خلاصه داستان قسمت ۹ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۹ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود.
قسمت ۹ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
وقتی برنامه ی تلویزیونی که کومرو اونجا مصاحبه کرده بود پخش و تمام می شود، پدرش دوعان به شدت عصبانی میشه و به کومرو زنگ میزنه. دوعان باهاش دعوا میکنه و میگه چرا همچین حرفایی زدی اصلا به چیزی فکر میکنی؟ کومرو از پدرش گلگی می کنه و بهش میگه تو اصلا به من فکر نمی کنی اصلا نه خودم نه احساساتم هیچی واست ارزش نداره فقط به تنها چیزی که فکر میکنی و واست مهمه اعتبار و آبروته و با کلافگی تلفن را قطع میکند. ییلدیز که با مادرش در حال تماشای برنامه ی کومرو بوده با شنیدن حرف هایی که زده حسابی شوکه میشه و به مادرش آسمان میگه میبینی این زن چقدر وقیح و بی آبروعه! با پرویی اومده میگه اصلا از این کارم پشیمان نیستم، آسمان سعی میکنه ییلدیزو آرام کند. فیضا که مصاحبه ی کومرو را دیده، فیلمشو از اینترنت برمیدارد و تو شرکت پیش چاتای میره و ازش میپرسه که مصاحبه کومرو را دیدی؟
چاتای که خبری از این مصاحبه نداره بهش میگه نه کدوم مصاحبه؟ فیضا فیلمو بهش نشون میده و میگه بیا خودت ببین! چاتای با دیدن اون فیلم اعصابش خورد میشه و از دست کومرو کلافه که چرا همچین حرف هایی زده. فیضا بهش میگه باید بری با ییلدیز صحبت کنی اگه رابطه تون و زندگیتونو دوست داری و برات مهمه. چاتای بهش میگه معلومه که برام مهمه من عاشقه زنمم ولی خوب من چیکار کنم ییلدیز نمیخواد منو ببینه دیگه چه برسه به اینکه بیاد به حرفام گوش هم بده! فیصا بهش میگه من یه فکر خوب دارم من زنگ میزنم امشب به ییلدیز و دعوتش می کنم به خونم به بهانه اینکه باهم حرف بزنیم تو هم بیا اونجا این شکلی مجبور میشه که به حرفات گوش بده و تو عمل انجام شده قرار میگیره. چاتای با شنیدن این راهکار از فیضا تشکر میکنه و میگه آره این فکر خوبیه حتما شب میام خونت. فیضا خوشحال میشه چون تو سرش یه نقشه دیگه ای داره برای چاتای. اندر به خاطر رکبی که از آرزو خورده کلافه و عصبی است.
او با خودش فکر میکنه که چه جوری میتونه این ماجرا را جمع کنه؟! اندر به برادرش جانر میگه تا پیشش برود سپس بهش میگه تو باید باهام بیای پیش دوعان و بهش بگی که اصلاً خواهرم اندر از این کاری که کردم خبر نداشته و من فقط به خاطر اینکه خواهرم و آرزو با هم یه مشکلاتی دارند به اندر هیچی نگفتم و خودم سر خود رفتم به خانه آرزو. اندر و جانر پیش دوعان میرن و حرفی که بین خودشان زدن را به دوعان میگن. دوعان در ظاهر حرف های جانر را قبول می کند و چیزی نمیگه. چاتای که از دست کومرو به خاطر مصاحبه ای که کرده عصبیه بهش زنگ میزند و بهش میگه باید همدیگر را ببینیم می خوام باهات حرف بزنم. جانان همان دوست کومرو به ییلدیز زنگ میزنه و بهش خبر می دهد که پدر کومرو دوعان خان خیلی وقت بوده که از رابطه کومرو و چاتای خبر داشته. اون کسی که بهت پیام داد و خبر خیانت چاتای را داد من بودم، حتی وقتی می خواستم بیام و همه چیز را علنی بهت بگم دوعان اومد بهم پول داد و تهدیدم کرد که بلایی سرم میاره اگه به کسی چیزی بگم.
ییلدیز که این موضوع را میشنوه حسابی جا میخوره و از این کار دوعان حسابی عصبانی می شود و به طرف شرکت میره تا باهاش صحبت کند. ییلدیز از دوعان گلگی می کند و میگه از شما دیگه انتظار نداشتم. شما هم از رابطشون خبر داشتین و چیزی نگفتین بهم؟ دوعان برای این اتفاقی که افتاده احساس شرمندگی و ناراحتی می کند و به ییلدیز میگه من مجبور بودم مخفی نگه دارم تا یکسری از مسائلو حل می کردم. ییلدیز میگه چجور مسائلی؟ دوعان میگه خصوصی و شخصیه یه اتفاق هایی بوده واسه خیلی وقت پیشه بین من و کومرو که باعث شده روش تاثیر بزاره. ییلدیز از شرکت بیرون می آید و به طرف خانه چاتای میره تا اسباب بازی پسرش هالیت جانو برداره. کومرو وقتی میفهمه که ییلدیز به اونجا اومده از روی قصد به حیاط خانه چاتای میره تا تظاهر کنه که به اونجا رفت و امد داره و از رفتنش خوشحالن.
وقتی ییلدیز و کومرو باهم روبرو میشن، کومرو بهش تیکه میندازه درباره بازگشتش به خانه چاتای که باعث میشه با همدیگه بحث و دعوا کنن و ییلدیز سریعا از خانه بیرون میاد. وقتی چاتای به خانه اش برمیگرده، کومرو بنا به قراری که گذاشته بودن واسه حرف زدن پیشش می رود. چاتای برای اینکه زندگیشو جمع و جور کنه از طرفی کومرو هم ناراحت نشه بعد از کمی دست دست کردن، به کومرو میگه این رابطه از همون اولش اشتباه بوده، من زندگیمو دوست دارم زن و بچه مو دوست دارم. از همین حالا به بعد هرچی بینمون بوده تموم شده و دیگه هیچ ارتباطی بینمون نیست دیگه نمیخوام تو زندگیم ببینمت نه پیام بده نه زنگ بزن. کومرو که شنیدن این حرف ها برایش سنگین بوده عصبی میشه و به چاتای میگه من کومرو ییلدیرمم یادت که نرفته؟ هیچکسی حق بازی کردن با منو نداره، اینو همیشه یادت باشه و با عصبانیت از اونجا میره.
ییلدیز و آسمان نشستن که آیسل خدمتکارشان با گریه پیششان میره ییلدیز میپرسه که چی شده؟ ایسل با گریه بهش میگه فهمیدم رستم شوهرم بهم خیانت کرده. ییلدیز و آسمان از شنیدن این خبر حسابی شوکه میشن و سعی میکنن تا ارومش کنن و ییلدیز بهش میگه آیسل باید طلاق بگیری و همچین چیزیو اصلا نبخش تورو به وکیل خودم معرفی میکنم. آیسل عصبی میشه و میگه نه من به هیچ عنوان ازش طلاق نمیگیرم. ییلدیز با تعجب بهش نگاه میکنه که آیسل بهش میگه واسه چی طلاق بگیرم میدونو واسه اونا باز کنم؟ پا پس نمیکشم و میره. دوعان شب وقتی به خانه بر میگرده به خاطر آبروریزی که کرده با کومرو دعوا میکنه و بهش میگه که چرا تو مصاحبه اون چیزایی را که با هم طی کرده بودن نگفته؟ کومرو به خاطر اینکه پدرش اصلا به او و حس و علاقه اش فکر نمیکنه و اهمیتی واسش نداره ناراحت میشه و به اتاقش میره….
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |