سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت چهارم سریال دل

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت چهارم سریال دل را مطالعه می فرمایید. سریال دل مجموعهٔ نمایشی به کارگردانی منوچهر هادی و به تهیه کنندگی جواد فرحانی، محصول سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ در شبکه نمایش خانگی است. این سریال در ۲۸ قسمت به قلم بابک کایدان و میثم کایدان نگاشته شده‌است.

 سریال دل

خلاصه داستان قسمت چهارم سریال دل

آرش بعد از تماس آوا به خانه ی خسرو می رود اما رستا آنجا نیست و فقط خانواده اش به آرش می گویند که او تماس گرفته و گفته که حالش خوب است و می خواهد کمی تنها باشد. آرش آشفته می شود و خسرو از او می خواهد که آرام باشد و منتظر توضیح خود رستا بماند. آرش می گوید: «آروم باشم؟! عروسم قبل عروسی غیبش زده و عروسی رفته رو هوا. من الان بدبخت ترین داماد رو زمینم. »
او که می داند شب به هم خوردن عروسی، مهران هم به مسافرت رفته در حیاط با آوا خصوصی صحبت می کند و می پرسد که پای مهران وسط این ماجراست؟ آوا از خواهرش دفاع می کند و می گوید که رستا اهل این حرف ها نیست.
ناهید از خسرو می پرسد که چرا پیغام رستا را به آرش نرسانده، خسرو جواب می دهد: «منتظرم خودش بگه. بعد این همه مدت این کمترین حق آرشه. »اتابک زالوهایی که روی گردن پدر زنش می گذارد را به خود او تشبیه می کند و در حال انجام این کار می گوید: «اینا مثل کسین که افتاد روی زندگی پدر من و خونشو مکید! جالب این که تو هیچ وقت سیر نمیشدی و نمی افتادی.عوضش بابای منو انداختی. میگن شیطان بنده هاشو وسوسه می کنه، راس میگن. چون ممکن نبود به عقلت خطور کنه کاری کنی که اعتماد پدرمو جلب کنی. این که کاری کنی که دخترتو واسه پسرش بگیره! اون وقت فامیل بشیم و پدرم تمام زندگیشو بسپره دست پدر زن پسرش. الان همین شیطان تو وجود دخترته. برو دعا کن که به هم خوردن عروسی ربطی به توران نداشته باشه. چون آرش عاشقانه رستا رو دوست داره. اون وقت تو و دخترتو قبل من نابود میکنه که این خیلی بد میشه. چون این کارو من باید بکنم. »

توران که درست بعد از به هم خوردن عروسی سر کیف آمده و ورزش کردن را شروع کرده، دنبال یک تور خوب اروپایی می گردد تا حال و هوای آرش را عوض کند. او به خانه ی آرش می رود و برایش صبحانه می برد و بعد از کمی گفت و گو درباره ی اتفاقی که شب عروسی افتاده می گوید: «فراموشی تنها خصلت این رابطه هاست.

عشق که دو طرفه نباشه فراموشی دست به کار میشه. » توران لا به لای حرف هایش اتابک را مخالف سرسخت ازدواج آرش نشان می دهد اما آرش همه چیز را تمام شده نمی داند و منتظر توضیحات رستا است.
اتابک در رستورانی با معشوقه اش قرار می گذارد و ابتدا کمی درباره نگرانی اش برای آرش صحبت می کند و بعد می گوید: «سه ماه دیگه معجزه ها میاد. توران قراره بره اروپا. من میمونم و تو و قولی که بهت دادم. میریم فرودگاه استقبالشون .

همه چیزو به آرش میگم. بعد هم دوتایی توران خانمو می بریم به یه مسافرخونه و بهش میگیم دیگه از دار دنیا هیچی نداره چون تمام حقی که پدرش از پدرم خورده بود، حالا دیگه مال من شده. » معشوقه اش با ناراحتی نگاهش می کند و می گوید: «ازت می ترسم. اصلا باورم نمیشه پشت اون قلب مهربونت انقدر کینه خوابیده. » او که گویا خواب هایش همیشه تعبیر می شود در ادامه می گوید: «دیشب خواب دیدم فاروق از زندان آزاد شده. دستاش خونی بود منم داشتم گریه می کردم. » اتابک کمی نگران می شود.

آرش خبردار می شود که مهران به خانه برگشته. او بلافاصله پیش مهران می رود و می پرسد که کجا بوده و با چه کسی بوده و روز عروسی به رستا چه چیزهایی گفته؟؟ مهران با خونسردی می گوید: «بهش گفتم به حرف دلش گوش بده. لابد به حرف دلش گوش داده که حال و روزت اینه. تو فکر میکنی که رستا عاشقته؟! عاشق منه. ازم نا امید شده بود و اومده بود سمت تو. » آرش عصبی می شود اما خودش را کنترل می کند و بدون این که درگیر شود از آنجا می رود.

ناهید از ذوقی که رستا برای عروسی اش داشت صحبت می کند و گریه اش می گیرد. خسرو بیش از دیگران به دخترش اعتماد دارد و مطمئن است که او برای تصمیمش دلیلی دارد. آوا هم احساس گناه دارد و فکر می کند که به اندازه ی کافی مراقب خواهرش نبوده است.
آرش بعد از مدتی رانندگی در خیابان ها و یادآوری خاطراتش با رستا، وقتی هوا تاریک می شود جلوی خانه ی خسرو می رود و به پنجره اتاق رستا نگاه می کند. از طرفی رستا بالاخره به خانه برمی گردد. وقتی که او زنگ در خانه را به صدا درمی آورد، آرش به سمتش می آید و می پرسد: «کجا بودی؟ »

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال دل

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا