سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی کلاغ سیاه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی کلاغ سیاه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.

سریال ترکی کلاغ سیاه

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی کلاغ سیاه

عکسی از کسیک در حالی که دست و پایش را به صندلی بسته اند برای کوزگون ارسال می شود. سپس شخص ناشناسی با کوزگون تماس می گیرد و آدرسی را به او می دهد. کوزگون بدون این که به دیلا توضیحی دهد با عجله راه می افتد و به انباری می رسد و به راحتی کسیک را آزاد می کند. ناگهان دیلا که به طور کنایه آمیز آنها را تشویق می کند وارد انبار می شود. دیلا که به تلافی نقشه ای که قبلا کوزگون برایش کشیده بود با دزدیدن کسیک او را به چالش کشیده می گوید: «تا لحظه ی آخر وقتی روی تراس بودیم امیدوار بودم که اعتراف کنی. دیگه می دونم جایگاهم پیش تو چیه. من شکارم تو شکارچی. » کوزگون با خونسردی می گوید: «چیزی نفهمیدی. »

دیلا ادامه می دهد: «برگشتی کوزگون، برای انتقام گرفتن. اما نمیذازم بگیری. می خوای خانوادمو از هم بپاشونی؟ نمیذارم بپاشونی. می خوای به بابام آسیب بزنی؟ اجازه نمیدم. چون هرچیزی که دشمنش شدی منم. فامیلی بیلگین هم منم دشمنت هم منم. مقابلتم. اگه می خوای حساب پس بگیری، اینجام. حسابتو با من تسویه کن. » کوزگون می گوید: «من با کسی حسابی ندارم. » دیلا هم آنجا را ترک می کند و قبل از رفتن از کوزگون می خواهد که به عنوان راننده اش صبح زود دنبالش بیاید. کوزگون هم از این که دستش برای دیلا رو شده به هم ریخته و آشفته می شود. او همان شب کسیک را با اتوبوس راهی شهر دیگری می کند.

علی که به خاطر آزاد کردن کسیک عصبی است برای پیدا کردن او قصد دارد نیمه شب از خانه بیرون برود. همسرش صدا که طبق معمول از او بی توجهی می بیند می پرسد: «کسی تو زندگیته؟ » علی کمی جا می خورد اما رو به صدا می گوید: «فرض کنیم که هست. چیکار میخوای بکنی؟ ترکم میکنی؟ این حلقه هارو تو به زور کردی تو گلومون. ادای زنای معصوم رو در نیار. »
زکی با یک نفر دیگر از آدم های علی جلوی اتوبوس را می گیرند و با خشونت کسیک را همراه خود می برند.

از سویی مریم با ذوق و شوق برای کوزگون سوپ درست می کند و تمام شب را لب پنجره منتظر او می ماند. قبل از رسیدن کوزگون، کارتال به خانه می رسد و مادرش را در آغوش می گیرد. کوزگون هم که تازه وارد کوچه شده از پنجره آنها را در آغوش هم می بیند و اشکی می ریزد و کمی با ناراحتی نگاهشان می کند. او جلوی در قابلمه ی سوپ را می بیند و نگاه سرزنش آمیزی به خانه ی مادرش می اندازد و با بی تفاوتی وارد خانه می شود.

علی در یک انبار رو باز و خلوت کسیک را تهدید می کند و از او می خواهد که کوزگون را لو دهد. کسیک چیزی نمی گوید و فقط نگاه می کند. از سویی آیهان که از آدم های شرف است از پشت بام خانه ای در همان اطراف، آنها را زیرنظر دارد و کنار او مردی با تفنگ دوربیندار به سمت کسیک نشانه گرفته است و مرد دیگری فیلمبرداری می کند. درست زمانی که علی با تفنگش کسیک را تهدید به مرگ می کند، تیری از اسلحه ی دوربین دار به قلب کسیک شلیک می شود. علی و زکی که نمی دانند چه اتفاقی افتاده پا به فرار می گذارند. علی با عصبانیت از زکی می خواهد که از این ماجرا سر در بیاورد.

کوزگون که نگران کسیک شده برای او وویس می فرستد تا خبری از او بگیرد. قمری لب پنجره منتظر است تا برادرش را ببیند. وقتی کوزگون پایش را از در بیرون می گذارد قمری با شوق و هیجان فریادی می زند و به طرف او می دود. کوزگون نگاه سردی به او می اندازد و قمری او را در آغوش می گیرد و سپس با لبخند به صورت او نگاه می کند. اما کوزگون می پرسد: «تموم شد؟ فیلم بازی کردن و خواهر برادر بازی تموم شد؟ » خنده از صورت قمری محو می شود. او با چشمان پر از اشک می گوید: «واسه همین برگشتی؟! اصلا واسه خودت تمومه… باشه… تموم شد. این اولی و آخری بود. تموم شد. » قمری با گریه به خانه برمی گردد.

کوزگون دنبال دیلا می رود. دیلا به او توجهی نمی کند و فقط سوار ماشین می شود و با پرونده ای خود را سرگرم نشان می دهد. در راه، کارتال جلوی ماشین انها را می گیرد و از دیلا می پرسد که در شب آتش سوزی مورد مشکوکی در اطراف مغازه دیده است؟ دیلا کوزگون را لو نمی دهد. کارتال می گوید: «می خواستم ببینم کی نونمو آجر کرده. اگه چیزی یادت اومد مغازه رو که میشناسی. » کوزگون که حرف های آنها را می شنود از شرمندگی مدام سرش را این طرف و آن طرف را می چرخاند.

آیهان با کوزگون قرار می گذارد و به او می گوید فردا باید کار رفعت را تمام کند. او آدرس و اسلحه ای را هم به کوزگون می دهد. از طرفی قمری در نبود کوزگون از پنجره وارد خانه ی او می شود و آنجا را زیر و رو می کند و عکسی از پدرشان که قبلا در قاب عکس مغازه کارتال بود را پیدا می کند.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی کلاغ سیاه 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا