مردانه پشت او ایستاده و از او دفاع کرده است:«یک روز زمانی که هنوز عمل نکرده بودم با لباس زنانه بیرون رفتم که مرا بازداشت کردند. فکر می کردند من مردی هستم که در لباس زنانه اخاذی می کنم.

خدا را شکر برگه های مخصوصی که نشان می داد وقت عمل دارم و کارم قانونی است همراهم بود. بــه مسئولان نشان دادم. در حال توضیح دادن بودم که دیدم برادرم با عصبانیت وارد شد. بــه مسئول گفت که کار خواهرم قانونی است و همه اعضای خانواده باخبر هستند که من با لباس زنانه بیرون می آیم. او آن روز برای من کاری کرد کارستان. هیچ وقت فراموشش نمی کنم. در زمانی که خیلی ها من را طرد کردند، او کنارم بود و هنوز هم کنارم است.»

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا