خالق خداوند کیست ؟
مجله اینترنتی کولاک :یکی از پرسشهایی که همه اشتیاق فراوان به دانستن پاسخ آن را دارند، این است: با اینکه هر موجودی در جهان، آفرینندهای به نام «خدا» دارد، پس آفریننده خدا کیست؟ همین سؤال را به صورت ایراد، فیلسوف معروف «برتراند راسل» در یکی از کتابهایش عنوان کرده است.
سؤال:
به عبارت روشنتر: ما قبول داریم که این جهان پر اسرار، این زمین و آسمان، این کوهها و ستارگان، این درختان و گلها و شکوفهها، این تاریکی و روشنی، این گرمی و سردی این ماهیها و حشرات و درّندهها و پرندگان و خزندگان گوناگون و رنگهای مختلف و زیبا و … مولود تصادف و آفریده ماده و طبیعت فاقد فهم و شعور نیست، بلکه خدای دانا و توانا آنها را آفریده است، ولی خود خدا را چه کسی آفریده است؟
گاهی این سؤال را به صورت خاص علمی مطرح میکنند و میگویند: اگر این قانون کلیت دارد که هر موجودی لازم است آفرینندهای داشته باشد، پس باید درباره «خدا» نیز این قانون صادق شود.
این سؤال را نه تنها ماتریالیستها به صورت یکی از ایرادات به خداپرستان میکنند، بلکه هر کسی در هر کجا که هست و پیرو هر مذهبی که هست؛ مایل به شنیدن جواب این پرسش است و گاه و بیگاه کودکان دست به دامن پدران میزنند و از آنها این سؤال را میکنند، قابل توجه این که گاهی در دل شخص با ایمانی این سؤال راه مییابد و او را به استغفار و استعاذه از وسوسه شیطان وامیدارد.
در روایت صحیح از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: مردی نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «هلاک شدم». حضرت فرمود: خبیث (شیطان) به تو رو آورد به تو گفت: تو را که آفریده؟ گفتی خدا؛ گفت : خدا را که آفریده؟!
فقال: «إی وَ اَلَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ قَالَ کَذَا؛
آری سوگند به خداوندی که تو را به حق مبعوث به رسالت کرد، شیطان چنین گفت.»
آنگاه رسول خدا(ص) فرمود:
«ذَاکَ وَ اَللَّهِ مَحْضُ اَلْإِیمَانِ ؛
به خدا سوگند این شیوه، عین ایمان است.»
و در حدیث دیگر امام صادق(ع)فرمود:
«منظور رسول خدا از گفتن جمله «ذَاکَ مَحْضُ اَلْإِیمَانِ» این بود که آن مرد مبادا بر اثر وسوسه قلبی منحرف شود.»[۱]
به عبارت دیگر روشنتر نظر به این که آن مرد، شایستگی استدلال و درک واقع را نداشت؛ میبایست از این راه او را حفظ کرد.
با اینکه این سؤال و حل آن، بسیار ساده است و ارزش فراوانی علمی ندارد، ولی دانستن جواب آن به خصوص در این موقع که در اذهان طبقه تحصیلکرده راهیافته، بسیار به جا و لازم است.
پاسخ:
در پاسخ این سؤال باید به چند موضوع توجه کرد:
۱- مبدأ موجودات:
تمام فلاسفه جهان اعم از خداپرستان و مادیها معتقدند که سلسله موجودات و حوادث جهان به مبدائی منتهی میگردد که وجود او ازلی است، همیشه بوده و آفریدگاری ندارد، با این فرق که ماتریالیستها میگویند: مبدأ ازلی «ماده» است ولی خداپرستان میگویند: مبدأ ازلی «خدا» است، در این صورت اگر مادیها در قیافه از این ایراد از ما بپرسند: خدا را که آفریده است؟ ما عین این سؤال را از آنها کرده و میگوییم آن مبدأ ازلی را که شما آن را «ماده» میدانید که آفریده است؟[۲]
اکنون ببینیم چرا هم مادیها و هم خداپرستان جهان معتقد به یک مبدأ ازلی هستند برای این که هزاران پدیده را دیدند که در بود و نبود محتاج به علت هستند، ملاحظه کردند که محال است به خودی خود موجود و معدوم گردند و اگر هر یک را علت دیگری بدانند مثلاً بگویند: الف علت ب است و ب علت الف است، سر از محال و به اصطلاح «دور» بیرون میآورند، چه آن که «الف» علت «ب» است یعنی «ب» معلول «الف» است در نتیجه «الف» از نظر رتبه و زمان بر «ب» تقدم دارد، حال اگر بگوییم به علت «الف» هست یعنی «الف» معلول «ب» هست. نتیجه میگیریم «الف» که در رتبه اول بود و در رتبه سوم قرار گرفت و خود (الف در رتبه اول) بر خود (الف در رتبه سوم مقدم) شد، با اینکه همه فلاسفه جهان میگویند: «تقدم الشیء على نفسه» (مقدم شدن چیزی بر خودش) به دلیل عقل و اندیشه محال است.
و اگر بگوییم این سلسله از علل و معلول به پیش میروند، به این که علت الف، ب است، علت ب، ج است علت ج د است و این سلسله از علل و معلول بینهایت ادامه پیدا میکند، سر از «تسلسل» بیرون آورده که آن هم به دلایل و براهین عقلی محکوم هست، چه آن که این سلسله از علل و معلول چگونه سر از هستی بیرون آوردند؛ به گفته ریاضیدانها صفر به اضافه صفر هر چه بالا برود صفر است و به اصطلاح فلاسفه میلیاردها وجودی را که از خود وجود ندارند روی هم بریزیم، قهراً همه از خود هستی ندارند و با آنها هرگز یک موجود، درست نمیشود، پس ناگزیر باید در یک نقطهای که آن مبدأ ازلی است متوقف شویم.[۳]
۲- فرق خدا با موجودات:
این سؤال صحیح است که بپرسیم جهان را که آفریده است، و جواب آن نیز روشن است که بگوییم خدا، ولی این پرسش درست نیست که بپرسیم خدا را که آفریده است؟
به عبارت روشنتر، قانون کلی نیست که هر موجودی، آفرینندهای داشته باشد، این که میگوییم، زمین، آسمان، گیاهان، حیوانات و… خالقی دارند چون اینها مصنوع و ساخته شدهاند و در هستی نیاز به دیگری دارند؟ اما کسی که هستی از خود او (خدا) میجوشد، نیاز به دیگری ندارد.
مثلاً در خواص اشیاء؛ سؤال میشود، چرا این اطاق یا این محوطه روشن است، میگویند این روشنی براثر نور خورشید است، سؤال میشود، نور چرا روشن است؟ میگویند روشنایی نور از خود اوست.
میپرسند: چرا این غذا شور است؟ میگویند؛ چون نمک دارد، میپرسند چرا نمک شور است؟ میگویند شوری نمک از خود اوست، کودکی میپرسد این آب چرا گرم شد؟ در پاسخ او میگویند، آتش آن را گرم کرد، میپرسد حرارت آتش از چیست؟ میگویند: حرارت آتش از خود اوست.
در مسئله مورد بحث نیز میپرسند: وجود موجودات متنوع خلقت از کیست؟ میگوییم از خدا است، سؤال میکنند وجود خدا از کیست؟ میگوییم وجود خدا از خود اوست، به عبارت صحیحتر، خدا عین هستی و وجود است، باید توجه داشت مثالهایی را که خاطرنشان ساختیم، به عنوان نشان دادن قیافه مسئله است وگرنه به دقت عقلی بسیار کوچک و نارسا در اینباره میباشند.
ممکن است در مورد مثالها، کسی بگوید؛ روشنایی نور بر اثر ذرات متموج نور است، پاسخ آنکه نور عبارت از ذرههای متموج است، نه روشنایی آن، نهایت این که روشنایی به همراه نور به وجود میآید. و در مثال نمک، ممکن است کسی بپرسد شوری نمک از ترکیب دو عنصر «سدیم» و «کلر» است.
پاسخ آن که نمک از ترکیب این دو عنصر است اما شوری نمک از خود نمک است و در مثال آتش، میپرسند گرمی آتش از ترکیب عناصر با اکسیژن به وجود میآید ولی گرمی آتش از خود آتش است.
برای تکمیل این بحث مناسب است راهی را که حضرت ابراهیم خلیل(ع) و دانشمندان پیشین در اینباره پیمودهاند، در اینجا نقل کنیم.
همه موجودات در حال تغییر و از صورتی به صورت دیگر تبدیل میشوند، چنان که ما آن تغییرات را میبینیم و بدیهی است هر چیزی که قابل تغییر باشد تغییر آن به دست دیگری است و حتماً آن دست و قدرت پیش از این موجود بوده است نتیجه میگیریم، چیزی که بعداً به وجود آمده و به اصطلاح «حادث» است نمیتواند منشأ وجود موجودات قبل از خود باشد.
روی این اساس میگوییم: منشأ وجود؛ آن است که هستی از خود او باشد، به این ترتیب نتیجه میگیریم، وجود بر دو قسم است:
۱- آن که هستی از خود اوست (واجبالوجود).
۲ – آن که در هستی نیاز به دیگری دارد (ممکنالوجود).
حضرت ابراهیم قهرمان توحید در برابر ستارهپرستان و ماه و خورشیدپرستان از همین راه وارد شد و گفت: نباید خدا در حال تغییر و تبدیل باشد و با جمله «إنِّی لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ؛ من غروب کنندگان را دوست ندارم.»[۴] خط بطلان به عقیده پرستشکنندگان ستاره و ماه و خورشید کشید.
به عبارت روشنتر؛ من و شما و زمین و آسمان و سایر موجودات که وجود ازلی نداریم و علت نخستین نیستیم و در حال تغییر و تبدیل هستیم، نیاز به آفریننده داریم ولی خداوند که علتالعلل است؛ وجودش از درون ذاتش میجوشد نه از بیرون که محتاج به آفریننده باشد.
پینوشتها:
١. رسائل شیخ انصاری، ص ۱۹۸، (ذیل حدیث رفع)
٢. در اینجا اضافه میکنیم: اگر مبدأ ازلی، ماده باشد چگونه ماده فاقد درک و شعور؛ جهان باآنهمه رمز و اسرار را آفرید؟ ما در جهان آفرینش، آثار علم و قدرت میبینیم، آفریدههای عجیب و شگفتانگیز مینگریم، آیا میشود تصور کرد مبدأ و منشأ و بهعبارتدیگر آفریننده آن همه موجودات پر اسرار ماده یا انرژی است؟ سخن مادیها مانند این است که آپارتمان مجهز و باشکوهی را ببینند و بگویند آن آپارتمان براثر مرور زمان و وزیدن باد و باریدن باران و… به این صورت درآمد، آیا کسی این سخن را باور میکند؟ یا آن را به باد خنده و مسخره میگیرد؟ قضاوت با خود شما.
٣. درباره بطلان «تسلسل» ادله بسیاری اقامه کردهاند ما به عنوان اختصار به یکی از روشنترین دلیلهای بطلان «تسلسل» قناعت کردیم شما میتوانید این موضوع را به طور کامل در کتاب ارزشمند آفریدگار جهان، ص ۲۰۳ مطالعه کنید.
۴. سوره انعام، آیه ٧۵ و ٧٨ /دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |