سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت نهم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت نهم سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

حاجی به خانه برگشته است که دانیال رو غمگین از مردن ماهی ها می بیند و با او صحبت می کند.
عروس دامادی که حاجی بساط عروسیشان را راه انداخته برای تشکر به خانه عمه گوهر رفته اند و از او خواهش می کنند که حتما امشب در عروسی آن ها شرکت کنند.
حاج عطا و شکوه خانم به سمت تهران روانه شده اند و درباره حبیب صحبت می کنند که میانه راه با چیزی رو به رو می شوند و یک لکه خون روی شیشه می افتد که شکوه حالش بد می شود و از ماشین پیاده می شوند که می فهمند تنها یک پرنده بوده است.
کمی با هم گپ می زنند و حاجی از نگرانی هایش بابت آینده او و بچه هایشان می گوید.
بعد از گذشت مدتی حاجی به شرکت می رود که حبیب را آن جا می بیند او می گوید چرا این همه وقت دروغ گفته است و چی تو ذهنش بوده است؟
حبیب گذشته رو پیش رو می کشد می گوید روزی که به پدرش کمک نکرد و یادشه و او را مسبب تمام مشکلات خودشان می داند.
حاجی که از نامردی حبیب دلگیر است به او می گوید که همین امروز تسویه کند و از آن جا برود که حبیب پول حاجی را روی میز می اندازد و به او می گوید حسابش را جای دیگری صاف می کند.
امروز که نگران حال حاجی است با شکوه خانم درباره عطاخان صحبت می کند و می گوید نگران است که همسایه ای به آن جا می رود و بحث جمع می شود.
شهاب و حاجی در دفتر با هم قرار گذاشته اند و شهاب از حاجی بابت اتفاقات دماوند عذرخواهی می کند و شروع به توضیحاتی در خصوص شرایط زندگی اش می گوید و ادامه می دهد که تصمیم داره ایران بماند و هر جور که شده به سیمین برسد.
حاجی که خیالش بابت شهاب راحت شده است به او می گوید که نظرش تغییر کرده است و دیگر با مهاجرت آن ها مشکلی ندارد و می توانند باهم به فرانسه بروند و بعد از اتمام تحصیل به ایران برگردند.
شهاب که بی اندازه از این حرف خوشحال شده است، از عطا خان خواهش می کند که خودش این خبر را به سیمین بدهد.
حاجی به مطب دکتر رفته است که دکتر بحث لیزر درمانی را پیش می کشد و می گوید با این کار به احتمال خیلی زیادی ضایعه از بین می رود و فقط یکم هزینه اش بالاتر است که با حال خوب به خانه می رود و این خبر را به شکوه می دهد و می گوید حالا حالا ها مهمان این دنیاست و سفرش لغو شده است.
سعید با خانه حاج عطا تماس می گیرد و می گوید که احمد زخمی شده و هر چه سریع تر به بیمارستان بروند که حبیب زنگ می زند و حاجی را تهدید می کند که قبل از شب به شرکت برود تا دودمانش را به باد ندهد.
وضعیت قرمز اعلام شده است و حاجی به سرعت در حال رانندگی به سمت شرکت می باشد که یک ماشین با او تصادف می کند.
حبیب که فکر می کند حاجی به حرفش بی اهمیت بوده است، گاوصندوق را باز می کند و می خواهد که تهدیدش را عملی کند.
نسرین که بی قرار حال احمد است به همراه سیمین حاضر شده اند تا به تهران بروند و نمی گذارند که عمه گوهر چیزی متوجه شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا