سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت سیزدهم سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

احمد در مسیر رفتن به شرکت است که هر یک از اهالی بازار سلامتی و فاتحه ای برای حاج عطاالله شکیبا می دهند و او را بدرقه می کنند.

از طرفی دیگر حبیب در اتاق حاج حبیب نشسته است و مدارک او را زیر و رو می کند که با آمدن صدای پای احمد حبیب همه چیز را جمع می کند و به پیشواز احمد می رود.

احمد به صورت جدی با حبیب برخورد می کند و او را از اتاق دایی اش بیرون می کند و کار هایش را با مولایی هماهنگ می کند و می رود، اما حبیب باز هم به محض رفتن او در مدارک حاجی دست می برد و فضولی می کند.

سیمین در ماشین در حال رفتن به جایی است که ترافیک کلافه اش می کند و تصمیم می گیرد که پیاده باقی مسیر را برود و خودش را به خانه می رساند و پگاه و دانیال را صدا می کند و با دیدن دمپایی و توپ در حوض حیاط نگران بچه ها می شود و همان جا در حیاط می نشیند.

حبیب که دست از فضولی کردن برنمیدارد با برداشتن مدارک پزشکی او به سراغ همان دکتر می رود تا جویای ماجرای بیماری حاجی شود.

بلور با بچه ها به خانه می آید که با روی تند و داد و بیداد سیمین مواجه می شود و توضیح می دهد که بچه ها را برلی بازی پیش سروناز برده و گریون به خانه خودش می رود…

یکی از دوستای سیمین به خانه شان رفته است و سعی در آرام کردن سیمین دارد، اما سیمین تصمیم گرفته و دیگر قصد ادامه تحصیل ندارد و خودش را مسئول زندگی پگاه و دانیال و سهیلا می داند.

احمد به دنبال نسرین که در دانشگاه است، رفته و با هم به سر خاک مادر و پدر نسرین می روند و احمد با او در خصوص کیانی و حس بدی که به او دارد صحبت می کند و خاطرات قدیمیشان را با هم مرور می کنند.

بعد از مدتی احمد، نسرین را به محل تصادف دایی اش می برد و به او می گوید پدرش در مسیر خلاف بیمارستان تصادف کرده است و در حال حرکت به سمت شرکت بوده است. او اصرار دارد که این را به سیمین ثابت کند، اما نسرین پشت خواهرش را می گیرد و می گوید که سیمین این روزا خیلی پریشان است و احمد ادامه می دهد که برای همه سخت است و باید با هم به سراغ شهاب بروند و با او صحبت کنند.

احمد و نسرین به بیمارستان می روند و در مسیر احمد به او توضیح می دهد که پدرش مریض بوده است و برای این که عروسی آن ها به هم نخورد چیزی نگفته بود و به داخل می رود.

نسرین و احمد کلی با شهاب خوش و بش می کنند و درباره اوضاع و احوال سیمین و سفر او با هم گپ می زنند و قهوه می خورند و در آخر احمد نسرین را به خانه می رساند و خودش نیز می رود.

با داخل شدنش دوست سیمین را می بیند که در حال بیرون رفتن از خانه است و اظهار می کند که حال سیمین بدتر از چیزی که فکرش می کند، بود.

سیمین و نسرین حسابی با هم درباره بچه ها بحث می کنند اما نسرین در مقابل او کوتاه نمی آید و با هر چیزی که سیمین می گوید جوابش را می دهد.

عمه گوهر سعید را مجبور می کند تا با هم به تهران بروند و سری به بچه ها بزنند.

مادر حبیب حالش خوش نیست و دلش تنگ دخترش است و حبیب به او قول می دهد که آخر هفته او را بیاورد و بعد پیش پدرش می رود و از بیماری حاجی حرف می زند و همه چیز را تعریف می کند و ادامه می دهد که گویا احمد هم در جریان بوده است اما علت سکوت او را نمی داند.

از نگاه های پدرش کلافه است و هر چه با او صحبت می کند، نمی تواند راضی اش کند…

سیمین در اتاق پدرش مهر او را پیدا می کند و مدارک پدرش را زیر و رو می کند…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا