سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت ششم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ششم سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

شکوه خانم با لباس عروس ها به خانه آمده است که همه شروع‌به رقص و پایکوبی می کنند. نسرین بی تاب احمد است که مادرش به سراغش می رود و او را دلداری می دهد.
شکوه خانم سراغ سیمین را می گیرد که نسرین می گوید لباسش را نخواست و به اتاقش رفته است، شکوه به کنارش می رود و به او قول می دهد که همه چیز درست می شود که صدای حاج عطا از حیاط می آید و شکوه به استقبالش می رود و او را راضی می کند که با سیمین صحبت کند و کمی برایش مثل آب روی آتیش باشد.
سیمین با دلخوری به اتاق پدرش می رود، و پدرش از او می خواهد که حرف بزند…
سیمین می گوید که آدما می تونن برای زندگی خودشون تصمیم بگیرند و دلش نمی خواهد که بمیرد، پدرش به او می گوید که ممکن است خانواده اش در این اوضاع جنگ به او نیاز داشته باشند و به او اطمینان خاطر می دهد که عروسی اش با شهاب بهم نریزد.
سهیلا در حیاط با شلنگ آب همه را خیس می کند و هر کسی برای فرار از خیس شدن به سمتی فرار می کند.
شهاب و مادرش که قصد رفتن به خانه حاج عطا را دارند با هم صحبت می کنند و مادرش با او طی می کند که باید از ایران بروند و حرکت می کنند.
حاجی به سراغ امروز رفته است و می گوید که اگر ماندنی باشد برایشان این جا خانه ای می سازد و اگر بخواهد که به ولایتش برود برایش همان جا خانه ای می خرد.
امروز که فکر می کند حاجی می خواهد آن ها را از خانه بیرون کند اما حاجی می گوید که نقل رفتن آن ها نیست و او خودش رفتنی شده است.
صدای آژیر خطر می آید که همه به پناه گاه می روند و نسرین که صدای زنگ را می شنود خودش را به تلفن می رساند و که احمد پشت خط است، در همان زمان بمب نزدیک خانه حاج عطا می خورد و نسرین و حاجی هر دو با شکستن شیشه ها بر روی زمین پرتاب می شوند.
با اتمام صدای آژیر همه از خانه بیرون می روند و در تلاطم هستند و هنوز کسی متوجه آسیب دیدن آن ها نشده است.
عطا و نسرین حالشان خوب است و همه مشغول تمیز کردن و رسیدگی به آن ها هستند.
حبیب به انبار رفته است و با یکی از مشتری ها سر و کله می زند و می گوید در عید کار نمی کنند.
خاستگار خواهر حبیب با او درباره درس و کار و پول صحبت می کند که یکی از کارکنان انبار به سراغش می رود و خبر افتادن موشک در پشت خانه حاجی را به او می دهد.
خانواده حاجی در حال رفتن به سمت دماوند هستند و سهیلا همچنان مشغول شوخی که سال تحویل می شود.
شهاب و مادرش به خانه حاجی رسیده اند که با نبود آن ها رو به رو می شوند و مادرش حسابی رو ترش می کند.
بلاخره به خانه دماوند می رسند و سیمین هم چنان تو خودش است که عمه اش آرامش می کند و به داخل خانه می روند.
عمه گوهر با شوخی ها و حرف هایش تمام تلاشش را می کند که سیمین را خوب کند اما او حالش خوب نیست و تمام فکرش پیش شهاب است.
حبیب با خرید عید به خانه رفته است که مادرش را بی تاب خواهر و بچه خواهرش می بیند.
در خانه عمه همه شام سبزی پلو با ماهی عید رو می خورند و سیمین با آن ها شام نمی خورد با مادرش بحث می کند و اصرار دارد که با شهاب برود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا