سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت هجدهم سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

تلفن خانه زنگ می خورد که سیمین جواب می دهد و گویا همان وکیلشان است که با سر رسیدن نسرین و بچه ها تلفن را قطع می کند.
سیمین با دیدن لباس خاکی بچه ها عصبی می شود و بابت بیرون بردن بچه ها حسابی با او دعوا می کند و لباس بچه ها را عوض می کند. نسرین که از حرف سیمین ناراحت شده در آشپزخانه با او حرف می زند و می گوید که حق ندارد برای آن ها امر و نهی کند که سیمین همچنان سر حرفش پافشاری می کند و به او می گوید که عمه گوهر برای سهیلا نقشه دارد و الکی او را به دماوند نبرده است.
سهیلا در کتابخانه با بچه ها حرف می زند و متوجه می شود که آن ها چقدر سعید را دوست دارند و بهش عشق می ورزند.
احمد در خصوص آشنایی حبیب با ابراهیم جعفر زاده سوال می پرسد که باعث می شود توی فکر فرو برود و حواسش پرت شود، اما سریعا خودش را جمع و جور می کند و پاسخ می دهد.
با رفتن مولایی احمد از حبیب می پرسد که آیا هنوز به وام نیاز دارد یا نه که با جواب نه او رو به رو می شود و می گوید که پول جور کرده است.
حبیب حسابی در خودش است و حواسش به بار هایی که خالی می کنند نیست، احمد به کنار کامیون می رود و متوجه حال او می شود و خودش تصمیم می گیرد که با بار ها رسیدگی کند، کیانی که حواس پرتی احمد را می بیند به داخل انبار می رود و دفتر احمد را می بیند و با دیدن نام پدرش بهم می ریزد اما با سر رسیدن احمد خودکار را بهانه می کند و از آن جا بیرون می رود.
دکتر به خانه پدر حبیب رفته است تا او را درمان کند و سلامتی اش برگردد، دکتر صحبت های لازم را به آن ها می گوید که حبیب هم چنان حواس پرت است و حال خوشی ندارد. سیمین در اتاق پدرش با عکس او صحبت می کند و از خاطرات بچگیشان می گوید.
بعد از تمام شدن حرف هایش به اتاق بچه ها می رود و روی آن ها را می اندازد و متوجه تب بچه ها می شود و به نسرین می گوید که پاشویه شون کنه و در نبودش از آن ها مراقبت کند.
احمد به انبار می رود که مولایی می گوید سیمین خانم تماس گرفته و خواسته سریعا به شرکت برود…
حبیب به مولایی دستور می دهد که برای مهمونای سیمین خانم وسایل پذیرایی بخرد و با رفتن او به اتاق احمد می رود و مدارک او را زیر و رو می کند و با یک کاغذ به اتاق سیمین می رود و وضعیت مالی شرکت را به او می دهد و سیمین دستور می دهد که از این به بعد باید به شرکت برود و لازم نیست انبار باشد.
احمد و‌ مولایی با هم به شرکت می رسند و احمد به اتاق حاجی می رود و با آن ها شروع به صحبت می کند و متوجه می شود که حبیب همه چیز را به او گفته و سبب کل کل میان آن ها می شود.
کیانی برای پاچه خواری طرف احمد را می گیرد که سیمین بیرونش می کند و با احمد دعوایشان می شود و او وضعیت بد شرکت را توی صورتش می زند و احمد با ناراحتی می رود.
حبیب که وضعیت را بد می بیند به سمت احمد می رود اما کاری از دستش برنمی آید و باعث آرام شدن او نمی شود.
کارشناس اداره سرپرستی به شرکت می رود و درباره خانم شکیبا یا همان سیمین از حبیب سوال می کند و بعد به اتاق خودش می رود.
نسرین به کنار بلور و امروز رفته که با صدای بچه ها به سمت آن ها می رود تا از هم جدایشان کند و با هم دعوا نکنند.
نسرین در خانه متوجه نقاشی پگاه روی دیوار می شود که سیمین از راه می رسد و‌می فهمد که هیچ جایی در نقاشی بچه ها نداشته و ناراحت به اتاقش می رود.
سارا دوست سیمین به خانه آن ها زنگ زده و او را برای افطار به خانه اش دعوت می کند. سهیلا با بچه های کتابخونه قرار می گذارد که برای عمو سعیدشان نامه بنویسند و برایشان بفرستد.
سهیلا به خانه رفته تلفن زنگ می خورد و سعید پشت خط است، کمی با هم گپ می زنند که عمه از راه می رسد و مسان حرف هایشان از خاستگاری می گویند. سهیلا با شنیدن این حرف ها خجالت زده به آشپزخانه می رود….
به نظر می آید که حبیب قصد گرفتن خانه دارد….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا