سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت هفتم سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

همه در خانه عمه منتظر رفتن پدرشان هستند تا خانه را برای تولد حاج عطا آماده کنند.
سیمین هم چنان حالش خوب نیست و خودش را در اتاق حبس کرده است که شکوه خانم به سراغش می رود تا او را دلداری دهد و از این حال و هوا دربیاورد.
حاجی در خیابان راه می رود که حالش بدتر شده است و از آن طرف کیانی نیز به سمت دماوند روانه شده است.
حاجی به مغازه یکی از هم محلیان آن جا رفته است و درباره اوضاع کار و بار و زندگی اش حرف می زند و با هم گپ می زنند.
همه در خانه به کاری مشغول هستند که کیانی از راه می رسد و همه از دیدنشان تعجب می کنند.
او شروع به صحبت کردن درباره شهاب و حرف های مادرش می کند که سیمین از کوره در می رود و قصد رفتن به تهران را دارد که پدرش از راه می رسد و حال کیانی را می گیرد.
سهیلا و نسرین مشغول جمع کردن وسایل تولد هستند و هر دو نگران حال سیمین هستند و درباره شهاب صحبت می کنند.
سهیلا و حاج عطا با هم به کوه رفته اند و سهیلا به او قول می دهد که برایش تولد خفنی بگیرد و در میان حرف هایش از حال بد سهیلا می گوید که پدرش از بالا و پایین های زندگی می گوید.
نسرین که طاقت دیدن حال سیمین را ندارد برایش صبحانه برد و از همایون که دوست بچگی هایشان بود تعریف می کند و می گوید او را دیده است.
سیمین که حالش خوش نیست از رفتن شهاب می گوید و با نسرین درد و دل می کند و نیاز به حمایت دارد.
حاج عطا به جایی رفته است و منتظر دیدن شخصی به نام ایرج والی است، با آمدن آن شخص حاج عطا شروع به تعریف خاطره ای از کودکی اش می کند و گویا دوران مدرسه خودش می باشد و او یکی از همکلاسی هایش می باشد.
برای ایرج تعریف می کند که موش مرده ای که در کیف خانم نکونام بوده را او گذاشته و از قصد گردنش انداخت و حالا پشیمون است و آمده تا حلالیت بطلبد.
نسرین و سهیلا رحل های قرآن را تر تمیز می کنند و با رسیدن حاجی شکوه خانم به سمتش می دود و باهم درباره روزشان حرف می زنند.
خانم ها در خانه جلسه ختم قرآن برگزار کرده اند و گوهر خانم اعلام می کند که این مراسم برای کمک به دو جوان که قصد ازدواج دارند می باشد.
با آمدن صدای در نسرین سریعا می دود و در را باز می کند که شهاب و مادرش را پشت در می بیند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا