حسام محمودی متولد اول فروردین هزار و سیصد و شصت و پنج، بازیگر سینما و تلویزیون، در کارنامه هنری او می توان به فیلم های «خسته نباشید»، «شب بیرون»، «حق سکوت»، «امروز»، «مرگ ماهی»، «سد معبر»، «سایه فیل»، «آستیگمات»، «اگزما»، «سپید به رنگ مروارید»، «رمانتیسم عماد و طوبا» و همچنین مجموعه های تلویزیونی «زعفرانی»، «سایه بان»، «لحظه گرگ و میش»، «دل دار»، «سرگذشت»، «باخانمان»، «شکوه یک زندگی»، «گاهی به پشت سر نگاه کن» اشاره کرد، با حسام محمودی که این شبها سریال «کلبه ای در مه» را روی آنتن دارد گفتگو داشته ایم که با هم می خوانیم.
ژانر وحشت در تصویر ایران جواب می دهد؟
به نظر من سریال «آنها» جزو محدود کارهایی است که در ژانر وحشت در ایران انجام می شود و اتفاقا جواب هم می دهد، من خودم این ترس را داشتم که این کار هم مثل خیلی از کارهایی که در ژانر وحشت ساخته شده بشود که اغلب آنها شما را به جای اینکه بترسانند می خندانند.
فکر می کنید دلیل این اتفاق چه باشد؟
فکر می کنم یکی از دلایل آن این باشد که سراغ المان هایی می روند که در زندگی های ما خیلی نقشی ندارد و سعی می کنند با آن ویژگی ها ما را بترسانند و ما نمی ترسیم، ولی «آنها» دارد راجع به یک چیزهایی حرف می زند که در زندگی ایرانی وجود دارد و ما از پدربزرگها و مادربزرگ ها راجع به آنها شنیده ایم، مثلا راجع به اجنه شنیده ایم، راجع به دعانویس شنیده ایم، سریال آنها دارد روی این مفاهیم کار می کند که قابل لمس است، میلاد جرموز که کارگردان ما بود در وهله اول نویسنده خیلی خوبی است، البته متن مال میلاد نیست اما از جهت متنی هم روی این ژانر احاطه خوبی دارد و خروجی خروجی خیلی خوبی شد.
چه شد بازی در «آنها» را پذیرفتید؟
در این ژانر خیلی مهم نیست کاراکتر شما چه باشد، یعنی شما تعریفی که از یک کاراکتر کار کلاسیک دارید و با توجه به آن نقش را انتخاب می کنید اینجا وجود ندارد، اینجا آن چیزی که مهم است این است که تماشاگر باید بترسد، این مهمترین چیز است و وقتی این اتفاق بیفتد یعنی شما کارتان را خیلی خوب و درست انجام داده اید، برای من ویژگی اصلی این بود که یک ژانر جدید را تجربه می کنم، البته حضور آقای پرستویی و اینکه کار در دفتر آقای کیایی ساخته می شود هم مواردی بود که من را ترغیب کرد تا نقش را بپذیرم.
سوال ابتدایی را حالا می پرسم، چه شد از اینهمه فعالیت هنری بازیگری را انتخاب کرده اید؟
من در نقاشی خیلی بی استعداد هستم، همینطور در خطاطی و در کارهای دستی اساسا آدم ویژه ای نیستم، نه تنها ویژه نیستم که بد هم هستم، اینکه به سمت بازیگری آمده ام به این دلیل بود که فکر می کردم اینجا می توانم یک چیزهایی را تجربه کنم که در زندگی واقعی احتمالا نمی توانم تجربه کنم، البته شاید اگر مادرم در نوجوانی من را نمی برد و در کلاس های بازیگری ثبت نام نمی کرد این مسیر را هیچگاه دنبال نمی کردم.
چه ویژگی هایی در نقش باعث می شود آن را بازی کنید
یک ویژگی را از اول کار در بازیگری حفظ کرده ام و آن این بوده که هیچوقت ژانر یا مدیوم خاصی برای من اهمیت نداشته است، همیشه نقش برای من مهم بوده و با توجه به نقشی که به من پیشهاد می شده من انتخاب می کردم که در سینما یا تلویزیون یا تئاتر کار کنم، برای من مهم این است که کاراکتری که بازی می کنم پیش برنده و کاراکتر مهمی در قصه باشد، نتوانید آن را از روایت حذف کنید و روایت مستقل خودش را داشته باشد، با کاری که پیش از این انجام داده ام متفاوت باشد و البته ماجرای مالی هم قطعا مورد مهمی است.
یک نقش عجیب و نامتعارف که دوست دارید بازی کنید؟
دوست دارم نقش یک «زامبی» را بازی کنم!
سریال «کلبه ای در مه» چه پیامی برای مخاطب دارد؟
کلبه ای در مه راجع به یک دوره تاریخی حرف می زند که ما همه آن را خوانده ایم و چیزهایی درباره آن می دانیم، از این جهت کار ویژه ای است که در این دوره که اغلب سازندگان تصمیم می گیرند از این کارهای آپارتمانی و کافی شاپی بسازند یک تهیه کننده مثل سعید پروینی این جرات را دارد که برود سراغ لوکیشن های بکر و سراغ ساختن دکور و طراحی لباس که این به هر حال خیلی ویژگی جذابی برای یک بازیگر است، اینکه شما قرار است در یک دکور مربوط به سال پنجاه و شش بایستید و لباسهای آن دوره را بپوشید برای من دلیل خیلی مهمی بود که بازی در «کلبه ای در مه» را بپذیرم.
استقبال از این مجموعه چطور بوده است؟
به هر حال الان با وجود پلتفرم های متفاوت یک مقدار بازار تماشاگر تلویزیون کم شده است و این چیزی است که همه ما آن را می دانیم، به نظر من با توجه به اینکه ما داریم یک کار تاریخی می کنیم و لوکیشن ما تکراری نیست پس این کار برای مردم جذاب است، خصوصا آن دوره تاریخی را مردم به لحاظ نوستالژیک دوست دارند و همراه می شوند، فیدبک ها تا الان خوب بوده است.
پس با فرآیند ریزش مخاطب تلویزیون موافق هستید، تلویزیون باید چکار کند تا دوباره به دوره ای که با پخش یک سریال خیابانها خلوت می شد برسد؟
به نظر من شاید بخشی به این برگردد که باید در یک سری چیزها به روز شود، بخشی می تواند این باشد که آدمهایی که از تلویزیون رفته اند و کار نمی کنند به آن برگردند، بخشی می تواند این باشد که الگوهای موفقی را که در همان سالهایی داشته ایم که شما می گویید سریال می ساختند و خیابانها خلوت می شد برگردانند یا مثل همان آدمها را تولید کنند، یکی از کارهای عجیبی که تلویزیون می کند این است که روی آدمها برای خودش سرمایه گذاری نمی کند، یعنی اینگونه نگاه نمی کند که از آدمی که من آورده ام به او اجرا و نقش داده ام می توانم پنج سال دیگر پول در بیاورم، این خیلی چیز عجیبی است که چرا به این فکر نمی کنند؟
دوست دارید کنار کدام بازیگرها و برای کدام کارگردانها بازی کنید؟
من خیلی دوست دارم کنار حامد بهداد بازی کنم و این برای من ویژه است، دوست دارم کنار خانم معتمدآریا بازی کنم و دوست دارم دوباره برای آقای نیک نژاد بازی کنم، همینطور برای آقای امیررضا کوهستانی و مانی حقیقی خیلی دوست دارم بازی کنم.
بازی کردن کنار خانم الناز حبیبی چطور تجربه ای بود؟
خوب بود و ایشان خیلی پارتنر خوبی هستند.
خوش چهره بودن چقدر در دنیای تصویر مهم است
به نظر من مهم است، اینکه شما قرار است یک سریال سی قسمتی را ببینید و آدمی را تحمل کنید که حداقل ها را نداشته باشد غیر قابل شدن است، شما نمی توانید این کار را بکنید.
شما خوش چهره هستید
اگر منظورتان از زیبایی آن زیبایی کلاسیک آمریکایی است که مثلا چشم های روشن و دماغ سر بالا و موهای طلایی نه ولی اگر منظورتان از زیبایی چیزی به اسم دلنشین بودن است بله به نظر خودم هستم و در تصویر خیلی هم بهتر هستم.
به ماندگاری فکر می کنید؟
بله به ماندگاری خیلی زیاد فکر می کنم
در بین هم نسلهای شما بازیگری را داریم که ماندگار شود؟
به نظر من حتما هوتن شکیبا ماندگار است و آرمین رحیمیان هم حتما ماندگار می شود.
نقشی در میان فیلمهای ایرانی بوده که دوست داشته باشید شما آن را بازی کنید؟
بله نقش خسرو شکیبایی در سریال روزی روزگاری، نقش حسین پناهی در آژانس دوستی، نقش داریوش ارجمند در اعتراض و باز هم نقش خسرو شکیبایی در چه کسی امیر را کشت؟
موسیقی کجای زندگی شما قرار دارد؟
متاسفانه ذهن من چند سالی می شود که خیلی شلوغ است و واقعا حوصله شنیدن موسیقی را ندارم، گاهی موزیک کلاسیک گوش می دهم اما واقعا موسیقی نقش مهمی در زندگی من ندارد.
چهار شخصیت که دوست دارید از نزدیک ببینید؟
مارلون براندو، ویوین لی، عباس نعلبندیان و بیژن مفید.
شهرت را دوست دارید
بله خیلی زیاد!
حاشیه را چطور؟
آن را بلد نیستم، اصلا مدیریت حاشیه را بلد نیستم.
نظرات مخاطبانتان در دنیای مجازی را پیگیری می کنید؟
آنجا هم وجود دارد که باشد! به نظر من شما اگر بخواهید خیلی به آن دقت کنید خیلی چیزها را از دست می دهید، به نظر من فضای مجازی خیلی هم جای مهم و عجیبی نیست.
بیشترین دایرکتی که دارید؟
من خیلی کم بد و بیراه شنیده ام و بیشتر تعریف است.
در زمینه هنر تصمیمی گرفته اید که پشیمان شده باشید
بله اما به نظرم اینکه خودم بدانم و آنها را تکرار نکنم مهمتر است.
در سینما و تلویزیون دوست صمیمی دارید؟
من اساسا دوست صمیمی ندارم، یعنی از یک دوره ای به بعد نتوانستم دوست صمیمی پیدا کنم، دوستانی هستند اما نه آن تعریفی که از دوست صمیمی داریم که همه چیز را به او می گوییم و سنگ صبور ما است، شاید هم این ویژگی کار ما است، من سر یک کار چهار ماه با شما هستم و صمیمی می شویم و بعد مجبور هستم سر یک کار دیگر بروم و دو سال شما را نمی بینم و آنجا آدمهای دیگری هستند که با آنها صمیمی می شوم.
مافیا چقدر در دنیای تصویر وجود دارد؟
مافیا همه جا وجود دارد، در همه شغل ها و هر جا که پول وجود داشته باشد این ماجرا وجود دارد، این بخش را هم نمی توانیم مجزا کنیم و اینجا هم وجود دارد.
اگر دوباره متولد شوید دوست دارید این اتفاق کجا و با چه شغلی بیفتد؟
اگر دوباره به دنیا بیایم دوست دارم در هلند و یک کافه بزرگ داشته باشم.
بعد از کرونا کجا می روید؟
دوست دارم به هرمز بروم.
و قشنگترین جایی که رفته اید؟
کرمان!
خط قرمزهای شما چیست و زندگی را چه رنگی می بینید؟
زندگی را آبی می بینم و خیلی خط قرمزی ندارم، در حقیقت یک چارچوب اخلاقی برای معاشرت و دوستی وجود دارد که حداقل به هم دروغ نگوییم و قصد تخریب هم را نداشته باشیم.
چیزی که از خودتان انتظار داشتید امروز باشید هستید؟
قطعا انتظار من بیشتر بوده است، به هر حال ما انسانها گلدان نیستیم که در یک شرایط آزمایشگاهی قرار بگیریم، ما همواره چیزهایی را انتخاب می کنیم اما در مسیر اتفاقاتی می افتد که شما باید راه را عوض کنید و این یک چیز خیلی عادی است، مساله مهم برای من این است که بعد از سالها همچنان در این حرفه هستم، کار می کنم و هر روز آن برای من جذاب است.
پنج سال پیش جایگاه امروز را تصور می کردید؟
واقعا پنج سال پیش تصور من این نبود اما الان از چیزی که هستم راضی هستم.
یک اتفاق ایده آل همین الان برای شما چه می تواند باشد؟
اتفاق ایده آل این است که شما بتوانید آرامشی پیدا کنید و ایده آل ترین حالت ممکن اینگونه است که از راه های مختلف این اتفاق می تواند بیفتد ولی داشتن یک دفترسینمایی که کار مستقل تولید کند برای من ایده آل است.
یک سوال از خودتان بپرسید و پاسخ بدهید.
از خودم می پرسم: کدام کار از خودتان را بیشتر دوست دارید؟ و جواب می دهم: خسته نباشید که اولین فیلم سینمایی من بود، کارگردان آقایان محسن قرائی و افشین هاشمی بودند و تهیه کننده هم آقای میرکریمی بود، آن کار خیلی ویژه بود، اولین فیلمی بود که من به عنوان بازیگر در نقش اصلی بازی می کردم و یک گروه آدم خوش انرژی و امیدوار به آینده که برای من تا امروز تکرار نشدنی بوده است.
آرمانشهر شما در دنیای هنر چیست؟
دوست دارم زندگی کنم و خیلی آرمانی ندارم.
گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس: نوید ذبیحی طاری
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |