داستان کامل قسمت ۳۸ سریال ترکی معصومیت
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی معصومیت Masumiyet را می خوانید، برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …
هارون به هاله می گوید: « زندگی تو با پوشوندن اشتباهات سرت گذشت
میدونی دیگه؟! و اون اشتباهات زندگی دوتا آدم جوون رو تغییر داد. » هاله
گوید: «به نظرت اون شب فقط پسرم زندگی دوتا جوون رو تغییر دادن هارون؟! » او در مورد همان شب صحبت می کند، وقتی که هارون تصمیم داشته به سمت ریوا برود و هاله هم تعقیبش کرده و با آرامش همیشگی اش به او گفته: «فردا شب عروسی داریم. تنها چیزی که مهمه اینه تو داری به عنوان یه پدر زن دیوونه پسر منو تعقیب میکنی؟! فکر کنم به خاطر کنترل کردن دیوونه وار تو باشه مگه نه؟! » هارون هم گفته بود: «با حرف زدن نمیتونی پسرتو نجات بدی. هم می گوید: «دخترت به خطر اون دختر ناراحت نمیشه. بهم اعتماد کن.»
هارون می گوید: «دخترم ناراحت نمیشه اما نه به خاطر این که به تو
اعتماد کنم! » هارون سوار ماشینش می شود و به هاله می گوید: «تو هم نترس و دنبالم بیا! » حالا هاله به هارون می گوید: «اصلا در موردش حرفی نزدیم. مثل این که به توافق بی صدا انجام دادیم. اگه واسه پسرم تله گذاشته باشی تورو میکشم هارون! » ایلکر این بار جلوی الا زانو می زند و دوباره حلقه را به سمت او می گیرد. الا ترسیده و نمیداند باید چه کند. از آن طرف، تیمور و مادرش در آشپزخانه استرس این را دارند که الا به ایلکر جواب رد بدهد و تمام نقشه ها و پول هایی که قرار است بگیرند به باد برودا
ایلکر وقتی می بیند الا هنوز هم جوابی نمیدهد، می گوید: «من دیگه تورو درک نمیکنم! دیگه چی میخوای ؟! تو به من اعتماد نداری.» و بلند می شود و می رود. تیمور و مادربزرگ وقتی جلو می آیند و می بینند که الا به ایلکر جواب مثبت نداده عصبانی می شوند. الا یاد حرف های دکترش می افتد که گفته بود، او به خاطر این که ایلکر شبیه پدرش است انتخابش کرده…
الا ناگهان از جایش بلند می شود و دنبال ایلکر می رود و پیشنهاد او را قبول می کند. ایلکر لبخند میزند و حلقه را دست او می کند. الا بی خبر از بهار، همراه پدرش آماده شده تا به محضر بروند و عقد کنند. الا نگران است و انگار اصلا خوشحال نیست. او مدام جلوی آیینه به خودش می گوید: «تو کار اشتباهی انجام نمیدی. باید خوشحال باشی…» او بالاخره جواب بله را میدهد و با هم ازدواج می کنند… شب، ایلکر و الا روی قایق نشسته اند و وقتی ایلکر جلو می رود تا او را ببوسد، الا چشمانش را د می بیند و صحنه ای را به خاطر می آورد که ایلکر وحشیانه با صندلی به او ضربه زده بود و عقب می کشد. او به ایلکر می گوید که دوست دارد به خانه اما ایلکر می گوید: «تو دیگه زن منی الا. باید تو خونه من باشی!» دوست ندارد با هاله روبرو بشود و ترسیده اما ایلکر خیالش را راحت می کند که اتفاق بدی قرار نیست بیفتد.
وقتی ایلکر و الا دست در دست وارد خانه می شوند. هاله و آسو با دیدن آنها
خشکشان میزند. ایلکر می گوید که ازدواج کرده اند و هاله با عصبانیت جلو می رود و دفترچه عقد آنها را زمین روی زمین پرت می کند. ایلکر دنبال مادرش می رود و می گوید: «اگه اینجا نمیتونیم بمونیم پس منو الا میریم. باید تصمیمتو بگیری مامان. نمیخوای اینجا زیر پر و بال خودت بمونیم!؟ » هاله به فکر فرو می رود و وقتی پیش الا برمیگردد، با این که اصلا خوشحال نیست می گوید: به خونه ت خوش اومدی. » هم الا و هم آسو تعجب میکنند.
صبح زود، هاله سر میز صبحانه، عکس خانوادگی به ظاهر خوشحالی همراه الا می گیرد و در فضای مجازی پخش می کند. ایرم با دیدن این عکس، دیوانه می شود و همان موقع به آسو زنگ میزند. او از آسو می خواهد اسپیکر گوشی را باز کند و به الا گوید: «بالاخره موفق شدی! دیگه جای منی!»
الا گریه اش گیرد و ایرم به عنوان ضربه آخر، اول از آسو معذرت می خواهد و بعد به ایلکر می گوید که با جنک به او خیانت کرده. همه با شنیدن این حرف شوکه شوند! آسو همان لحظه پشت سر هم به جنک زنگ میزند اما جنک به شرکت رفته و تمام پول ها را با اجازه ای که اسماعیل به او داده بود، برمیدارد و از کشور فرار می کند!! تیمور رفته تا چکی که ایلکر به او داده بود را به پول تبدیل کند اما کارمند بانک به او می گوید که ممکن نیست چون تمام حساب های ایلگاز ها بلوکه شده… روز دادگاه طلاق بهار و تیمور، وقتی تیمور قصد دارد از زیر نفقه در برود و خیانت بهار با هارون را اعلام می کند، الا از جایش بلند می شود و می گوید که این دروغ است چون اتفافا این پدرش بوده که با بانو سال ها به مادرش خیانت کرده و او هم از این موضوع خبردار بوده… مادر و خواهرهای تیمور با تاسف به او خیره می شوند و بهار به راحتی می تواند از تیمور طلاق بگیرد…
داستان کامل قسمت ۳۹ سریال ترکی معصومیت
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |