خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی دکتر خوب (دکتر معجزه)
خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی دکتر خوب (دکتر معجزه) همچنین ماجرای همه قسمت های سریال Mucize Doktor به همراه اطلاعات تکمیلی در این مطلب. سریال ترکی دکتر خوب محصول سال ۲۰۱۹ کشور ترکیه به کارگردانی یوسف پیرهاسان می باشد که از شبکه فاکس تی وی ترکیه پخش شده است. کارگردانان این سریال Yusuf Pirhasan و Aytac Cicek هستند. سریال دکتر معجزه در ژانری درام و پزشکی به تهیه کنندگی فاروک بیهان است.
اسامی بازیگران و نقش ها
Taner Ölmez | در نقش | Ali Vefa |
Onur Tuna | در نقش | Ferman |
Sinem Ünsal | در نقش | Nazli |
Hazal Türesan | در نقش | Beliz |
Murat Aygen | در نقش | Tanju |
Özge Özder | در نقش | Kivilcim |
Reha Özcan | در نقش | Adil |
Bihter Dinçel | در نقش | Selvi |
Hayal Köseoglu | در نقش | Açelya |
Firat Altunmese | در نقش | Demir |
قسمت اول تا آخر سریال ترکی دکتر خوب
در سریال دکتر خوب، فردی هایمور نقش دکتری جوان به نام «شاون مورفی»را بازی کرده است. شاون یک رزیدنت جراح جوان است که اوتیسم دارد و برای شروع فعالیت پزشکی روستایشان را ترک کرده و در بیمارستان سن خوزهی سنت بوناونتورا در کالیفرنیا مشغول به کار شده است. هیئت مدیره بیمارستان به دلیل اینکه شاون اوتیسم دارد در استخدام وی تردید دارند، اما رئیس بیمارستان، دکتر آرون گلسمن ، آنها را متقاعد می کند که او را استخدام کنند چراکه دکتر گلسمن از قبل شاون را میشناسد. شاون که دچاری نوعی اختلال و سندرم است تلاش میکند با همکاران و بیمارانش ارتباط برقرار کند. او ذهن تیز و بینش منحصر به فردی در پزشکی دارد که این توانایی او همکارانش را متحیر میکند. شاون پزشک بسیار باهوشی و بامهارتی است و تشخیص هایی می دهد که پزشکان دیگر قادر به انجام آن تشخیصها نیستند. دکتر گلسمن که یکی از شخصیتهای مهم و بانفوذ بیمارستان است به عنوان یک راهنما به شاون در طول سریال خدمت میکند و در کنار اوست، و شاون مصمم است خود را به عنوان یک متخصص پزشکی توانا اثبات کند و با محیط که در آن قرار گرفته منطبق شود. در ادامه شاون و هم تیمی هایش با انواع بیماری های چالش برانگیز روبرو میشوند که برخی از آنها معضلات اخلاقی ایجاد می کنند یا به راه حل های خارج ازعرف نیاز دارند. اما شاون از توانایی خارق العادهای در پزشکی برخوردار است و میتواند جان خیلیها را نجات دهد و همین توانایی او باعث میشود همکارانش کم کم او را باور کنند. اوتیسم، تواناییهای منحصر به فردی به شاون داده است. توجه خاص دکتر شون مورفی به جزئیات، روز اول وی را در بیمارستان پیچیده می کند. در همین حال، دکتر کلر براون (آنتونیا توماس) هنگام مواجهه با تشخیصی دشوار برای بیمار، درس ارزشمندی راجع به صداقت می آموزد. از تومورهای بدخیم گرفته تا پیوند کبد، سریال دکتر خوب به مسائل پیچیده پزشکی متعددی پرداخته و در عین حال بموضوعات مرتبطی مانند تبعیض و غرض ورزی، نژاد پرستی، آزار جنسی و سلامت عاطفی را مورد توجه قرار داده است. خارج از اتاق عمل (و گاهی اوقات داخل آن)، مخاطبان زندگی پیچیده شخصی کارکنان بیمارستان را نیز مشاهده میکنند. تصمیمات دشوار پزشکی اغلب منجر به ایجاد تنش در بین پزشکان می شود و بعضی اوقات مشکلات بیرونی آنها به محیط کار میرسد. البته زندگی جراح همیشه چاقوی جراحی و استرس نیست. یکی از موضوعات جالب سریال عاشق شدن دکتر شاون است. او عاشق دختری به نام لی میشود که در همسایگی او زندگی میکند که در یک سفر جادهای غیرقابل پیشبینی همراه او میشود. در قسمتهای پایانی فصل اول سریال میبینیم که دکتر گلسمن سرطان دارد. سرطان او در ابتدا غیرقابل درمان به نظر میرسد اما بعدا مشخص میشود که یک تومور مغزی نخاعی خفیف است که قابل درمان است اما همچنان یک تهدید برای سلامت و زندگی دکت گلسمن است. علاوه براینکه سلامت دکتر گلسمن در مخاطره است، شغل او هم در خطر است چراکه شاون یک خطای بزرگ در یک عمل جراحی داشته است. در قسمت آزمایشی، گلسمن قول داده بود در صورت عدم تحقق انتظارات هیئت مدیره بیمارستان از شاون، از سمت خود کنار بکشد. فصل اول بدون نمایش عواقب اشتباه دکتر شاون به پایان میرسد.
قسمت ۱ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
علی وفا به اوتیسم و سندروم ساوانت مبتلاست. کودکان مبتلا به اوتیسم تا آخر عمر در ارتباطات مشکل دارند. اغلب میخواهند تنها باشند و دوستی ندارند. برادر بزرگترش دلسوز اوست. علی در یک شهر کوچک ترکیه متولد شده است و به دلیل بیماری که دارد از سوی پدرش طرد می شود. علی از خانه پدری بیرون انداخته می شود. پدر علی او را کتک میزند و میگوید:[ مگر من چه گناهی کردم که خدا به من بچه ناقص داده] و خرگوش علی را که حیوان خانگی او بود پرت میکند. پسربچه بی نوا خرگوش را نزد دکتر عادل میبرد. اما دکتر میگوید:[متاسفم.. اگه زودتر آورده بودیش نجاتش میدادم] خرگوشش میمیرد و خاکش میکنند. از آن روز علی تصمیم میگیرد تا در آینده دکتر شود. او توسط دکتر عادل که در بیله جیک به شغل پزشکی مشغول است به فرزند خواندگی گرفته می شود و همانطوری که به برادرش قول داده بود، مقاطع تحصیلی را با شاگرد اولی تمام می کند و رتبه یک از دانشکده پزشکی را به دست می آورد و فارغ التحصیل می شود. علی که حافظه تصویری بسیار قوی دارد هر چیزی را می بیند و به خاطر می آورد. او نسبت به آدم های عادی باهوش تر است. دکتر عادل سعی می کند که او را در بیمارستان استخدام کند ولی اعضای هیئت مدیره مخالف این تصمیم هستند. بخاطر بیماری علی که نمیتواند رابطه اجتماعی داشته باشد. تلاش دکتر عادل بی ثمر میماند…علی به استانبول میرسد. در فرودگاه بیلبوردی در دست تعمیر بود ناگهان شیشه اش روی پسربچه ای میوفتد و خردخاکشیر میشود. پسربچه زخمی و بیهوش زمین افتاده، مادرش فریاد میزند :[وای پسرم یکی کمک کنه. یکی دکتر بیاره] علی میاد جلو خودشو دکتر معرفی میکنه و میگه که در بیمارستان حکمت کارمیکنه. پسربچه را معاینه میکنه. نفس پسر قطع شده. او سریعا اجزای داخلی بدن پسر را تصور میکند. به کمک یک پمپ و قیچی شش را سوراخ کرده و راه نفس کشیدن رو باز میکنه. شیشه ها قسمت هایی از بدنش رو بریدن و ممکنه خونریزی داخلی داشته باشه. آمبولانس میاد. علی هم با اونها میره ولی کوله پشتی و گوشیش رو توی فرودگاه جا میزاره. آمبولانس به همون بیمارستانی میره که قرار بود استخدام بشه. (بیمارستان حکمت) پسربچه رو سریعا به اتاق عمل میبرند. علی تند تند میگه :[اکو. اکو. باید اکو بشه] ولی دکترها اجازه نمیدن که وارد اتاق عمل بشه و بهش گوش نمیکنن. علی استرس داشت و همش میخواست وارد اتاق عمل بشه. ولی تیم نگهبان اونو بیرون میکنند. فیلم نجات پسر بچه از مرگ توسط شخصی که اونو دکتر معجزه گر میخوانند سریع در فضای مجازی پخش شد. درحالی که هیئت مدیره بیمارستان حضور او را رد کرده بودند، گروهی از خبرنگاران به بیمارستان ریختند. آنها به دنبال شخصی معجزه گر که در اینترنت پخش شده بود میگشتند تا با او مصاحبه کنند. در اخبار هم پخش شده بود. صاحب اصلی بیمارستان بیلز خانم موضوع را میفهمد. بار دیگر جلسه میگذارد تا به علی وفا فرصت دهد…
قسمت ۲ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
بیلزخانم تصمیم میگیرد جلسه دیگری بگذارد تا با علی آشنا شود. دکتر فرمان بهترین جراح بیمارستان است.او موهایی مشکی و چشمان آبی دارد و چهارشانه ست. استاد بسیاری از دانشجویان پزشکی ست و در کارش جدی و حرفه ای و زبر دست است. دستیارانش نازلی و دمیر هستند. نازلی پنهانی دکترفرمان را دوست دارد. و دمیر نازلی را…. در این میان دکترفرمان رابطه عاشقانه با صاحب بیمارستان بیلز خانم دارد…در ادامه دکتر فرمان با علی آشنا میشود و متوجه مشکل او در ارتباطات و حرف زدنش میشود. نزد دکتر عادل و بیلز میرود نارضایتی اش را اعلام میکند آنها میگویند به علی اعتماد داشته باشد. دکتر فرمان حرف های علی را شنیده بود که میگفت اکو. فهمید که پسربچه واقعا به اکو نیازدارد. او پمپ نفس مصنوعی ای که علی درست کرده بود را میبیند و با خود میگوید عالیست. نوزادی تازه متولد شده در دستگاه خوابیده و مشکلی دارد. مادرش با گریه برای دیدنش می آید. نوزاد باید عمل شود و شانس زنده ماندنش پنجاه پنجاه است. او از نازلی قول و ضمانت میگیرد که همه تلاشش رابکند بچه زنده بماند. دکترفرمان از موضوع باخبر شد و ورود نازلی را به اتاق عمل ممنوع میکند. نازلی گریه کنان بیرون میرود. علی روی نیمکت نشسته، نازلی مشکل نوزاد را به علی میگوید و چون اندام نوزاد خیلی کوچک است احتمالا جراحی موفق نباشد. علی که به تمام اندام ها مسلط است راه حل توضیح میدهد. نازلی خوشحال به اتاق عمل میدود به دکتر فرمان راه حل را میگوید ولی دکتر خودش از قبل انجام داده بود و عمل موفقیت آمیز تمام شد. دکتر فرمان نازلی را بخاطر راه حل درستش تحسین میکند ولی نازلی از اینکه آن را از علی یاد گرفته چیزی نمیگوید. ولی بعدا پشیمان میشود و دست علی را میگیرد و به اتاق دکتر میبرد او را معرفی میکند و حقیقت را میگوید. دکتر فرمان خیلی بی میل بود. او به علی گفت:[ تو هیچوقت نمیتونی جراح بشی] علی ناراحت به حرف دکتر فکر میکرد. در اتاق جلسه بیلز خانم معروف شدن دکتر علی را یک فرصت میخواند. و عقیده دارد برای آینده بیمارستان خیلی خوب است.. دکتر عادل خوشحال خبر میدهد تا علی را به اتاق جلسه بیاورند….
قسمت ۳ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
پرستاری با علی روبه رو میشود و میگوید که دکترعادل برای اودر اتاق جلسه تلاش میکند تا استخدامش کنند. علی ناگهان یاد خاطره کودکی اش می افتد. زمانی که هیچکس او را بازی نمیداد، تنها میماند و نقاشی میکشید. روزی برادر بزرگترش آمد و دلخور از اینکه علی تنها مانده دستش را میگیرد و پیش بچه های محل میبرد از آنها میخواهد که علی را بازی دهند. ولی بچه ها شرطی میگذارند. اگر علی بتواند از معدن چراغ بیاورد بازی اش میدهند. برادر بزرگتر دست علی را میگیرد و داخل معدن میروند. ولی ریل قطاری درست بالای معدن قرار دارد. درهمان لحظه قرار می آید دیوار های معدن شروع به لرزیدن میکنند. کمی بعد معدن روی سر دوبرادر فرو میریزد. بچه های محله فرارمیکنند. تیم امدادگر میرسند دکتر عادل که در آن زمان آنجا کارمیکرده نیز می آید. پسربچه ی بی نوا برادرش را صدا مسمند ولی او جوابی نمیدهد. دکتر اون را معاینه میکند ولی او مرده… علی به پرستار میگوید :[بگو نکنه. واسه من کاری نکنه. اتفاق بدی میوفته] پرستار او را آرام میکند. اینک در جلسه هیئت مدیره همه حاضر هستند. بیلز میگوید:[ دفعه ی پیش بدون اینکه با دکتر علی آشنا بشویم او را پس زدیم. با این خبری که پخش شده این بار میخواهم با او آشنا شوم] ولی یکی از اعضا که بسیارمخالف بود میگوید:[ اگر خطایی از این آدم اتیسمی سربزند چه؟ جان یک آدم درمیان است. چه کسی مسئولیت آن را برعهده میگیرد؟ ] دکترعادل میگوید:[ من مسئولیت آن را به عهده میگیرم. اگر علی خطایی کند من استعفا میدهم] علی وفا را خبر میکنند و می آید. بیلز از او میپرسد :[ چرا میخوای جراح بشی؟] علی یاد دوران کودکی اش میوفتد. میگوید:[ ۱۴سال پیش خرگوشم مرد. برادرم که خیلی منو دوست داشت بخاطر من مرد. برادر و خرگوشم نتونستن بزرگ بشن. من میخوام بچه ها بزرگ بشن و سالم باشن..به زندگی شون ادامه بدن] دکتر عادل گریه اش میگیرد زیرا در آن حادثه ی مرگ برادر علی آنجا بود. بیلزخانم میگوید:[ تبریک میگم شما از امروز دکتر این بیمارستان هستین.] همه دست میزنند. دکتر عادل که خیلی خوشحال است علی را به اتاق استراحت دکترها میبرد تا با آنها آشنا شود. دمیر و نازلی با او دست میدهند. علی فقط با چهار انگشتش و خیلی محتاطانه دست میدهد. خودش را معرفی میکند:[ سلام من دکتر علی وفا هستم. وفا از عشق و محبت میاد. قدم ۱۸۰٫ درحال حاضر جایی برای موندن ندارم. بچه ها رو خیلی دوست دارم.] همه میخندند. دکتر عادل به اتاقش میرود علی می آید. دکتر عادل میگوید :[ اینجا چیکارمیکنی؟ برو اتاق جراحی از الان میتونی کارتو شروع کنی] علی هیجان زده میشود و میرود تا کارش را شروع کند….
قسمت ۴ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
علی به سمت اتاق جراحی میرود. لباس هایش را عدض میکند و لباس سبز مخصوص اتاق عمل را میپوشد. با دست های تمیز و دستکش پوشیده وارد سالن جراحی میشود. دکتر فرمان درحال انجام عملی ست. به علی چپ نگاه کرد و گفت:[ اون طرف وایستا و نگاه کن به هیچی دست نزن. نگاه کن تا بفهمی چرا نمیتونی یه جراح بشی] علی در تمام مدت عمل یک گوشه ایستاد و کاری نکرد. وقتی تمام شد در اتاق رختکن نازلی آمد و علی را دلداری داد. علی فهمید که نازلی میخواهد با اون دوست باشد. ~~ دو نفر از هیئت مدیره دست به یکی کرده اند تا بیمارستان را از چنگ بلیز در بیاورند.آن بیمارستان ارث پدری بلیزخانم است. آنها از اینکه دکتر عادل گفته اگر از علی خطایی سربزند استعفا میدهد خوشحال هستند. زیرا بلیز بدون حمایت دکترعادل نمیتواند ادامه دهد. آنها نقشه ای میکشند و منتظرند که علی مشکلی در بیمارستان ایجاد کند تا همه شان شکست بخورند. آن خانم که ظاهرا مادرخوانده ی بیلز است و سر دشمنی باهم دارند به اتاق بیلز میرود:[ عجب آدم ریسک پذیری هستی. باریکلا.یه آدم اتیسمی استخدام کردی. میدونی که با کمک دکتر عادل تونستی رئیس بیمارستان بشی. اگه اون نباشه تو چی میشی؟] میخنده و از اتاق بیرون میاد. بیلز بهم میریزد. دکتر دیگری که دست به یکی کرده مردیست که رئیس بخش است. او بوسیله پرستار باخبر میشود که دکتر فرمان به علی اجازه انجام عمل را نداده. او از این خبر ناراحت میشود زیرا میخواهد حتما علی کار اشتباهی کند تا بیمارستان مال آنها شود. او میرود و دست علی را میگیرد و نزد دکتر فرمان در بخش اورژانس میروند. با دکتر فرمان دستور میدهد بگذارد تا علی مانند دیگر دکترها کار کند. دکتر فرمان میگوید باشد و به همه دستور میدهد تا همراه او به اتاق اورژانس بروند. وقتی علی وارد میشود در بین شلوغی و رفت و آمد و مریض های اورژانسی یکجا می ایستد چون در ازدحام جمعیت نمیتواند تمرکز کند. پرستار دکترعلی را صدا میزند مردی تصادف کرده و در حال مردن است، نبض او متوقف میشود پرستار میگوید کاری کند ولی علی فقط ایستاده و نگاه میکند…
قسمت ۵ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
علی بالای سر مرد تصادفی ایستاده و با نگرانی نگاه میکند. قلب مرد از کار افتاده است و صدای خط ممتد مرگ شنیده میشود، اما علی هیچ کاری نمیکند. نازلی با عجله از راه میرسد و با سه دفعه شوک دادن مرد را به زندگی برمیگرداند. نازلی از علی میخواهد تا بخش اورژانس را ترک کند و در خانه استراحت کند. دکتر عادل به علی میگوید که از روز اول کاری نباید تو را به اورژانس میفرستادند و این اشتباه دکتر فرمان است. سپس همراه علی به خانه میروند. عادل تمام وسایل علی را از سامسون به استانبول آورده است و علی را سوپرایز میکند. علی از تنوع خوشش نمی آید زیرا ذهنش را بهم میریزد. برای همین وقتی وسایل قدیمی خودش را میبیند بسیار خوشحال میشود و تشکر میکند. او اصرار دارد تا در خانه ای جدا زندگی کند اما دکتر عادل امیدوار است علی با او بماند. صبح روز بعد علی با انرژی بیدار میشود و برای روز اول کاری آماده میشود. دکتر فرمان و رزیدنت هایش از جمله نازلی، دمیر و علی به اتاق مریض ها برای بررسی پرونده شان میروند. زن میانسالی در روده اش تومور دارد و برای عمل بستری شده است. علی با صراحت تمام به زن میگوید که تومور خیلی بزرگ بوده و شانس زنده ماندنش کم است. زن با گریه التماس میکند که عملش نکنند زیرا دو هفته ی دیگر عروسی دخترش است و میخواهد زنده بماند. نازلی به زن اطمینان میدهد که مشکلی پیش نمی آید و صحیح و سالم به عروسی خواهد رفت. بیرون از اتاق فرمان با علی بخاطر نحوه ی صحبتش با مریض دعوا میکند و میگوید که نباید همه چیز را به مریض گفت و او را از مرگ ترساند. سپس دستور میدهد که به اتاق برود و مقاله بخواند. فرمان با نازلی برای اتاق عمل حاضر میشوند. علی در بیمارستان قدم میزند و پسربچه ای میبیند که شکم اش عمل شده است. او اطلاعات پسر را چک میکند و بالاسرش رفته و معاینه اش میکند. مادربچه میگوید که دوروزه دستشویی نرفته و الان بالا آورده است. دکتر علی سریعا به پرستارها میگوید اتاق عمل را حاضر کنند زیرا بدن پسربچه عمل قبلی را قبول نکرده است و بزودی میمیرد. مادر با شنیدن اینها با گریه داد و فریاد میکند. پرستارها میدانستند او بیمار یک دکتر اطفال است و دکتر دیگری اجازه ی مداخله ندارد. بااین حال علی او را به اتاق عمل میبرد و وقتی میخواهد شروع کند، دکتر فرمان از راه میرسد و او را بیرون میکند. فرمان با توجه به شرایط تصمیم میگیرد دو عمل را با هم انجام دهد. یکی تومور زن میانسال و دیگری خونریزی داخلی بچه. بالای اتاق عمل سالن شیشه ای برای دیدن روند عمل وجود دارد. دکتر ها با حیرت، کار دکتر فرمان را تماشا میکنند.
قسمت ۶ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
دکتر فرمان هم زمان در دو اتاق عمل در حال انجام عملی سخت و حساس است. او با هربار جابجایی دستکش و روپوشش را تعویض میکند. زن میانسال در روده اش تومور بزرگی داشت و قابل دسترسی نبود. نازلی پیشنهاد داد تا یک کلیه زن را برای پیدا کردن تومور، بیرون بیاورند. دکتر فرمان به نازلی آفرین گفت و کلیه را از بدن خارج میکند. تومور که مانند تارعنکبوت به اطراف بدن متصل شده بود، دیده میشود. دکتر فرمان تمیز کردن تومور را به نازلی میسپارد سپس به سراغ بیمار بعدی میرود. پسربچه در عمل قبلی موفق نبوده و خونریزی دارد. فرمان به کمک دمیر عمل را انجام میدهد. علی و دکتر عادل و بقیه از بالا که اتاق شیشه ای بود روند عمل را با نگرانی تماشا میکنند. علی نگران پسربچه است و از آیفون اتاق خونریزی پسر را اعلام میکند. دکتر فرمان با موفقیت عمل بچه را تمام میکند سپس در سوی دیگر تومور زن را بیرون می آورد. همه دکترها برایش دست میزنند و کار تمام میشود. در سالن بیمارستان فرمان با علی رودر رو میشود و به سویش حجوم میبرد. او سر علی فریاد میزند و میگوید نباید در کار دکترهای دیگر مداخله کند. بلیز از راه میرسد و صحنه را میبیند. او فرمان را به اتاقش میبرد و دستور میدهد با علی مانند دکترهای دیگر رفتار کند. او همچنین میگوید:{ فکر کردی چون دوست پسر منی میتونی هرکاری بخوای تو این بیمارستان بکنی؟} دکتر فرمان که تابحال از رابطه اش با رئیس بیمارستان(بلیز) سواستفاده نکرده بود، از این حرف بسیار عصبانی میشود و رابطه اش با بلیز را بهم میزند. از آن پس او را فقط به چشم رئیس میبیند. علی از اینکه سرش داد زده اند ناراحت است و در پشت بام بیمارستان نشسته. او یاد خاطره ی تلخ دوران کودکی اش می افتد. زمانی که برادرش احمد مُرد و پدرش او را باعث مرگ احمد میدانست. پدر در بیمارستان فریاد میکشید که دیگر پسری به اسم علی ندارد و فقط دکتر عادل از علی حمایت میکرد. نازلی برای دلداری دادن علی می آید. وقتی میفهمد او دنبال خانه میگردد، از خانه ی اجاره ای خودش میگوید. طبقه ی پایین خانه اش خالیست و صاحب خانه میخواهد اجاره اش دهد. قرار میشود شب پس از اتمام کار، نازلی خانه را به علی نشان دهد. دکتر فرمان در اتاقش به علی میگوید که در بخش کارهایی از قبیل سرم و آزمایش وجود دارد میتواند آنها را انجام دهد. زنی که دشمن بلیز بود به اتاق همکارش، رئیس بخش(تانجو) میرود و کار اشتباه علی که بیمار کسی دیگر را به اتاق عمل برده را خبر میدهد. او با خوشحالی میگوید که علی مانند بمب ساعتی ست و بزودی با اشتباهات او عادل از بیمارستان استعفا خواهد داد…
قسمت ۷ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
علی کارش را در بخش بیمارهایی که مراجعه میکنند و مشکل خاصی ندارند شروع میکند. او به همراه پرستار گونش تمام بیمارها را معاینه کرده و از همه آزمایش میگیرد. بخش آزمایشگاه از بیمارهای علی پر میشود. او حتی از کسی که عفونت گوش داشت، ام آر آی مغز میگیرد تا از سلامت بیمار مطمعن شود. دکتر تانجو به دکتر فرمان تذکر میدهد که علی از یک فرد سالم بیخودی ام آر ای گرفته و مسئولیتش با اوست. دکتر فرمان پیش علی میرود و با صحبت کردن او را قانع میکند که لازم نیست از همه افراد آزمایش گرفته شود. سپس پرستار گونش را رئیس او میکند تا حواسش به کارهای علی باشد. دختربچه ای به همراه پدر و مادرش بخاطر دلدرد به بیمارستان آمده بود. علی حدس میزد که دختر بیماری خاصی دارد اما پدرش میگفت که دخترش سالم است و فقط بخاطر امتحان ریاضی این ادا هارا در می آورد. علی کار خودش را میکند و آزمایش میگیرد ولی پدر و مادر با دخترشان به خانه بازمیگردند. مردی به بیمارستان آمده و استفراغ کرده است. علی با توجه به حرف های دکتر فرمان خیلی دو دل و با شک و تردید به مرد میگوید که حالش خوب است و میتواند برود. مرد که از رفتار دکتر تعجب کرده بود به بیمارستان شکایت میکند. دکتر عادل خبردار میشود و به همراه علی از مرد عذرخواهی کرده و قانع اش میکند. پس از رفتن مرد، به علی میگوید :{ تو باید به مریض ها اطمینان خاطر بدی. باید به حرفات و خودت اعتماد کنن. نباید احتمالات و شک هاتو بهشون بگی} علی قبول میکند. او نتیجه ی آزمایش دختر بچه را چک میکند و متوجه میشود اشتباه نکرده و دختر بیماری ای دارد. او آدرس خانه دختر را پیدا میکند و در را میکوبد. پدر بچه در را باز میکند و با عصبانیت میگوید :{ این چه بیمارستانیه. والا پشیمون شدم از آوردن دخترم. چرا دست از سر ما بر نمیداری. دختر من سالمه. از اینجا برو وگرنه به پلیس زنگ میزنم} علی اصرار دارد که دختر بیمار است. مرد به بیمارستان زنگ میزند و از دکتروفا شکایت میکند. بلیز خبر را به دکتر عادل میدهد. علی در روز اول کاری اش سه اشتباه مرتکب شده است. دکتر عادل با ناامیدی از بزرگ کردن علی و آرزوهایش میگوید. بلیز که بغض کرده است میگوید:{ چرا خودتو بخاطر علی توی آتیش انداختی؟ مجبور نیستی بخاطرش استعفا بدی. تو مثل بابای منی. من یه بار بابامو از دست دادم. نمیتونم تورو هم از دستت بدم..} اما دکتر عادل میگوید که علی همه کسش را از دست داده است و او را تنها نخواهد گذاشت. سپس نوشتن استعفانامه را شروع میکند…
قسمت ۸ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
دکترعادل استعفانامه اش را آماده میکند و به دست بلیز میدهد و میگوید:{ داستان هرکس یه پایانی داره. مال منم تا همینجا بود} بلیز با گریه او را بغل میکند. علی که دم در خانه ی دختربچه بود، مادرش را در مورد بیماری دختر قانع میکند. مادر بالاسر دخترش میرود. بچه بالا آورده و بیهوش افتاده است. مادر داد و فریاد میکند و از علی کمک میخواهد. پدر و مادر و علی بچه را به بیمارستان میبرند. او دچار پیچیدگی روده شده است و باید فورا عمل شود وگرنه میمیرد. علی او را با ماساژ قلبی به اتاق عمل میبرد. دکتر عادل و بلیز بعد از با خبر شدن با عجله به سمت اتاق عمل میروند. دکتر تانجو به عادل تبریک میگوید زیرا علی با پیگیری اش جان بیمار را نجات داده است. عادل از خوشحالی لبخند میزند. بلیز کاغذ استعفا نامه را پاره میکند زیرا که دکترعادل دیگر ماندنی ست. دکتر فرمان به اتاق عمل می آید و این بار علی را بیرون نمیکند. حتی اجازه میدهد علی در انجام عمل کمک اش کند. آنها عمل را با موفقیت تمام میکنند. در این مدت نازلی در خانه اش منتظر علی است زیرا قرار بود واحد طبقه ی پایین را به علی نشان دهد. علی دیروقت به آدرس نازلی میرسد و از اتفاق اورژانسی ای که افتاده بود میگوید. نازلی که کلید واحد را از صاحب خانه گرفته بود، در را باز میکند و خانه را نشان میدهد. علی تمام در و پنجره ها را با متر اندازه گیری میکند. سپس رضایت ش را اعلام میکند و خانه را میگیرد. علی تصمیم میگیرد شب را در همان خانه بماند. او پتویی زمین انداخت و از کوله پشتی به عنوان بالش استفاده کرد. او عکسی قدیمی دونفره خودش و برادرش را در می آورد و روی میز میگذارد. آن روزها وقتی پدرش او را طرد کرده بود، به یتیم خانه فرستاده شد. با این حال دکترعادل هوایش را داشت و برایش لباس و اسباب بازی گرفته بود. علی فقط میخواست برادرش را ببیند. عادل عکسی ۴نفره از خانواده علی بیرون آورده بود. نصفه ی دیگر که چهره ی پدرومادرش بود را پاره کرده و عکس علی و احمد را روی میز گذاشته بود. حالا علی همیشه میتوانست برادرش را ببیند.. دکتر فرمان هنگام ترک بیمارستان به دکتر تانجو میگوید:{ میدونم چرا از علی حمایت میکنی. تو میخوای خطایی از علی سر بزنه و من از اینجا برم. اونوقت تو میشی رئیس بخش پزشکی} تانجو که ریلکس بود میگوید که حمایت از علی در هرحالت به نفعش است. اگر خطا کند تانجو جای عادل را میگیرد و اور موفق شود حامی علی خواهد بود..
قسمت ۹ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
شب بلیز در امارت زیبای خود منتظر نشسته بود تا اینکه فرمان میرسد. او با سردی شب بخیر گفته و به اتاقش میرود. صبح روز بعد علی در خانه ی جدیدش بیدار میشود و به دکترعادل زنگ میزند. او اطلاع میدهد که خانه ای جدید گرفته و آدرسش را میدهد. نازلی و دمیر و پرستارها باهم به بیمارستان میرسند. آنها اتفاقی بحث و سردی بلیز و فرمان را در لابی میبینند. پرستارها با تعجب میگویند که این دو بسیار عاشق یکدیگرند. اگرهم دعوا کرده باشند سریعا آشتی خواهند کرد. نازلی که عاشق استاد فرمان است از حرف هایی که میشنود ناراحت میشود. زن حامله ای در بیمارستان بستری شده است. او پنج ماهه باردار است و یک تومور در شکم دارد که هرلحظه ممکن است فرزند را بکشد و باید سریعا عمل شود. اما مادر بیماری قلبی هم دارد که ممکن است هنگام عمل سکته قلبی کند و بمیرد. شوهرش اصرار دارد که بیخیال بچه بشود زیرا جانش در خطر است و زمان دیگری میتوان بچه دار شد. اما زن نمیخواهد تسلیم بشود زیرا قبلا سه بار بچه اش سقط شده است. دکتر فرمان پیشنهاد میدهد که بچه را سقط کند چون ریسک عمل بسیار بالاست. اما علی میگوید شانسی برای نجات مادر و فرزند وجود دارد. دکتر فرمان برای انجام همچین عمل حساسی دو به شک است. برای همین پرونده زن را به اتاق بلیز میبرد و از او میخواهد بررسی اش کند. بلیز که تحمل رفتار سرد فرمان را نداشت با گریه بخاطر حرفی که زده بود معذرت خواهی میکند و میخواهد هرچه زودتر آشتی کنند. فرمان قبول میکند. پدر و مادر زن حامله از راه میرسند، گویی کارخانه دار است و فرمان را تهدید میکند که نباید عمل انجام گیرد وگرنه از بیمارستان شکایت خواهد کرد و همه را علیه آنها میکند. فرمان میگوید که رضایت عمل فقط با خود بیمار است و دیگران در این تصمیم نمیتوانند دخالت کنند. تانجو مرد را آرام میکند. دکتر علی و دمیر پرونده پیرمردی را بررسی میکنند. علی خیلی رک به پیرمرد میگوید که قلبش بیمار است و به زودی از کار می افتد. برای همین باید در قلبش باتری کار گذاشته شود اینگونه پنج سال بیشتر عمر خواهد کرد. پیرمرد (آقای رحمی) شوکه میشود. جلسه ای فوری بین اعضای هیئت مدیره بیمارستان، در مورد وضعیت زن حامله تشکیل شده است…
قسمت ۱۰ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
در جلسه ی هیئت مدیره، تانجو و زن دیگر موافق عمل زن حامله نیستند. زیرا ممکن است بمیرد و پدرش از بیمارستان شکایت کند. فرمان معتقد است که شانس موفقیت وجود دارد. بلیز میگوید به دکتر فرمان اعتماد دارد. اتاق عمل برای زن آماده میشود. فرمان به اتاق بلیز میرود و بی پروا او را در آغوش میکشد و میگوید که دلش تنگ شده است. یکی از سرپرستار ها در اتاق بلیز بود و این صحنه را میبیند. فرمان که متوجه حضور او نشده بود، از اتاق بیرون میرود. سرپرستار خبر را به گوش نازلی و دمیر و آچلیا میرساند. نازلی عصبانی میشود و بهم میریزد. او تظاهر میکند که حرف زدن پشت سر استاد فرمان زشت است. اما واقعیت این است که به او علاقه دارد. دمیر نیز این موضوع را فهمیده اما در دلش نازلی را دوست دارد. در اتاق عمل به محض شروع کار خون در قلب زن حامله لخته میشود که باعث سکته ی قلبیست. دکترفرمان قبل از اینکه مادر بمیرد، عمل را به پایان میرساند.همچنان تومور بلای جان مادر و فرزند است. زن پس از بهوش آمدن، همچنان اصرار دارد که بچه اش را نگه دارد. او پدرش را قانع میکند تا به عمل دوباره رضایت دهد. اینک دکتر فرمان برای عمل دوباره راضی نیست چون ریسک اش بالاتر رفته است. پیرمردی که باید در قلبش باتری میگذاشتند، آقا رحمی، از اتاقش فرار کرده است. علی او را در زیر زمین پیدا میکند و علت را جویا میشود. پیرمرد میگوید که همسرش ترکش کرده و هیچکس را ندارد. حالا تصمیم دارد که بمیرد. علی در پاسخ میگوید که همسرش واقعا دوستش نداشته و ارزش ندارد. علی از اینکه جواب منطقی ای داده خوشحال است. او دست رحمی را میگیرد و به اتاقش می برد. اما چندی بعد پیرمرد دوباره ناپدید میشود و اینبار به پشت بام رفته است. او به علی اعتراف میکند که دروغ گفته است و در واقع به همسرش خیانت کرده. حتی وقتی همسرش مرده، سرخاک هم نرفته است و آدم به دردنخوری ست. او خود را لایق زندگی نمیداند. آرزو میکند که علی در آینده خانواده خوبی تشکیل دهد و همچنان به معجزه باور داشته باشد. علی به دکتر فرمان اصرار میکند که دکتر روانشناس یا روانپزشک پیرمرد را ببیند تا برای ادامه زندگی امید داشته باشد. اما خبر ایست قلبی آقا رحمی به فرمان داده میشود…
قسمت ۱۱ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
علی بخاطر فوت آقا رحمی ناراحت و دپرس است. خانه ی علی با وسایلی مانند مبل و میز ناهارخوری و وسایل آشپزخانه منظم چیده شده است. دکترعادل برایش لوازم خانه گرفته بود اما در اتاق خواب و کتابخانه اش وسیله های خودش بودند. علی بخاطر صدای چکه ی آب بی اعصاب میشود و همه جا را بهم می ریزد. نازلی از طبقه بالا سرو صداها را میشنود و میخواهد سری به علی بزند اما آچلیا که هم خانه اش است مانع میشود. دکتر عادل برای سر زدن به علی می آید و وضعیت بهم ریخته را میبیند. علی عصبی شده است و دنبال پیچ گوشتی اش میگردد اما پیدایش نمیکند. عادل با یک دستمال پارچه ای دهانه ی شیر را میبندد. علی که اخم کرده روی مبل مینشیند و میگوید :{ من به همه حرفات گوش دادم. تو گفتی با مریض ها ارتباط بگیر. گرفتم اما اون اهمیت نداد. رفت و مرد. وقتی بچه بودم پرسیدم اگه دکتر بشم میتونم همه رو نجات بدم؟ شما گفتین بله اما نتونستم} عادل کنار علی مینشیند با چهره ای غمگین حرف های خود را اصلاح میکند:{ فقط کسایی که خودشون میخوان نجات پیداکنند رو میتونی نجات بدی} آن شب عادل در خانه ی علی ماند. بلیز و فرمان در خانه شان یکدیگر را در آغوش گرفته اند. فرمان فکرش بخاطر موضوع جراحی زن حامله بهم ریخته است. بلیز عقیده دارد زن بیخودی برای بچه اش اصرار میکند و میتواند بچه به فرزندخواندگی بگیرد. اما فرمان مخالف است و احساس زن را درک میکند زیرا فرزند خواندگی و زایمان بچه ی خود آدم بسیار متفاوت اند. روز بعد پدر آن زن از بیمارستان شکایت کرده است. اینبار به این دلیل که بیمارستان درمان دخترش را نیمه رها کرده است و اصرار دارد عمل دوباره انجام شود. جلسه هیئت مدیره مجددا تشکیل میشود و تصمیم این است که دوباره عمل انجام شود تا پدر شکایت خود را پس بگیرد. فرمان در اتاق دکتر عادل نشسته است. عادل متوجه میشود که فرمان همیشه وقتی پای سلامت بچه در میان است حساس میشود. او علت را میپرسد و حدس میزند که فرمان در دوران رزیدنتی اش باعث کشته شدن بچه ای شده باشد. اما فرمان آن را رد میکند. علی که برای دیدن بیمار رفته بود فکری به سرش میزند. اگر قلب زن حامله بایستد دیگر نمیتواند سکته قلبی کند و خونش لخته نمیشود. آن وقت میتوانند عمل جراحی را ادامه دهند و تومور را از بدن زن خارج کنند. علی به سریعا به اتاق دکترعادل میرود و ایده اش را میگوید. فرمان که به وجد آمده است ایده را میپسندد…
قسمت ۱۲ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
زنی از اعضای هیات مدیره که میخواهد علی را ناراحت کند به علی میگوید که کسی در بیمارستان او را نمیخواهد. پس از مدتی دکتر تانجو که از افکار زن مطلع است، سراغ علی میرود و میگوید اگر میخواهی یک جراح ماهر بشوی به حرف هیچکس گوش نکن و کار درست را بکن. دکتر فرمان عملی که میخواهد انجام دهد را به زن حامله توضیح میدهد. زن بسیار خوشحال میشود و رضایتش را اعلام میکند. در اتاق عمل دکتر فرمان با ماده ای قلب زن را از کار می اندازد تا بتواند براحتی و بدون مشکل غده ی تومور را خارج کند. سپس با دقت شکم را میبرد و میگوید که باید جنین را از شکم خارج کند تا به غده برسد. اگر کیسه ی آب جنین بترکد هم مادر و هم بچه خواهند مرد. فرمان آهسته جنین را خارج میکند سپس عینک مخصوص ذره بینی به چشم اش میگذارند. عمل حساسی ست و تمام دکترها از اتاق شیشه ای نظاره گرند. دکتر پس از کند و کاو غده ی تومور را پیدا کرده و بیرون می آورد. سپس با دقت بچه را سر جای خودش میگذارد. فرمان به بقیه رزیدنت ها تبریک میگوید و عمل با موفقیت تمام میشود. دکتر تانجو نزد خانواده دختر رفته و خبر خوش را میدهد. دکتر فرمان و همراه علی و نازلی و دمیر از اتاق عمل بیرون می آیند. پدر دختر از دکتر تشکر میکند. او قبلا راضی نبود دکتروفا در عمل حضورداشته باشد و به علی گفته بود معلول ذهنی. او از علی بخاطر رفتار گذشته اش معذرت خواهی میکند. علی جنسیت بچه را که پسر بود لو میدهد. پس از اتمام ساعت کاری، دکترعادل به نازلی میسپارد تا در خانه مواظب علی باشد و او را تنها نگذارد. نازلی قبول میکند و به علی سر میزند. او متوجه میشود که یخچال علی خالیست و چیزی برای خوردن ندارد. او علی را به خانه ی خودش برای شام دعوت می کند. آچلیا (هم خانه ی نازلی) از رفتارهای عجیب علی خوشش نمیآید. علی غذاهای پیشنهادی نازلی را دوست ندارد. از این رو مجبور میشوند املت درست کنند. نازلی با مهربانی به علی میگوید که تنها نیست و حالا دوست و همسایه دارد. علی لبخند میزند. پس از رفتن علی، نازلی در تراس به دکترعادل زنگ میزند و میگوید همانطور که گفتید مواظب علی بودم. غافل از اینکه علی صدایش را شنیده است…
قسمت ۱۳ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
کوویلجیم نام زنی ست که شریک بلیزخانم در بیمارستان است. پدر بلیز با کوویلجیم رابطه داشته و بااو ازدواج کرده بود. آنها باهم این بیمارستان را ساخته بودند. بلیز مادرش را بخاطر این موضوع در آغوش خود از دست داده است. پدرش پس از مرگ در وصیت نامه اش از سهام بیمارستان به کوویلجیم هم داده. در حالی که بلیز از او متنفر است زیرا باعث و بانی مرگ مادرش است ولی بخاطر وصیت پدرش مجبور است او را تحمل کند. همچنین کوویلجیم با نقشه هایی علیه بلیز میخواهد او را بیرون کرده و جایش را بگیرد. به تازگی یکی از دوستان قدیمی پدربلیز بنام آقا بهزاد در آن بیمارستان عملی داشت و غده ای از صورتش خارج شده بود. اینک با هدف سرمایهگذاری و عملی دیگر به بیمارستان آمده و در اتاق وی آی پی بستری شده است . بلیز دسته گل های بزرگ و تشریفات پذیرایی برای خوش آمدگویی سفارش داده . او به سراغ فرمان میرود و ازاو میخواهد تا عمل بهزاد را به همراه دکتر تانجو انجام دهد. گویا دکتر تانجو و فرمان با یکدیگر سرلج دارند و باهم کنار نمیآیند. اما بهزاد یک اتاق عمل وی آی پی با بهترین دکترهای بیمارستان را میخواهد. او با دکتر تانجو صحبت میکند و میداند که یکی از بهترین هاست و به او اعتماد دارد. تانجو به بلیز میگوید که دکتر فرمان را در اتاق عمل نمیخواهد زیرا نیازی به او ندارد. خبر خوشی به دست نازلی میرسد که گویی یک عدد کبد برای پیوندزدن پیدا شده است. کسی که قرار است کبد را بگیرد عمو محسن است. یکی از اولین و قدیمی ترین مریض های نازلی ست که مشکل کبد دارد. نازلی با خوشحالی خبر را به دکتر فرمان میدهد. دکتر نیز او و علی را با هلیکوپتر برای آوردن کبد به شهرهمسایه میفرستد. علی بخاطر قضیه دیشب از دست نازلی دلخور است و با او قهر کرده و حرف نمیزند. ولی به ناچار با نازلی همسفر میشود. اما دختر بیچاره نمیداند که چرا علی با او قهر است. وقتی به بیمارستان آن شهر میرسند معلوم میشود که کبد سه ساعت پیش از بدن خارج شده و اینک تنها پنج ساعت زمان برای پیوند زدن دارد. نازلی تلفنی خبر را به دمیر میدهد. آنها باید با عجله کبد را برسانند، اما هوا بد میشود و هلیکوپتر نمیتواند پرواز کند…
قسمت ۱۴ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
دکتر فرمان به اتاق تانجو میرود و از او میخواهد تا او را در عمل آقا بهزاد بپذیرد. او این خواهش را فقط بخاطر بلیز به زبان می آورد. اما تانجو این درخواست را رد کرده و او را از اتاق بیرون میکند. نازلی و علی باید سریعا کبد را به بیمارستان برسانند اما هوا بد شده است و هلیکوپتر پرواز نمیکند. نازلی دنبال ماشین آمبولانس میگردد اما نیست. علی پیشنهاد میدهد که به پلیس زنگ بزنند تا آنها را برساند. وقتی ماشین پلیس می رسد علی یاد دوران کودکی اش می افتد که او را با ماشین پلیس به یتیم خانه می بردند و مادرش پنهانی او را نگاه میکند. در بیمارستان نتیجه آزمایش خون عمو محسن، مقداری الکل نشان میدهد. با اینکه او گفته بود سه سال است الکل را ترک کرده اما نتیجه چیز دیگری میگوید. فرمان ناراحت و عصبانی به اتاق محسن میرود و میگوید که دیگر عمل کبد منتفی است زیرا مصرف الکل اجازه اینکار را نمیدهد. محسن با شرمندگی میگوید که چند سال پرهیز کرده و قسم میخورد که تنها دو روز پیش، یک لیوان مشروب خورده است. دکتر فرمان به این فکر می افتد که هیت مدیره بیمارستان را برای انجام این عمل راضی کند. او به آچلیا و دمیر دستور میدهد تا از روی آزمایش ثابت کنند که عمو محسن فقط یک لیوان الکل مصرف کرده است. اما هیچکدام از آنها در ریاضیات استعداد نداشتند، از این رو تصمیم میگیرند با علی تماس بگیرند و کمک بخواهند. علی پشت تلفن، به طرز باور نکردنی ای مقدار دوز الکل موجود در خون عمو محسن را محاسبه و ثابت میکند. آچلیا خوشحال میشود و نتیجه را به دمیر نشان میدهد. داخل ماشین پلیس، علی کُلمنی که درون اش کلیه است را محکم گرفته و مراقب است زمین نیوفتد. ناگهان دمای درون کُلمن شروع به بالا رفتن میکند و هشدار دمای آن به صدا در می آید. نازلی فریاد میزند که یخ احتیاج دارند و باید خیلی زود دمای کبد پایین بیاید. آنها به دنبال سوپرمارکت کنار جاده میگردند تا اینکه به یک پمپ بنزین که سوپرمارکت داشت. میرسند. علی و نازلی با عجله به طرف صندوق دار میروند و یخ میخواهند اما متاسفانه یخ تمام شده است. نازلی به طرف یخچال بستنی ها میرود و با عجله بستنی های کارخانه ای را درون کلمن میگذارد اما بی فایده است. علی یخ در بهشت های رنگی را نشان میدهد و به کمک نازلی آنها را داخل کلمن میریزد. اینک فکر علی جواب میدهد و دما کاهش پیدا میکند. نازلی ذوق زده و خوشحال از جا میپرد و علی را بغل میکند. اما علی کنار میکشد و چیزی نمیگوید زیرا همچنان با نازلی قهر است. در بیمارستان بلیز، کوویلجیم را به اتاقش میخواند و از او میخواهد تا تانجو را برای اتاق عمل وی آی پی راضی کند. آقا بهزاد، مرد سرمایه گذاریست که موفقیت عمل اش برای آینده بیمارستان بسیار حائز اهمیت است. از این رو با اینکه دکتر تانجو جراح ماهریست و رئیس بخش است، دکتر فرمان نیز باید در اتاق عمل حضور داشته باشد. کوویلجیم به سراغ تانجو در رستوران بیمارستان می رود. او به تانجو میگوید که اگر در عمل موفق شود تنها نام او سر زبان ها می افتد نه دستیارانش. پس بهتر است فرمان نیز در اتاق عمل حضور داشته باشد و در نهایت موفقیت به نام او تمام شود. تانجو ابتدا رد میکند اما در آخر با حرف های کوویلجیم به فکر فرو میرود. اتاق عمل وی آی پی برای آقا بهزاد همراه با پخش یک موزیک لایت آماده میشود. دکتر تانجو و پرستارانش عمل را شروع میکنند اما در اواسط کار فشار خون بهزاد پایین می آید و تانجو باید سریعا کار را تمام کند. هم چنین احتمال فلج شدن بهزاد نیز وجود دارد، از این رو دکتر تانجو فرمان را برای ادامه ی کار صدا میکند.
قسمت ۱۵ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
دکتر تانجو فرمان را به اتاق عمل می خواند و موزیک لایت را خاموش میکند. فرمان سر میرسد و عمل را بدون هیچگونه مشکلی به پایان می رساند. در پایان تانجو و فرمان در حالی که دست هایشان را میشستند، از یکدیگر تشکر کرده و به کدورت بین شان پایان میدهند. علی و نازلی در را برگشت بودند که ناگهان ماشین پلیس ترمز میکند و نازلی به جلو پرت می شود. علی سریعا از ماشین پیاده میشود و نازلی را نیز پیاده میکند و گردنش را معاینه میکند. ولی نازلی اصرار میکند که نیازی به معاینه ندارد و حالش خوب است. او از علی علت قهر کردنش را میپرسد. علی میگوید:{ درسته تو منو اذیت کردی ولی من نمیتونم باعث اذیت کسی بشم. اگه الان بهت بگم اعصابت بهم میخوره و گردن دردت بیشتر میشه.} نازلی این همه مهربانی علی تعجب کرده و سکوت میکند. علی متوجه تغییری در شکل ظاهری کبد میشود. او عکس رادیولوژی را چک میکند و متوجه لخته ی خون ایجاد شده داخل کبد میشود. او وضعیت را به نازلی اطلاع میدهد سپس مامور پلیس ماشین را وسط اتوبان نگه میدارد. علی باید هرچه زودتر کبد را جراحی کند و لخته ی خون را خارج کند وگرنه کبد از بین رفته و قابل پیوند زدن نخواهد بود. او به کمک نازلی موفق به انجام این کار میشود. فرمان به اتاق بلیز میرود و خبر تمام شدن عمل را میدهد. بلیز یک نفس راحت میکشد و تشکر میکند. او به فرمان میگوید که بهزاد را فقط بخاطر اینکه دوست پدرش بود عزیز دانسته و نه بخاطر سرمایه اش. اما حقیقت چیز دیگریست. بیمارستان در وضعیت مالی خوبی نیست و بلیز فقط به دنبال سرمایه ی بهزاد است. فرمان از بلیز یک خواهشی میکند. اینکه در مورد عمو محسن در جلسه اجازه ی عمل بدهد. محسن خیلی برای فرمان مهم است و نمیخواهد سلامتی اش به خطر بیوفتد. بلیز قول میدهد هرکاری از دستش برمی آید بخاطر فرمان انجام دهد. دختر عمو محسن در راهرو به فرمان التماس میکند که کاری برای پدرش بکند. زیرا پدرش تقصیری ندارد و پایبند ترک الکل اش بوده. اما در مهمانی دخترش یک لیوان مشروب به او داده تا کمی لذت ببرد. فرمان او را آرام میکند و برای جلسه آماده میشود. در جلسه، کوویلجیم و تانجو مخالف این عمل هستند زیرا بیمار الکل مصرف کرده و این مخالف قوانین است. طبق قوانین، بیماری که شرایط پیوند را ندارد به آخر لیست منتظران منتقل میشود. ولی کبد عمو محسن فقط تا دو ماه دیگر کار خواهد کرد و بدون این عمل او خواهد مرد. فرمان تمام تلاشش را میکند و میگوید که دوز الکل در خون محسن کم است سپس رو به بلیز میکند و تصمیم نهایی را به او میسپارد. بلیز با توجه به حرف های تانجو میداند که اگر قوانین را زیر پا بگذارد برای آینده بیمارستان خوب نیست. او از فرمان معذرت خواهی میکند و این عمل منتفی می شود. نازلی و علی با عجله به بیمارستان می آیند اما دمیر خبر بد را به نازلی میدهد. کبد به شخص دیگری میرسد و کاری از دست نازلی بر نمی آید. نازلی به اتاق محسن میرود و گریه میکند. محسن بخاطر تمام کارهایی که برایش انجام داده اند، تشکر میکند. مراحل مرخص شدن محسن انجام میشود و او با دختر و همسرش بیمارستان را ترک میکند..
قسمت ۱۶ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
نازلی بخاطر اینکه کبد پیوندی به عمو محسن نرسیده، ناراحت است و در اتاق گریه می کند. علی می آید و برای اینکه نازلی ناراحت نباشد او را دلداری می دهد. علی می گوید که درست است نتوانستیم جان عمو محسن را نجات دهیم اما جان یک نفر دیگر را نجات داده ایم. نازلی می گوید که چرا ناراحتی من برای تو مهم است؟ تو که با من قهر هستی. علی از نازلی خواهش میکند که گوشی تلفن اش را بیاورد به لیست تماس های دیشب برود. نازلی با دیدن نام دکتر عادل متوجه میشود که علی دیشب حرفهایشان را شنیده است. او به علی می گوید:{درسته که دکترعادل به من سپرده بود تا بهت رسیدگی کنم اما اگه این حرفو نمیزد هم من پیشت میومدم. من از وقت گذروندن با تو لذت می برم} علی می گوید که لازم نیست نقش بازی کند. احتمال اینکه کسی مثل نازلی با علی دوست شود خیلی پایین است. در آخر او میگوید که اوتیسم دارد ولی احمق نیست و آنجا را ترک میکند. نازلی که ناراحت شده به اتاق عادل می رود و جریان را توضیح میدهد. دکتر عادل، وضعیت علی را درک میکند زیرا تا به حال هیچ دوستی نداشته است. از این رو اگر کسی با علی مهربان باشد، گمان میکند که به اجبار اینکار را میکند. فکری به سر نازلی می رسد و به اتاق استراحت دکترها می رود. او می خواهد آن شب همه را بعد از کار به کافی شاپ دعوت کند تا علی را سوپرایز کنند. یکی از پرستارهای مرد بنام گونش، عاشق مسئول پذیرش (بنام گولین) شده که به او محل نمیگذارد. نازلی از او می خواهد که به بهانه ای علی را به کافه بکشاند اما گونش قبول نمیکند و شرط می گذارد. اگر نازلی سراغ گولین برود و کاری کند که به او اهمیت دهد، کار نازلی را نیز راه میاندازد. نازلی قبول میکند و به پیش گولین می رود. او از گولین خواهش میکند که به گونش فرصتی برای آشنایی دهد. با تعریف و اصرار نازلی، گولین بلاخره قبول میکند که یک فرصت به گونش بدهد. فرمان در راهرو بیمارستان، بلیز را میبیند که مشغول صحبت با آقا بهزاد است. بهزاد از اینکه عمل موفقیت آمیزی داشته، راضی ست و تصمیم دارد که با بیمارستان شراکت کند. همکار او کارهای شراکت و سرمایهگذاری را انجام خواهد داد. فرمان در طبقه پایین، به سمت بلیز می رود و میگوید :{ هرکاری خواستی من بخاطر تو انجام دادم. اما کاری که من خواستم رو انجام ندادی} بلیز میگوید که موقیعت شغلی مان اینگونه ایجاب میکند. فرمان خنده ی عصبی می کند و از اینکه باز هم بلیز جایگاه کاری شان را به رخ می کشد ناراحت می شود. دکتر عادل به همراه علی در بخش کافه رستوران بیمارستان پشت میز نشستهاند. گارسون برای علی چایی می آورد. اما علی می گوید که این چایی خیلی غلیظ است و او چایی روشن و کمرنگ سفارش داده. دکتر عادل همان چای غلیظ را برمیدارد و روی میز میگذارد. دکتر عادل میگوید که از دست نازلی ناراحت نباشد زیرا آن دختر از ابتدا قصد دوستی با علی را داشته است. علی باورش می شود اما نمی تواند مطمئن شود. عادل با علی در مورد پذیرفتن چیز های جدید صحبت می کند. اینکه در زندگی باید به چه کسانی اعتماد کنیم مشخص نیست و تنها با تجربه ی زندگی میتوان به آن پی برد. سپس چای لیموی غلیظ را به علی می دهد. علی می نوشد و خوشش می آید و قبول میکند گاهی چیزهای جدید را در زندگی امتحان کند. ساعت کاری تمام میشود و نازلی هنگام خروج از بیمارستان با استاد فرمان روبرو میشود. نازلی از فرمان ناراحت است زیرا نتوانسته برای نجات عمو محسن کاری کند. فرمان میگوید که بعضی چیزها از کنترل اش خارج است و به نازلی توصیه میکند که هیچوقت در محل کارش عاشق نشود. اما نازلی از قبل عاشق فرمان بوده است و خود فرمان اطلاعی ندارد. او در مورد دورهمی کافی شاپ میگوید اما فرمان دعوتش را رد میکند. آن شب همگی در کافه جمع میشوند. وقتی علی می آید همه بلند میشوند و میگویند: {سوپرایز} ناگهان علی از مسیر خود بازمیگردد و نازلی به دنبالش می دود. او به نازلی میگوید که هیچوقت از سوپرایز ها خوشش نمی آید. نازلی خواهش می کند و میگوید که امشب همه بخاطر او دورهم جمع شده اند. علی متقاعد میشود و آرام به جمع وارد می شود. بعد از بگو بخند های دورهمی، علی به میز پذیرش میرود و نوشیدنی سفارش میدهد. نازلی کنارش می رود و علی میگوید که او را بخشیده است. آن طرف تر، دمیر و آچلیا دارت بازی میکنند. آچلیا از زندگی و رویاهایش میگوید که اگر چیزی بخواهد به دستش میآورد. دمیر به نازلی نگاه میکند. آچلیا که دمیر را دوست دارد، میداند که دمیر عاشق نازلی ست. برای همین حرص میگیرد و به علی در تنهایی میگوید که نازلی به همه ما التماس کرده تا ما به اینجا بیاییم. او کار نازلی را خراب میکند و حال علی بد میشود. او کیف اش را برمیدارد و از آنجا میرود.
قسمت ۱۷ سریال ترکی دکتر خوب / دکتر معجزه
علی وسایل اش را از کافه جمع میکند و بیرون میرود. نازلی با دیدن علی دنبالش میرود. در همین حال، فرمان به کافه می آید و با نازلی رو برو میشود. فرمان از نازلی می پرسد که چه اتفاقی افتاده؟ نازلی نمی داند چرا علی یکدفعه تصمیم به رفتن گرفته است. علی تند تند راه می رود، و به ماشین ها توجهی نمی کند. نازلی و فرمان به دنبالش می دوند و از راننده ها عذرخواهی میکنند. علی به کوچه بن بست می خورد و عصبی میشود. او دور خود میپیچد و مدام میگوید :{ راه بن بسته. باید برم خونه} نازلی و فرمان از راه میرسند و سعی می کنند علی را آرام کنند اما فایده ای ندارد. نازلی با استاد عادل تماس میگیرد و میگوید که علی در وضعیت بحرانی قرار دارد. عادل پیشنهاد میدهد که با آرامی از کارهایی که علی خوشش می آید صحبت کنند. فرمان به علی میگوید :{ علی بورجو خانم رو یادت میاد؟ اون خانم و بچه اش رو تو نجات دادی. ما دکتر هستیم و جون بقیه رو نجات میدیم} ذهن علی کمی منحرف می شود اما باز هم یه حالت قبلی بازمیگردد. عادل پشت خط میگوید که از دونر حرف بزنند زیرا غذای مورد علاقه اش است. نازلی آرام به علی نزدیک می شود و میگوید :{ اگه آروم بشی با هم میریم دونر میخوریم} علی میگوید که دونر خوب است و دوستش دارد. اما وقتی چشم اش به چراغ های چشمک زن کوچه می افتد، ذهنش دوباره بهم میریزد. در آخر عادل میگوید که برادرش را به یاد علی بیاورند. آنها به دستور عادل، از برادر علی و کاردک جراحی میگویند. علی به یاد برادرش می افتد. او کاردک اسباب بازی ای که برادرش در کودکی هدیه داده بود را، بیرون می آورد. کاردک را در دست میگیرد و آرام می شود. نازلی به آرامی علی را راضی میکند تا با هم به خانه بروند. آنها قبل از اینکه به خانه بروند برای علی دونر میگیرند تا بخورد. در کافی شاپ دمیر از رفتن نازلی ناراحت است و آچلیا که مست شده، برایش میرقصد. دکتر عادل جلوی در خانه ی علی منتظر آمدنش است. فرمان، نازلی و علی را می رساند. علی با دیدن عادل خوشحال میشود ولی چون از بغل کردن خوشش نمی آید، با دستانش بغل را نشان می دهد. پس از رفتن علی و عادل به خانه، نازلی به دکتر فرمان میگوید :{ علی وقتی بچه بود توسط خانواده اش طرد میشه. فقط یه برادر داشته که اونم میمیره. اون بخاطر برادرش دکتر شده، تا بتونه همه رو نجات بده} فرمان خداحافظی میکند و میرود. او تا صبح بیرون می ماند و صبح چمدانش را از خانه بلیز جمع میکند. بلیز نزد فرمان می رود تا ببیند هنوز قهر است یا نه. فرمان میگوید که آن قضیه را فراموش کرده است. سپس بلیز را می بوسد و خداحافظی میکند تا به سفر کاری برود. فرمان به سفر یک روزه ی کاری میرود و اکیپ رزیدنت ها در آن یک روز توسط دکتر تانجو مدیریت خواهد شد. تانجو و کوویلجیم با هم صبحانه می خورند. کوویلجیم میگوید که امروز فرمان نیست و باید نقشه ای کشید تا علی خرابکاری کند. تانجو میگوید که به آن فکر کرده است و نقشه ای در سر دارد. علی و سودا و دمیر با هم شوخی می کردند و در راهرو بودند که با دکتر تانجو روبرو میشوند. تانجو مردی بسیار جدی و سرسخت است. او میگوید که همه باید سر وقت به کار هایشان برسند. به دمیر و نازلی پرونده ی یک بیمار را میدهد تا رسیدگی کنند. به علی نیز پرونده ای جدا می دهد تا خودش به تنهایی به بیمار رسیدگی کند.
⇐ برای خواندن موارد به روز شده بیشتر به لینک برچسب های سریال ترکیه ای ، سریال های در حال پخش ترکیه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
به نظرتون قراره فصل سومش هم بسازن ؟؟؟؟ یانه