سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت نوزدهم سریال مانکن

کتایون بعد از این که می فهمد کاوه هنوز هم همتا را ملاقات می کند ناراحت و غمگین در خانه می نشیند و ذهنش درگیر است. وقتی کاوه به خانه می آید، کتایون شکستگی موبایلش را بهانه می کند و می گوید که عصبانیتش به خاطر آن است.

او سراغ دوستان کاوه را هم می گیرد و کاوه می گوید که هرچقدر می گردد آنها را پیدا نمی کند. کتایون در مقابل این دروغ کاوه هم چیزی نمی گوید.
فرخنده به همتا می گوید که شاید کاوه هیچ وقت نتواند از دست کتی خلاص شود و یا شاید این گرفتاری مدت زیادی طول بکشد بنابراین از همتا می خواهد که به فرصت های زندگی اش پشت نکند. همتا با اطمینان می گوید که کاوه را رها نخواهد کرد.
اخگر بعد از چک کردن دوربین های خانه، کوشا و کاوه را در فیلم ها می بیند و به اردشیر می گوید: «باید دید فلش دست کدومشونه. ۳تاشونو باهم می خوایم. اونی که گاو صندوقو باز کرد، از همه مهمتره. » بعد از بیرون رفتن اردشیر از اتاق، آبتین به برادرش نزدیک می شود و چون هنوز هم نمی تواند خوب صحبت کند سوالات زیادی را روی تخته وایت برد می نویسد. او می نویسد که همتا و کاوه را برای انتقام می خواهد و از اخگر می پرسد که چرا دیگر دنبال آنها نمی گردد. اخگر می گوید با کاوه معامله ای کرده و فعلا نمی تواند کاری بکند.
کاوه برای ناهار پیش خانواده اش می رود. وقتی میز ناهار را می چینند، کتایون که کاوه را تعقیب کرده زنگ خانه را به صدا درمی آورد. همه از کار او متعجب می شوند. کاوه از همتا می خواهد که وارد اتاق شود و به بهار می گوید در را باز کند. کتایون به محض وارد شدن به دیدار های کاوه با پدر و مادرش اعتراض می کند و به سلمان و فرخنده متلک می گوید. این موضوع باعث عصبانیت کاوه می شود. او صدایش را بالا می برد و کتایون هم در جواب سر تا پای کاوه را با چشمانش برانداز می کند و رو به سلمان می گوید: «این پسر یه لاقوای شمارو من بابتش ۷ میلیارد پول دادم. » سلمان از او می خواهد که دور هم بنشینند و مشکلاتشان را با گفت و گو حل کنند. کتایون قبول می کند اما وقتی همه دور هم می نشینند می گوید: «فکر کردم گفتید همه ی عضای خانواده. انگار یه نفر کمه! صداش بزنید. » سپس خودش با صدای بلند می گوید: «بیا بیرون … همتا … » همتا صدای او را می شنود و به آرامی از اتاق خارج می شود.
مریم آدم های اخگر را قال می گذارد و در مسجد با ژیلا دیدار می کند تا حقایق را درمورد شوهرش بداند. ژیلا همه چیز را برای او تعریف می کند اما مریم با بغض می گوید: «یعنی میگی من با دست خودم لقمه حروم تو دهن بچه هام گذاشتم؟! امکان نداره. » ژیلا عکس ها و مدارک بیشتری به او نشان می دهد و می گوید که اخگر جنایتکار است. ژیلا وقتی می فهمد که اخگر به همسرش گفته خارج از کشور است برای درستی اثبات حرف هایش مریم را جلوی خانه مجردی اخگر می برد ولی قول می گیرد که اسمی از خودش به میان نیاید. مریم کم کم حرف های او را باور می کند و وقتی اخگر را هنگام خروج از ساختمان می بیند با عصبانیت به طرفش می رود و می گوید: «پس مسافرت بودی؟! بلیطت کو؟ … الان میریم اونجایی که کار میکنی. » او به سمت ساختمان می رود و اخگر دستش را می گیرد و می گوید: «تو زن باهوشی هستی. کم نیستن کسایی که میخوان خرابم کنن. » اخگر می خواهد در آرامش با هم صحبت کنند اما مریم می گوید: «تو مردی هستی که نمیشناسمش و سال ها به من دروغ گفت. مردی که از اعتمادم سو استفاده کرد. زندگی مشترک من و تو تموم شد. از الان به بعد تو نامحرم ترین مرد روی زمین برای منی. » اخگر دست او را محکم می گیرد و می گوید: «تو زن منی. بی اجازه من هیچ جا نمی ری! » مریم می گوید: «دست کثیفتو به من نزن. این دست خیلیارو لمس کرده. » او به سمت خیابان حرکت می کند و اخگر پشت سرش فریاد می زند: «چه راحت بهشون اعتماد کردی. » صدای تصادف بلند می شود و اخگر دستانش را روی سرش می گذارد و به صحنه ی تصادف پشت می کند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا