سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۱۹ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۱۹ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.
زلیخا در راه به مهمت برخورد میکند و مهمت از او میپرسد که کجا میرود و زلیخا نیز تعریف میکند که به ازمیر و به دنبال هولیا میرود. مهمت اصرار میکند و همسفر زلیخا در راه میشود و در راه به او می گوید که می تواند با او درد و دل کند.
زلیخا نیز یاد رفتار های زشت دمیر با او می افتد و انگشتر خود را می بیند که دمیر به او گفته بود اگر دربیاورد انگشتش را میبرد ناگهان عصبانی میشود و از مهمت میخواهد که ماشین را کنار بزند. زلیخا سریع پیاده میشود و انگشتری که دمیر به او داده با نفرت هر چی تمام از انگشت خود در می آورد و می اندازد بیرون و گریه میکند.
مهمت نیز او را بغل میکند و از او میخواهد تا از این سفر منصرف شود اما زلیخا می گوید به هیچ عنوان منصرف نمی شود و آنها یه راه خود ادامه می دهند. ثانیه و لطفیه خانم به خانه می آیند و متوجه میشوند که زلیخا تنهایی رفته است و بسیار نگران میشوند.
در همین حال که آنها حرف میزنند ماشین لاکچری شرمین را می بینند و شک می کنند و می گویند نیم کاسه ای زیر این قضیه قرار دارد. زلیخا و مهمت به یک هتل میرسند و در آنجا توقف می کنند تا شب را بگذرانند و صبح به راه خود ادامه دهند. زلیخا شب به خانه زنگ میزند و خبر میدهد که همراه مهمت به این سفر رفته و حال عدنان را میپرسد لطفیه خانم هم پس از تماس با زلیخا خیالش راحت میشود.
هر کس در فکر آن دیگری است و بین مهنا و زلیخا احساساتی شکل می گیرد. فردا صبح ثانیه و لطفیه خانم تصمیم می گیرند به اسپارتا بروند زیرا آخرین جایی که علی رحمت رفته بود آنجا بود و لطفیه خانم میخواهد بداند ایا در آنجا حرف یا چیزی گفته شده که باعث سکته رحمت علی شده است یا نه.
عبدالقدیر به در خانه شرمین خانم می آید تا سند را به شرمین خانم تحویل دهد شرمین خانم هم به او اصرار میکند تا برای یک فنجان قهوه بماند او نیز قبول میکند. در این حال فسون می آید و به شرمین می گوید که لطفیه خانم و ثانیه در حال رفتن به اسپارتا بودند و شرمین هم ادامه بحث را میدهد و عبد القدیر هم از هدف لطفیه خانم آگاه میشود.
عبدالقدیر فورا از شرمین تشکر میکند و به راه می افتد و لطفیه خانم را تعقیب میکند. زلیخا و مهمت فردا صبح به راه خود ادامه میدهند تا هولیا گوموش اوعلی را پیدا کنند.
ثانیه و لطفیه خانم به اسپارتا میرسند و به سراغ مغازه ای میروند که علی رحمت آخرین بار آنجا رفته است آنها شروع به پرس و جو از فردی که در دفتر آن حضور داشته میکنند و وقتی صاحب دفتر شروع به گفتن این میکند که علی رحمت برای چه امده است ناگهان عبدالقدیر وارد میشود و حرف های آنها را قطع می کند.
ثانیه و لطفیه ازحضور عبدالقدیر متعجب میشوند و به او نگاه میکنند عبدالقدیر نیز می گوید به دنبال فاکتور ها امده است و با اشاره هایی به صاحب دفتر می فهماند نقش بازی کند. و حرف هایی که او می گوید را تکرار کند عبد القدیر می گوید علی رحمت برای پرس و جو درمورد مهمت کارا آمده است و اهالی اینجا به او گفتند که مهمت کارا کارخانه باز کرده و تجارت خود را به چوکوروا منتقل کرده صاحب دفتر نیز همین حرف ها را تکرار میکند.
زلیخا و مهمت به ازمیر میرسند و زلیخا به دنبال آدرس میرود که به او داده شده اما اهالی آنجا می گویند خانواده گوموش اوغلی به منطقه یاعالی کوی اسباب کشی کردند و آدرس دقیقی از آنها ندارند. زلیخا هم می گوید هر جور که شده باید هولیا را پیدا کند و با او حرف بزند. هامینه بدون اجازه حاضر شده و دست عدنان را می گیرد و یک تاکسی خبر میکند و سوار تاکسی میشود و میرود.
خدمتکار هایی هم که انجا بودند با هامینه و آلزایمر آن آشنا نیستند بنابراین چیزی نمی گویند. فادیک و گلتن متوجه میشوند که هامینه و عدنان نیستند و سریع فکرت را خبر می کنند. فکرت و چتین هم سریع سمت خانه می آیند.
فکرت تمام کارکنان را بسیار مورد سرزنش قرار میدهد و شروع به جستجوی هامینه و عدنان میکند. هامینه عدنان را به یک رستوران با این تصور که عبدی پاشا نامزد سابقش می آید میبرد و در آنجا حرف های پرتی میزند.
هامینه بدون اینکه متوجه شود عدنان را رها کرده و با تاکسی به عمارت بر می گردد. عدنان نیز به بیرون میرود و وقتی افراد چوکوروا او را می بیند می شناسند از او میپرسند چگونه اینجا امده است؟
در ادامه می خوانید:
خلاصه داستان قسمت ۴۲۰ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |