سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال دل

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال دل را مطالعه می فرمایید. سریال دل مجموعهٔ نمایشی به کارگردانی منوچهر هادی و به تهیه کنندگی جواد فرحانی، محصول سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ در شبکه نمایش خانگی است. این سریال در ۲۸ قسمت به قلم بابک کایدان و میثم کایدان نگاشته شده‌است.

قسمت یازدهم سریال دل
قسمت یازدهم سریال دل

خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال دل

بعد از اینکه مرسده گزارش سرقت همسرش فاراب را به پلیس می دهد فاراب وارد اتاق می شود و به خاطر بدرفتاری و عصبانیتش معذرت خواهی می کند و می گوید: «به خدا هرکاری می کنم واس خاطر تو و زندگیمونه. نگران نباش. من هستم. پلیس هم بیاد خودم گردن می گیرم.» مهران جلوی گالری قدم می زند و اعصابش به هم ریخته است. توران به او مشکوک می شود و فکر می کند که شاید برای دزدی آمده باشد. به همین دلیل حواسش را بیشتر جمع می کند و مدام مهران را زیر نظر می گیرد. اتابک که می داند پسرش ساعتی است که در کافه منتظر رستا نشسته به اتاق رستا می رود و می گوید: «آرش تو رستوران همیشگی منتظرته. شاید بعد مدت ها فرصتی برای حرف زدن باشه.» رستا قبول نمی کند که به دیدن آرش برود. او که فهمیده مهران جلوی گالری ایستاده برای دقایقی به دیدن او می رود تا قانعش کند که بدون جلب توجه از آنجا برود.

مهران از اینکه رستا هنوز در گالری آرش کار می کند عصبانی و ناراحت است اما بعد از کمی گفتگو راضی می شود که برو. توران که مشغول چک کردن دوربین های اطراف گالری است این صحنه را می بیند و دلیل جدایی رستا از آرش را پیش خودش حدس می زند. او با پسرش تماس می گیرد و می گوید که برنامه دیگری دارد و تصمیم گرفته به کمک هم برای تولد رستا او را جور دیگری سورپرایز کنند. رستا از توران چند ساعتی مرخصی می خواهد و توران با کمال میل به او اجازه می دهد. آوا که حرف های رستا و توران را شنیده به اتاق خواهرش می رود و به او می گوید: «بازم با مهران قرار داری آره؟» رستا حوصله بحث ندارد و از او می خواهد که بیرون برود اما آوا به زور هم که شده قصد کمک کردن دارد و از رستا خواهش می کند که برای آرامش و آبروی خانواده شان مهران را از زندگی اش حذف کند. رستا می گوید که اگر آوا چیزی نگوید کسی متوجه رابطه او و مهران نمی شود.

قسمت یازدهم سریال دل
قسمت یازدهم سریال دل

آوا قول می دهد حرفی نزند. او موقع رفتن می گوید: «می دونم سورپرایز مامان بابا رو به هم می زنم ولی اگه تونستی زودتر بیا خونه. واسه ت جشن تولد گرفتن. حداقل اونا رو ناامید نکن.» رستا با شنیدن این حرف ها کمی متاثر می شود و از ناراحتی چشمانش پر از اشک می شود. فاراب در حال قدم زدن در زندان خاطرات گذشته را به یاد می آورد… چند سال پیش: فاراب که بارها برای خواستگاری به خانه مرسده رفته این دفعه چاقو به دست و در حالی که یاالله می گوید از پشت بام وارد حیاط خانه آنها می شود زیرا به او خبر رسیده طلب کارهای پدر مرسده آن شب تصمیم دارند به آن خانه حمله کنند. مرسده فاراب را به خاطر اینکه مثل دزدها به خانه شان پریده سرزنش می کند. در همین موقع صدای جیغ و داد طلبکارها بلند می شود. فاراب در را باز می کند و با همه آنها دعوا می کند و با وجود اینکه خیلی کتک می خورد اجازه نمی دهد طلبکارها پایشان به حیاط خانه برسد.

بعد از درگیری مرسده زخم های صورت فاراب را پانسمان می کند. فاراب در همان حال می گوید: «زنم شو! به جان ناموسم که تو باشی خوشبختت می کنم. من اهل خلاف نیستم. نه مواد نه الکل. حالا یه خرده سیگار می کشم. قبول دارم. شغلم هم شغل شریفیه. چک های مردمو نقد می کنم. حقو به حق دار می رسونم.» مرسده می گوید که قصد ازدواج ندارد و به فاراب علاقه ای ندارد. بعد هم پدر مریضش را بهانه می کند اما فاراب می گوید: «من نوکر پدرت هم هستم. می بریمش پیش خودمون.« فاراب با فکر کردن به این خاطرات مصمم تر می شود که زودتر از زندان خلاص شود. او سراغ عادل می رود و پیشنهاد خلافی که قبلا گرفته بود را قبول می کند اما عادل می گوید که پیشنهادش را به کس دیگری داده و حالا برای او کار جدیدی دارد. هنگامی که ماشین رستا شروع به حرکت می کند توران که همراه اتابک و آرش در ماشین نشسته از پسرش می خواهد که رستا را تعقیب کند.

آرش خیال می کند که مادرش واقعا سورپرایز خوبی برای رستا در نظر گرفته و با اینکه می داند این تعقیب کردن کار زشت و زننده ای است اما به حرف توران گوش می دهد. از طرفی خسرو در شیرینی فروشی مشغول خرید کیک تولد رستا است که در همین موقع از طرف توران پیامکی برایش فرستاده می شود. توران در این پیام از خسرو خواسته به آدرسی که فرستاده شده بیاید تا حقایقی را در مورد دخترش بفهمد. رستا طبق قراری که با مهران داشت به کافه ای می رود. کافه تاریک و خلوت است و با گل و شمع های فراوان تزئین شده. مهران تولد رستا را تبریک می گوید و آنها با هم سر میزی که مهران تدارک دیده می نشینند.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال دل

سریال دل چند قسمت است؟ + خلاصه قسمت اول تا آخر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا