خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال لحظه گرگ و میش
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال لحظه گرگ و میش را می خوانید: همایون اسعدیان در همین چند قسمت تسلط و تبحر خود در ساخت یک سریال عاشقانه تاریخی را ثابت کرده است. او در سینما و تلویزیون کارنامهای قابل دفاع دارد.
خلاصه داستان قسمت اول و دوم سریال لحظه گرگ و میش
لحظه گرگ و میش زندگی خانواده ی وحدت را به نمایش میگذارد.یاسمن دختر خانواده از پزشکی قبول میشود.برادر بزرگترش یوسف که برای بار دوم کنکور داده،بازهم قبول نمیشود.یوسف برای فرار از سربازی قصد دارد به همراه دوستش، قاچاقی از ایران برود. هادی پسر دوم عکاس است و به دختری بنام سیما علاقه مند است. احسان پسر بزرگتر پزشک است و اونیز قصد ازدواج با طاهره را دارد که معلم است و از دوستان خانوادگی آنهاست.برادر طاهره، حامد در آلمان پزشکی خوانده و برای چند ماهی به ایران آمده است.یاسمن اتفاقی حامد را میبیند و حس عجیبی نسبت به او پیدا میکند.حامد به او بی توجهی میکند. هادی تنها به خواستگاری سیما میرود و پدر سیما او را رد میکند.هادی موضوع را به پدر بزرگش میگوید.آقا جون هم موضوع را با اعضای خانواده در میان میگذارد. احسان همچنین قصد دارد به همراه دوست پزشکش به اهواز برود.
خلاصه داستان قسمت سوم و چهارم
حامد گردنبندی را که یاسمن پسندیده بود،میخرد. یوسف برای تامین هزینه سفرش به پیش عمه اش میرود و به بهانه ی ایجاد کسب و کار جدید از او پول میخواهد. در حالیکه همه ی اعضای خانواده آماده ی مراسم عقد احسان و طاهره میشوند،خبر شهادت رازمیک،دوست صمیمی و خانوادگی احسان،مراسم عقد را کنسل میکند.همه به مراسم خاکسپاری او میروند. حامد برای دیدن یاسمن به دانشگاه میرود و به او میگوید که باید به آلمان برگردد،او میگوید میتواند شرایط ادامه تحصیل یاسمن را در آنجا جور کند.یاسمن پاسخی به او نمیدهد. وقتی عمه پول را به یوسف میدهد یاسمن میبیند. حامد برای خداحافظی به خانه ی آنها میرود.یاسمن از او میخواهد که برای ادامه ی تحصیلاتش به ایران برگردد،حامد میگوید متاسفم و می رود.
خلاصه داستان قسمت پنجم
حامد از رفتن به آلمان منصرف شده و از فرودگاه باز میگردد و به گونه ای به یاسمن میگوید که بخاطر اون نرفت. احسان به اعضای خانواده میگوید که قصد دارد به منطقه برود.توران از شنیدن این خبر بهم میریزد. عمه فرخنده و یوسف سعی میکنند احسان را منصرف کنند اما او زیر بار نمیرود.توران از طاهره میخواهد که مانع رفتن احسان شود،طاهره میگوید که نمیتواند مانع او شود و یکی از شرطهای ازدواجش رفتن به جبهه بوده است. طاهره و احسان عقد میکنند. یاسمن دوباره پچ پچ های مشکوک عمه فرخنده و یوسف را می بیند.
خلاصه داستان قسمت ششم
احسان قبل رفتن به جبهه به طاهره میگوید در صورت شهادتش پا سوز او نشود و به زندگی خود ادامه دهد. احسان به یاسمن میگوید که از رابطه او و حامد خبر دارد و میگوید خودش به موقع برای آنها آستین بالا خواهد زد. احسان راهی اهواز میشود. یاسمن بهنگام ثبت نام در دانشگاه،به خاطر درگیری لفظی با یکی از کارکنان دانشگاه،احضاریه ای از کمیته انضباطی دریافت میکند. یوسف نیز ساک خود را میبندد.نزدیک صبح پنهانی از خانه میرود.در این هنگام یاسمن او را میبیند.یوسف میگوید که قصد رفتن به آمریکا را دارد.یاسمن مانع رفتن او میشود اما او میرود و از یاسمن میخواهد چیزی به مادرشان نگوید. شب میشود و همه ی اعضای خانواده نگران یوسف هستند.هادی به خانه ی دوست یوسف میرود.آنها هم میگویند که بابک از صبح رفته و نیامده.توران و هادی تا صبح روز بعد همه ی بیمارستانها و کلانتری ها را میگردند.یاسمن همچنان سکوت کرده و به آنها چیزی نمی گوید.
خلاصه داستان قسمت هفتم
سیما که عقد احسان و طاهره را عکاسی کرده بود،برای تحویل دادن عکسها به خانه ی آنها میرود. او عکسی را که از حامد و یاسمن گرفته بود برده و روی میز اتاق یاسمن میگذارد. یاسمن بالاخره به مادرش میگوید که یوسف قاچاقی از ایران رفته است. توران وقتی میفهمد پول سفرش را عمه فرخنده داده عصبی میشود. فردای آن روز فردی از بیمارستان یکی از منطقه های مرزی با توران تماس میگیرد. توران به آنجا میرود.یوسف گلوله خورده و بیهوش است.دکتر آنجا به دلیل شناخت پدر یوسف،کمک میکند تا توران یوسف را از آنجا خارج کرده و به تهران ببرد…
خلاصه داستان قسمت هشتم
توران شب هنگام به خانه می رسد. توران به کمک یاسمن در منزل زخم یوسف را پانسمان میکنند. طاهره و توران هر چه با اهواز تماس میگیرند تا با احسان حرف بزنند اما هر بار به آنها میگویند که احسان در بیمارستان نیست و جواب درستی به آنها نمیدهند. ماموران اطلاعات به منزل وحدت میروند.آنها فکر میکنند یوسف به دلیل همکاری با گروهک های ضد انقلاب قصد داشته قاچاقی از ایران برود.پس از جستجو در خانه میخواهند یوسف را با خود ببرند اما توران مانع آنها میشود و قول میدهد پس از بهبودی یوسف،او را به آنجا ببرد.بازجوی پرونده ی یوسف به توران میگوید بابک،دوست یوسف کشته شده است. حامد هم با اهواز تماس میگیرد اما به او هم جواب درستی نمی دهند. طاهره از حامد میخواهد تا برای گرفتن خبر به اهواز برود.
خلاصه داستان قسمت نهم
یوسف بعد از بازجویی و مقصر نبودن آزاد میشود. توران از یوسف میخواهد تکلیف خود را روشن کند و به سربازی فکر کند.یوسف بعد از بحث با مادر به خانه ی عمه فرخنده میرود و آنجا میماند. حامد قبل رفتن به اهواز با یاسمن ملاقات میکند و میگوید به ماموریت میروم.حامد گردنبندی را که برای یاسمن خریده بود به او میدهد. توران به پیش پدر سیما میرود و با او درمورد هادی و سیما صحبت میکند.پدر سیما میگوید آنها برای تصمیم گیری به زمان بیشتری نیاز دارند. مطلق همکلاسی یاسمن از او میخواهد تا کمکش کند.مطلق بهمراه نامزدش به طلافروشی پدربزرگ یاسمن میروند.یاسمن از پدر بزرگش میخواهد تا آنها را مراعات کند. حامد به اهواز رفته و احسان را پیدا می کند.
خلاصه داستان قسمت دهم
بعد از سال تحویل،طاهره و مادرش به خانه ی وحدت میروند.طاهره به یاسمن میگوید که حامد برای خبر گرفتن از احسان به اهواز رفته،یاسمن جا میخورد. پدر سیما به او حق انتخاب بین هادی و خانواده اش را میدهد. سیما به دیدار هادی رفته و به او میگوید که نمیتواند خانواده اش را ترک کند. هادی هنگام رفتن از داربست به زمین میفتد و دستش میشکند. سروش مطلق،شیرینی ازدواجش را در دانشگاه پخش می کند. یوسف برای رفتن به سربازی اقدام میکند. احسان تماس گرفته و به طاهره و توران میگوید که به زودی با حامد به تهران میروند. چند روز بعد در کمال ناباوری، خبر شهادت احسان میرسد.توران شهادت او را نمیپذیرد و همه را دیوانه می پندارد. چند وقت بعد هم حامد برمی گردد…
خلاصه داستان قسمت یازدهم
حامد شب را به مسافرخانه میرود.فردای آن روز هم به منزل رازمیک می رود. مادر رازمیک از او میخواهد تا زودتر به خانه رفته و همه را از نگرانی دربیاورد. هادی که تصمیم گرفته راهی جبهه شود، وقتی موضوع را به مادرش می گوید، توران عصبی شده و از منزل خارج شده و به خانه ی آقاجون میرود. حامد شب هنگام به خانه ی خودشان میرود.انگشتر احسان را به طاهره می دهد. یاسمن با منزل آنها تماس میگیرد ولی طاهره به خواهش حامد،آمدن او را نمیگوید.یاسمن به بیمارستان میرود،نامزد رازمیک میگوید که حامد برگشته. یاسمن بهمراه حنا به خانه ی آنها میرود.موقع خروج از خانه حامد را که از پنجره اتاق او را نگاه میکرد،میبیند و دوباره برمی گردد…
خلاصه داستان قسمت دوازدهم
یاسمن از پنهان کاری حامد عصبی میشود. هادی به خانه ی آقاجون میرود و با مادرش حرف میزند تا او را برای رفتن به جبهه قانع کند.آقاجون هم از توران میخواهد تا به خانه ی خود برگردد. حامد به دیدار آنها میرود و وسایل احسان را به توران میدهد.توران با آمدن حامد شهادت احسان را میپذیرد. همسر سروش مطلق بیمار است و یکی از اساتید دانشگاه به یاسمن میگوید تا از مادرش بخواهد به آنها کمک کند. حامد به پیش یاسمن رفته و میگوید قصد بازگشت به منطقه را دارد و از یاسمن میخواهد منتظر او بماند. هادی را راهی جبهه میکنند ،سیما موقع رفتن هادی سر میرسد و به او میگوید که منتظرش خواهد ماند.سیما این حرف را به پدرش هم می زند.
خلاصه داستان قسمت سیزدهم
حامد چند ساعت برای کاری به تهران می آید و به دیدار یاسمن میرود. همسر سروش مطلق باردار است و با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند. حنانه وقتی از دانشگاه خارج میشود مردی به او نزدیک شده و او را کتک میزند.یاسمن که میبیند حنانه به خانه ی آنها نرفته،نگران شده و با مادرش به خوابگاه میرود.حنانه میگوید کیف قاپی بوده.آن مرد به مکانی که خانواده ی حنانه به خاطر جنگ به تهران پناه آورده اند رفته و سراغ حنانه را از آنها میگیرد و آنها اظهار بی اطلاعی میکنند. برای طاهره خواستگار می آید،او و مادرش آنها را رد میکنند. یاسمن اتاقش را به اتاق احسان انتقال میدهد و با کمک حنانه تلفن هم سیم کشی میکنند. وسط کلاس درس آن مرد وارد شده و به سمت حنانه هجوم می آورد و میگوید دوست ندارم زنم درس بخواند و پزشک شود.
خلاصه داستان قسمت چهاردهم
مردی که دانشگاه را بهم ریخته بود به هراست میبرند،او ادعا میکند حنا زن اوست اما حنا میگوید که او فقط پسر عموی اوست و نسبتی با او ندارد.او را از دانشگاه بیرون می اندازند. یاسمن با تلفن منزل هر روز با حامد حرف میزند. حنانه تصمیم میگیرد چند روز به دانشگاه نرود. فردای آن روز سروش مطلق به طالب که بیرون دانشگاه منتظر رفت و آمد حنانه بود،میرود و به یاسمن اشاره میکند.او هم یاسمن را تعقیب میکند.یاسمن که آن دو را باهم میبیند سعی میکند به نحوی از دست او فرار کند.فردای آن روز وقتی یاسمن و حنانه از خانه بیرون میروند.پسر عمویش به زور وارد حیاط شده و میخواهد که حنانه را به زور با خود ببرد. خانواده ی وحدت پلیس را خبر میکنند.آنها به کلانتری میروند.طالب در آنجا به یاسمن میگوید که خانواده ی حنا جنگ زده اند و در اردوگاه زندگی میکنند.او تعهد میدهد و آزاد میشود. حنانه تمامی وسایل خود را جمع میکند و از خانه ی وحدت میرود،یاسمن که از او دلخور است جلوی او را نمیگیرد. یوسف را با تعدادی سرباز راهی جبهه می کنند.
خلاصه داستان قسمت پانزدهم و شانزدهم
بعد از رفتن حنانه،یاسمن به خوابگاه میرود و او را به خانه شان باز میگرداند. هادی که در جبهه زخمی شده بود به تهران منتقل میشود.یوسف نیز همراه او می آید و بعد از دیدن مادرش دوباره به منطقه باز میگردد. دست هادی را قطع میکنند. ندا،همسر سروش فرزند خود را به دنیا می آورد. هادی بعد از اینکه به هوش می آید و دست خود را قطع شده میبیند بهم میریزد.او منتظر آمدن سیماست. بعد از مرخص شدن هادی،یاسمن به پیش سیما میرود و از او میخواهد تا به دیدن هادی برود،سیما میگوید به زمان احتیاج دارد تا از روی ترحم به ملاقات او نرود. نزدیک یکسال از شهادت احسان میگذرد. طاهره همچنان خواستگارهای خود را رد میکند.یوسف که کاملا تغییر کرده همچنان دوران سربازی خود را در منطقه میگذراند. ندا که با سرطان مبارزه میکند،روز به روز وضعش بدتر می شود…
خلاصه داستان قسمت هفدهم
هادی بعد ازاینکه از سیما خبری نشد،به آتلیه و خانه و محل کار پدرش میرود،سرایدار محل کار پدرش به او میگوید که از ایران رفته اند.هادی بهم میریزد و با همه بد اخلاقی میکند.بعد از تلنگرهای مادرش سعی میکند تا با شرایط خود کنار بیاید و زندگی جدیدی را آغاز کند. همه ی اعضای خانواده سال نو را در کنار مزار احسان آغاز میکنند. ندا حالش بد میشود،او را بستری میکنند.پزشکان به سروش میگویند بیماری سراسر بدن او را گرفته و چیزی از عمرش باقی نمانده است…
خلاصه داستان قسمت هجدهم
یاسمن به ملاقات ندا میرود. دونفر از ستاد به مدرسه ی طاهره میروند و خبر شهادت حامد را میاورند. یاسمن از شنیدن خبر شوکه میشود. فردای آن روز یادش میفتد که در آخرین دیدارش با حامد،پلاک حامد پیش او جا مانده بود.پلاک را پیدا میکند و با حنانه به ستاد شهدا میرود و از آنها میخواهد تا دوباره شهید را شناسایی کنند.یاسمن میگوید نامزد اوست و شماره خانه شان را به آنها میدهد تا خبر قطعی را به او بدهند.یاسمن وقتی به خانه میرسد مادرش میگوید که از ستاد زنگ زده اند و گفته اند که حامد شهید شده است.توران از او میپرسد که چرا گفتی نامزد او هستی ؟یاسمن هم میگوید چون نامزدش هستم… پدربزرگ هم دچار فراموشی شده است.
خلاصه داستان قسمت نوزدهم
توران بعد از اینکه از علاقه ی یاسمن به حامد مطلع می شود، با او ابراز همدردی می کند. پزشکان ندا را مرخص میکنند تا آخرین روزهای عمرش را در آرامش بگذراند.ندا که با بیماری خود کنار آمده،خود را برای مرگ آماده میکند و یک روز صبح دیگر از خواب بیدار نمی شود….
خلاصه داستان قسمت بیستم
پنج ماه پس از مرگ ندا،سروش که به تنهایی از سوگند نگه داری میکند و به دلیل اینکه هیچ مهد کودکی بچه زیر یک سال را قبول نمیکند او را با خود دانشگاه میبرد.یاسمن سعی میکند به او کمک کند. پدربزرگ که دچار آلزایمر شدید شده نیاز به مراقبت زیادی دارد.توران و بچه ها از او مواظبت میکنند. هادی دوباره برای عکاسی عازم جبهه میشود. توران با مهد کودک بیمارستان صحبت میکند تا سوگند را پذیرش کنند.با کمک های توران مهد کودک نگهداری او را قبول میکند. حنانه از کمک های زیاد یاسمن و مادرش به او عصبی میشود. یاسمن به سوگند و سوگند نیز به او وابسته میشود.حنانه یه یاسمن هشدار میدهد که ممکن است این وابستگی دردسر ساز شود.یاسمن از دست او ناراحت میشود و میگوید نه او به زن دیگری فکر میکند و نه من به مرد دیگری. نامزد رازمیک با طاهره تماس میگیرد و از او میخواهد به بیمارستان برود.یکی از همرزمان حامد به آنجا آمده و با طاهره ملاقات میکند.او میگوید مطمعن است که حامد شهید نشده و به احتمال زیاد اسیر شده است.او به طاهره میگوید با سند و مدرک باز خواهد گشت. طاهره تصمیم میگیرد تا قطعی نشدن ماجرا،به هیچکس چیزی نگوید…
خلاصه داستان قسمت بیست و یکم
سروش مطلق از یاسمن خواستگاری میکند.یاسمن که بین او و خودش وجه مشترکی پیدا کرده به او فکر میکند. حنانه وقتی ماجرا را میفهمد به توران میگوید.توران عصبی میشود و به سراغ یاسمن میرود و به او میگوید که مطلق تو را فقط برای دایه گیه فرزندش میخواهد. یاسمن به مادرش میگوید سوگند را دوست دارد و از مادرش میخواهد تا بگذارد سروش به خواستگاریش بیاید. سروش به همراه خواهرش به خانه ی آنها میروند.عمه فرخنده وقتی متوجه میشود سروش بچه دارد مجلس را ترک میکند. طاهره به ستاد شهدا میرود.آنها میگویند تحقیقات خود را شروع کردند.مسئول ستاد میگوید که دختری با پلاک حامد به آنجا آمده بود و ادعا میکرد نامزد حامد است.او هم تاکید میکند تا مشخص شدن ماجرا،به هیچکس چیزی نگوید…
خلاصه داستان قسمت بیست و دوم
توران هادی و یوسف را خبر میکند تا از منطقه بیایند و با یاسمن صحبت کنند،شاید از تصمیمش منصرف شود. با مخالفت های هادی و یوسف،یاسمن از حرف خود برنمیگردد.با سروش صحبت میکند و از او میخواهد تا بزرگ شدن سوگند،سوگند نداند که یاسمن مادر او نیست.توران با عمه فرخنده صحبت میکند تا آنها پس از ازدواج در خانه آقاجون زندگی کنند. توران درخواست بازنشستگی میدهد تا بتواند از آقاجون نگهداری کند. همرزم حامد به منزل شریف میرود.عزیز نیز از زنده بودن حامد باخبر میشود . همراه طاهره به منزل وحدت میروند تا ماجرا را به یاسمن هم بگویند، که میبینند جهیزیه ی یاسمن را بار میزنند.پس از گفتن منصرف میشوند.عقد یاسمن و سروش در محضر جاری می شود.
خلاصه داستان قسمت بیست و سوم
چند سال از ازدواج یاسمن و سروش میگذرد.سوگند بزرگ شده و یاسمن باردار است.سروش پیرمردی را بصورت خصوصی در منزلش معاینه میکند. هادی نیز به درخواست یکی از دوستانش مشغول بکار میشود. سال ۱۳۶۷ است و جنگ به پایان رسیده است. سیما از خارج برمیگردد و به خانه ی یاسمن میرود و از او میخواهد که با هادی صحبت کند تا با هم ملاقات کنند.هادی سر قرار میرود.سیما اظهار پشیمانی میکند و از هادی میخواهد از اول شروع کنند.هادی نمیپذیرد …
خلاصه داستان قسمت بیست و چهارم
چند سال از ازدواج یاسمن و سروش میگذرد.سوگند بزرگ شده و یاسمن باردار است.سروش پیرمردی را بصورت خصوصی در منزلش معاینه میکند. هادی نیز به درخواست یکی از دوستانش مشغول بکار میشود. سال ۱۳۶۷ است و جنگ به پایان رسیده است. سیما از خارج برمیگردد و به خانه ی یاسمن میرود و از او میخواهد که با هادی صحبت کند تا با هم ملاقات کنند.هادی سر قرار میرود.سیما اظهار پشیمانی میکند و از هادی میخواهد از اول شروع کنند.هادی نمیپذیرد …
خلاصه داستان قسمت بیست و پنجم سروش که برای معاینه ی پیرمردی به خانه ی او میرفت.از وکیلش که اموال پیرمرد را بالا میکشید،در ازای سکوتش از او ماشینی طلب کرد.وکیل هم پذیرفت. حنانه به خواستگاری یوسف جواب مثبت داد. پدر و مادر ندا،برای دیدن نوه شان سوگند به منزل توران میروند.اما سروش مانع دیدار آنها میشود. سروش خانه ای اجاره میکند و آنها از خانه ی آقاجون میروند. حدود هفت سال میگذرد.محمد و سوگند بزرگ شده اند. طاهره با همرزم حامد،ازدواج کرده و باردار است.اولین نامه از حامد به دست آنها میرسد.حامد در نامه جویای حال یاسمن هم شده است. برادر حنانه برای پول گرفتن از خواهرش به خانه ی آنها میرود و باهم بحثشان میشود.برادرش میگوید طالب بزودی از زندان آزاد میشود و برای پس گرفتن بدهی به سراغشان میرود. حامد بالاخره به تهران بازمیگردد….
خلاصه داستان قسمت بیست و ششم
حامد بعد از مراز شهدا ابتدا به محل زندگی خانواده ی وحدت میرود.از تلفن همگانی با منزل آنها تماس میگیرد.یاسمن تلفن را برمیدارد اما حامد جواب نمیدهد. حامد به خانه ی خودشان میرود.دختر طاهره به دنیا آمده است. یاسمن که به تازگی دچار سرگیجه و… میشود.جواب آزمایش خود را به سروش نشان میدهد.سروش میگوید چیز خاصی نیست و فقط بخاطر استرس زیادی است.سروش از بیماران زیر میزی میگیرد و یاسمن از کارهای غیرقانونی او خبر ندارد. هادی با خانم حریرچی همکار خود ازدواج کرده. حامد میفهمد یاسمن ازدواج کرده است…
خلاصه داستان قسمت بیست و هفتم
حامد به بیمارستانی که قبل از جنگ در آنجا مشغول طبابت بود،سری میزند. نامزد رازمیک را میبیند و به ملاقات پدر و مادر رازمیک میرود. یاسمن به خانه ی جدیدشان اسباب کشی میکند. حنانه به خانه ی برادرش میرود و مقداری پول به او میدهد و متذکر میشود که این آخرین بار است. پدر رازمیک فوت میشود.طاهره نگران میشود که حامد و یاسمن در مراسم خاکسپاری ممکن است ناگهانی همدیگر را ببینند و این ملاقات برای یاسمن شوکه کننده باشد.فرهاد شوهر طاهره،به منزل وحدت میرود و خبر زنده بودن حامد را به توران و هادی میدهد. هادی و توران هم از حنانه میخواهند تا این خبر را به یاسمن بگوید. حنانه وقتی خبر را به یاسمن میدهد.یاسمن شوکه میشود اما از خود عکس العملی نشان نمیدهد.او از سروش میخواهد تا باهم به مراسم ختم پدر رازمیک بروند.
خلاصه داستان قسمت بیست و هشتم
روز خاکسپاری پدر رازمیک،یاسمن و حامد باهم روبرو میشوند.سروش هم از دیدن حامد تعجب میکند. سروش خانه شان را از وراث خریده که یکی از خواهران سهم خود را نفروخته است. آن زن به خانه ی آنها میرود و به یاسمن میگوید که راضی به فروش دنگ خود نیست.یاسمن هم ماجرا را با سروش در میان میگذارد. عزیز از حامد میخواهد برای ادامه ی تحصیلاتش به آلمان بازگردد. سروش دنگ آن زن را با قیمت بالاتر از او میخرد تا به گفته ی خودش مشکلی برای یاسمن و بچه ها پیش نیاید. بعد از آمدن آن زن،محمد دچار شب ادراری میشود.یاسمن هم اصلا اوضاع روانی خوبی ندارد.سروش به بیماری او اهمیتی نمیدهد. حنانه نیز باردار است. حامد به آلمان میرود.
خلاصه داستان قسمت بیست و نهم
چند سال میگذرد.حنانه متخصص زنان و زایمان است.او برادر زاده هایش را برای تحصیل حمایت میکند.برادرش همچنان مشغول لات بازی های خود است و برای باج به سراغ حنانه میرود. یوسف وکیل شده و عادلانه به مردم خدمت میکند. سروش که روز به روز طمع کارتر میشود به تجارت و خرید و فروش آپارتمان مشغول است و برای یاسمن و فرزندانش وقت نمیگذارد. دختری به نام مریم به بهانه ی عمل برادرش قصد نزدیک شدن به سروش را دارد. سروش در بیمارستان به طور ناگهانی حامد را میبیند…
خلاصه داستان قسمت سی ام
حامد چند هفته ایست که از خارج بازگشته.او میگوید در خارج ازدواج کرده است.حامد به خانه ی وحدت میرود و به توران سر میزند. سروش برای سرمایه گذاری در ساخت و ساز در دبی،به شرکت مریم و برادرش میرود.آنها میگویند سروش برای شراکت با آنها باید سهام شریک عرب آنها را خریداری کند. سوگند رفتارهای مشکوک دارد و یاسمن به او شک میکند. طاهره که برای معاینه به مطب حنانه رفته بود.به او میگوید که حامد برگشته و با یک دختر آلمانی ازدواج کرده است…
خلاصه داستان قسمت سی و یکم
سروش به مریم و سیامک میگوید قبل از دادن پول باید شخصا به دبی برود و پروژه را از نزدیک ببیند.آنها ابتدا جا میخورند اما قبول میکنند. مریم;سروش و یاسمن را به صرف شام دعوت میکند.یاسمن به سروش میگوید که حس خوبی به آنها ندارد. یاسمن سوگند را وقتی که تلفنی با یک پسر صحبت میکند میبیند ولی همچنان سکوت میکند. حامد هم در بیمارستانی که سروش مشغول بکار است،طبابت میکند.آنها اتفاقی همدیگر را میبینند. سروش با مریم و سیامک به دبی میرود. یاسمن که نگران کارهای اوست از یوسف میخواهد تا در مورد آن شرکت تحقیق کند.
خلاصه داستان قسمت سی و دوم
کیف حنانه را می دزدند.پلیس میگوید با توجه به اینکه چهارشنبه ها پول ویزیت را با خود میبردید،ممکن است کار آشنا باشد. سروش با سیامک و مریم زیوری قرارداد را میبندد و به آنها چک میدهد. سوگند با دوست پسر خود که در چت باهم آشنا شده بودند،سر کوچه قرار میگذارد.در این هنگام سروش از راه میرسد و با او دعوا میکند. سر مسئله سوگند سروش و یاسمن باهم جر و بحثشان میشود. یاسمن قرص های مادرش را میخرد و به خانه ی او میرود.حامد نیز اتفاقی آنجاست،باهم روبرو میشوند. مریم و سیامک به بهانه ی سرمایه گذاری جدید در دبی سروش را تحریک میکنند.او که به آنها اعتماد کامل دارد تصمیم میگیرد به آنها پول بدهد.
خلاصه داستان قسمت سی و سوم
سروش برای سرمایه گذاری جدید در دبی اقدام به فروش آپارتمان هایش میکند. با توجه به فروش نرفتن به موقع آپارتمان،تصمیم میگیرد وام بگیرد.یاسمن با او مخالفت میکند و سند خانه را به یوسف میدهد. مریم زیوری برای جلب اعتماد سروش،برای پرداخت پول به او فرصت میدهد و به گونه ای به او ابراز علاقه میکند.سروش از دوستش میخواهد تا وام غیرقانونی برایش بگیرد. سر همین مسئله سروش و یاسمن باهم دعوا میکنند.سروش از خانه بیرون میزند. مریم زیوری و برادرش ،سروش را برای آخر هفته به شمال دعوت میکنند.سروش بدون اطلاع یاسمن به شمال میرود. حامد هم به همراه دکتر پارسا برای درمان یک جانباز به شهرستان میرود.
خلاصه داستان قسمت سی و چهارم
سروش و مریم در سفر شمال باهم صمیمی میشوند.سروش به مریم میگوید ای کاش سالها پیش تو را دیده بودم. بالاخره بعد از چند روز به خانه میرود. منشی سروش به یاسمن میگوید که با مریم زیوری به سفر رفته بود.سروش به یاسمن بی اعتنایی میکند. چند روز بعد مریم به بهانه ی دلتنگی به مطب سروش میرود.پروانه(منشی مطب) به یاسمن میگوید که سروش و مریم باهم دیدار دارند. یاسمن برای به دست آوردن دل سروش از او عذرخواهی میکند.اما همچنان سروش با مریم در ارتباط است…
خلاصه داستان قسمت سی و پنجم
هادی با عکسهای دوران جنگ نمایشگاه عکاسی راه می اندازد.تعدادی از جانبازان و… این کار را توهین به جنگ میدانند و از او شکایت میکنند. یاسمن سروش را تعقیب میکند.سروش دسته گلی خریده و به خانه ای که با مریم در آن زندگی میکند میرود.یاسمن ازطریق یکی از همسایه ها واحد آنها را پیدا کرده و زنگ در را میزند.مریم در را باز میکند.یاسمن وقتی آنها را باهم میبیند بهم میریزد و میرود.سروش هم به دنبالش میرود. مریم با دیدن اوضاع،وسایل و اسناد خود را از خانه و شرکت جمع میکند. سروش به خانه میرود اما یاسمن به خانه هم نرفته است…
خلاصه داستان قسمت سی و ششم
یاسمن به خانه بازمیگردد و در را از داخل قفل میکند.یاسمن برای دادخواست طلاق به پیش یوسف میرود اما علت طلاق را به او نمیگوید. یوسف به مطب سروش میرود.سروش که فکر میکند یاسمن همه چیز را به او گفته،ماجرای آن شب را به او میگوید. یوسف او را کتک میزند. مریم از همان شب غیب میشود و حتی سیامک هم از او خبری ندارد.به خانه اش میرود و با او تماس میگیرد اما از مریم خبری نمیشود. سروش بعد از رفتار یوسف،عصبی شده و یاسمن را تهدید میکند که طلاق نمیدهد. سیامک بعد از اینکه میفهمد مریم تمامی پول ها را برداشته و از ایران رفته،خودش هم متواری میشود. سروش به شرکت میرود و میبیند تمامی سرمایه گذاران در آنجا جمع شده اند.سروش میفهمد که مریم و سیامک کلاهبردار بوده اند.او سکته میکند.یاسمن وقتی میفهمد به بیمارستان میرود.سروش در سی سی یو بستریست…
خلاصه داستان قسمت سی و هفتم
سروش پس از به هوش آمدن از یاسمن میخواهد تا زودتر شکایتی علیه زیوری تنظیم نماید.یاسمن از یوسف میخواهد تا وکالت سروش را برعهده بگیرد. پلیس سیامک را دستگیر میکند اما از مریم صدیق خبری نیست. یاسمن از سروش میخواهد تا توافقی از هم جدا بشوند و او بچه ها را با خود ببرد در عوض سه دنگ خانه را که به نام اوست به سروش میدهد. به موقع رفتن،سروش مانع رفتن سوگند میشود و یاسمن را تهدید میکند که اگر سوگند را با خود ببرد،همه چیز را به او میگوید.یاسمن با محمد به خانه ی مادرش میرود.
خلاصه داستان قسمت سی و هشتم
یاسمن با محمد به خانه ی مادرش میرود و به توران میگوید که قصد جدایی از سروش را دارد. سوگند که به حرفهای سروش و یاسمن شک کرده،به بهانه ی کلاس،به خانه ی مامان توران میرود و از یاسمن میپرسد که چه تفاوتی با محمد دارد.؟ سروش به آنجا میرود تا سوگند را با خود ببرد. سوگند که دچار شک شده،از سروش شناسنامه اش را میخواهد.او هم به او میدهد.سوگند میفهمدد که یاسمن مادر واقعی او نیست. یاسمن برای احوالپرسی به خانه زنگ میزند،سوگند به یاسمن میگوید که فهمیده او مادرش نیست و تلفن را قطع می کند.
خلاصه داستان قسمت سی و نهم
توران برای صحبت با سروش،به بیمارستان میرود.سروش یکی از بیماران را به دلیل عدم پرداخت هزینه جراحی،از اتاق عمل به بخش بازمیگرداند.توران با دیدن این کار سروش،از یاسمن حمایت میکند تا از او جدا شود. یاسمن و محمد هرچه با سوگند تماس میگیرند،او جواب آنها را نمیدهد. یاسمن سه دنگ خانه را بنام سروش میزند و بعد از آن برای طلاق میروند و بالاخره از هم جدا می شوند.
خلاصه داستان قسمت چهلم
یکسال از طلاق یاسمن و سروش میگذرد. سروش چند ماهیست که ازدواج کرده.یاسمن دنبال آپارتمان میگردد تا برای زندگی به آنجا برود.یوسف از یاسمن میخواهد تا پیش مامان توران بماند و او و حنانه از آنجا بروند. حامد که برای سر زدن به مامان توران به آنجا آمده بود،با محمد رفیق میشود و هر از گاهی به آنجا می آید.یاسمن از او میخواهد برای محمد چیزی نخرد و وقتی به آنجا بیاید که محمد و او در منزل نباشند. فردای آن روز،حامد به مطب یاسمن میرود و به او میگوید که ازدواج نکرده و هیچ رابطه ای نمیتواند جایگزین عشق او به یاسمن شود…
خلاصه داستان قسمت چهل و یکم
سال ۱۳۸۷ است.محمد از دانشگاه امیرکبیر رشته مهندسی قبول شده،به همین مناسبت یک جشن کوچک برایش گرفته اند. دوست سوگند از شهرستانی که سوگند دانشجوی آنجاست،تماس میگیرد و خبر بستری شدن او را میدهد.یاسمن به آنجا میرود.سوگند به علت مصرف بیش از حد مواد مخدر و مشروبات در پارتی حالش بد شده است.یاسمن او را با خود به تهران میبرد. سروش با پروانه،منشی مطبش ازدواج کرده و صاحب یک دختر شده است.
خلاصه داستان قسمت چهل و دوم
یاسمن و حامد باهم ازدواج کرده اند،ولی همه بجز مامان توران بی خبر اند. یاسمن تصمیم میگیرد برای مدتی سوگند را به خانه ی مادرش بیاورد. او با سروش حرف میزند،سروش هم موافقت میکند. یاسمن با محمد حرف میزند.محمد میگوید که خیلی وقت است به ماجرا پی برده است.یاسمن بقیه اعضای خانواده را نیز از ازدواجش با حامد مطلع میکند. سوگند با پروانه لجبازی میکند.او با یک پسر به اسم کیوان دوست است.
خلاصه داستان قسمت چهل و سوم
سوگند ماشین پری را مخفیانه بیرون می برد و به در و دیوار میکوبد.سروش که میبیند نمیتواند او را کنترل کند،از او میخواهد تا مدتی به پیش یاسمن برود. سوگند و کیوان را در پارتی میگیرند.سروش برای آزادی او به کلانتری میرود.او با یاسمن تماس میگیرد و از او میخواهد زودتر سوگند را ببرد. مادر پری به پروانه میگوید برای رسیدن به ثروت سروش باید به سوگند محبت کنی نه اینکه او را فراری بدهی.او تصمیم دارد سوگند را برای پسرش خواستگاری کند تا ارث سوگند به پسرش برسد. سوگند به خانه ی مامان توران میرود…
خلاصه داستان قسمت چهل و چهارم
سروش از یوسف می خواهد تا وکالت حقویی او را به عهده بگیرد. مادر پروانه برای دستیابی به ثروت سروش،سوگند را برای پسرش خواستگاری میکند اما نه سروش و نه پسرش مازیار موافق این ازدواج نیستند. سوگند قصد دارد پولهایی که پروانه در عروسک دخترش مخفی کرده بود را بدزدد و با آن پول به همراه کیوان از ایران برود،اما کیوان او را همراهی نمیکند.رابطه ی سوگند و محمد با هم خوب میشود و با هم گرم میگیرند. سروش به سوگند خبر میدهد که بزودی به سفر خارج میروند.با این خبر سوگند برای دزدی نقشه می کشد.
خلاصه داستان قسمت چهل و پنجم
بعد از رفتن سروش و خانواده اش به سفر،سوگند و کیوان به خانه ی آنها میروند.سوگند پولها و طلاها را از دل عروسک بیرون میکشد.در این هنگام مادر پروانه سر میرسد و سوگند را کتک میزند،کیوان گلدان شیشه ای را به سرش میکوبد.کیوان فرار میکند.سوگند وقتی میبیند مادر پروانه مرده است،پولها را برمیگرداند و با عجله میرود.یکی از همسایه ها خروج او را از ساختمان میبیند. سوگند با حال پریشان به خانه بازمیگردد.او همه ی ماجرا را به یاسمن میگوید.گوشی کیوان خاموش است. از آگاهی با یاسمن تماس میگیرند و از او میخواهند به آنجا برود…
خلاصه داستان قسمت چهل و ششم
یاسمن به آگاهی میرود، اظهار میدارد هیچ خبری از سوگند ندارد. یاسمن سوگند را به خانه ی خودش میبرد تا دست پلیس به او نرسد. یوسف و هادی سعی میکنند یاسمن را متقاعد کنند تا سوگند را به آگاهی ببرد اما یاسمن از تحویل دادن او سرباز می زند. سروش با شنیدن خبر،سکته کرده وبستریست.پروانه هم با داد و بیداد به خانه ی مامان توران رفته و آنها را تهدید می کند. پلیس به منزل مامان توران برای پرس و جو میرود اما مامان توران و محمد هم سکوت می کنند.
خلاصه داستان قسمت چهل و هفتم
یاسمن،سوگند را تحویل پلیس میدهد. یوسف هم علاوه بر وکیل جنایی،وکالت سوگند را عهده دار است. برادر پروانه از خارج بازمیگردد. محمد به ملاقات سروش میرود. سروش به یاسمن میگوید پروانه اهل معامله است و رضایت خواهد داد. سوگند در زندان رگ خود را میزند و در بیمارستان بستریست.
خلاصه داستان قسمت چهل و هشتم
یاسمن برای گرفتن رضایت،به خانه ی پروانه میرود.پروانه او را از خانه بیرون میکند. سروش از بیمارستان مرخص میشود و به یک آسایشگاه خصوصی که همکارش ترتیبش را داده بود میرود. سوگند که حال روانی خوبی ندارد،به قتل مادر پروانه اعتراف میکند. پروانه قصد دارد از آب گل آلود به نفع خود ماهی بگیرد. کیوان از مرز ایران خارج شده است. یاسمن تصمیم میگیرد به هر قیمتی از پروانه،رضایت بگیرد.
خلاصه داستان قسمت چهل و نهم
یاسمن برای معامله با پروانه می رود،پ روانه نظر مثبت خود را به نحوی به او می گوید. پیکر” شهید احسان وحدت ” پس از سالها انتظار خانواده ی وحدت باز می گردد. حامد به ملاقات سروش می رود. پروانه در ازای رضایت،کل اموال سروش را میخواهد.سروش نیز رضایت می دهد. در زمان قرار، یوسف به عنوان وکیل سروش وقتی اسناد اموال سروش را به پروانه نشان می دهد. پروانه که میداند تمامی اموال سروش، آنها نیستند عصبی شده و آنجا را ترک می کند…
خلاصه داستان قسمت پنجاه
سروش،خود برای حرف زدن با پروانه میرود اما پروانه کوتاه نمی آید. پروانه به یاسمن میگوید باید به اندازه ی دارایی های سروش به او پول بدهد.یاسمن تصمیم میگیرد هرچه دارد بفروشد و به پروانه بدهد. سروش اعتراف میکند که سه آپارتمان و مقداری پول دارد که قرار بوده به محمد و سوگند و یاسمن(در ازای سه دنگ خانه که یاسمن به هنگام طلاق به سروش بخشید) بدهد.یوسف از یاسمن میخواهد تا در مورد حق محمد،با خود محمد حرف بزند و اگر راضی نبود،حقش محفوظ بماند.محمد از حق خود برای آزادی خواهرش میگذرد.ناگهان خبر میرسد کیوان خود را معرفی کرده و قتل را گردن گرفته است. سوگند از دایی یوسف میخواهد تا به کیوان کمک کند زودتر آزاد شود. سوگند بعد از چند ماه آزاد میشود و تمامی خانواده ی وحدت دور هم جمع میشوند… به پایان آمد این دفتر…
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
مرسی. وقت نداشتم فیلم و ببینم خلاصه تون عالی بود.
خیلی عالی بود
سلام از قرار دادن خلاصه قسمت های سریال لحظه گرگ و میش بسیار متشکرم. خلاصه داستان قسمت ۲۳ و ۲۴ لحظه گرگ و میش یکی است اگر امکان دارد اصلاح شود ممنون.