سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی گودال | سریال گودال قسمت ۱۴۶ + عکس

داستان کامل قسمت ۱۴۶ سریال ترکی گودال Çukur به همراه جزئیات و خلاصه داستان سریال ترکی چوکور (گودال) قسمت ۱۴۶ را در این مطلب بخوانید. ساخت سریال گودال از سال ۲۰۱۷ آغاز شده است. این سریال در ۳ فصل پخش می شود. بر طبق آنچه برخی از رسانه های هنری ترکیه منتشر کرده اند. سریال گودال محصول Ay Yapim است که از شبکه شو تی وی و شبکه ماه تی وی به زبان فارسی پخش می شود. این سریال محصول سال ۲۰۱۷ کشور ترکیه است و در ژانر درام و اکشن ساخته شده است. از بازیگران شاخص این سریال می توان به آرای بولوت اینملی اشاره کرد که قبلا در سریال روزی روزگاری، نفوذی و حریم سلطان ایفای نقش کرده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی گودال

جومالی که از همان ابتدا به وارتلو مشکوک بود، با این انفجار مطمئن شد که وارتلو جاسوس است. او از یاماچ می خواهد که بروند و از وارتلو حساب پس بگیرند اما یاماچ هم به او می گوید:: «تو هم برو از ویصل بپرس. وارتلو با من. هرچقدر که تو به صالح اعتماد داری، منم همونقدر به ویصل اعتماد دارم! » سلطان همراه سلیم به کافه ای می رود و شروع به حرف زدن می کند و درمورد گذشته ها و کودکی های سلیم و برادر هایش حرف می زند… بعد هم می گوید: «دیروز که با سنا حرف می زدیم گفت جومالی رو تو آوردی دیدن من… تو خودت دیدیش؟ » و وقتی جواب منفی سلیم را می شنود می گوید: «تا کی میخوای فرار کنی؟ بالاخره یه روزی با هم روبرو میشین. هنوز دخترت رو هم ندیدی… آخرین بار کی دیدن آکین رفتی؟ » سلیم سکوت می کند و سلطان ادامه می دهد: «بچه ها هم به گردن ما حق دارن.. اول دیدن دخترت برو و منم با خودت ببر. بعد هم به ملاقات پسرت برو! منو هم میبری محله ام، هم خونه ام. خونه ام رو هم باید ببینم! » وارتلو می آید و ارسوی هم آنجاست. چتو با عصبانیت به وارتلو می گوید: «تو از این قضیه خبر داشتی؟ » و وقتی وارتلو می گوید که داشته چتو می گوید: «چه خوب! ماحسون بچشو بردار ببر تو حیاط یه تیر تو مغزش خالی کن! »

ماحسون اسلحه اش را که برمی دارد وارتلو می گوید: «اونی که نجاتتون داد مدد بود. ولی مراقب باشین، یکی بینتون جاسوسی میکنه. اون همه چیزو میگه. » ارسوی کنترلش را از دست میدهد به سمت وارتلو حمله می کند و اسلحه اش را هم بیرون می کشد و ماحسون سعی در آرام کردن او دارد. چتو بلند می شود و ارسوی را بیرون می اندازد و ارسوی از پشت در فالگوش می ایستد و کمی بعد وقتی می خواهد شیمیدان بودن وارتلو را به یاماچ خبر بدهد چتو که انگار به او مشکوک شده او را صدا می زند و از او می خواهد که آرام باشد! ارسوی دوباره سوار ماشینش می شود و وارتلو هم برای تلافی که رفتاری که ارسوی با او داشته از یکی از بره ها ماشینی می گیرد و ارسوی را دنبال می کند و در گوشه ای منتظر می ماند تا ارسوی پیاده شد او را بکشد. همان لحظه کسی اسلحه ای روی سر وارتلو می گیرد و وارتلو وقتی برمی گردد علیچو را می بیند. علیچو که با دیدن پوشک در سطل زباله ی خانه ی چتو متوجه زنده بودن سعادت شده بود این خبر را به یاماچ هم می دهد…. وارتلو می بیند که یاماچ به دیدن ارسوی آمده و می فهمد که این همه مدت نفوذی یاماچ همان ارسوی بوده است. ارسوی به یاماچ می گوید: «شب دوباره یه معامله طلا هست و مکان تحویل جنس هم همون جای همیشگیه.» بعد از رفتن ارسوی یاماچ با خشم برمی گردد و به وارتلو نگاه می کند.

ادریس به دیدن ملیحه می رود و درمورد گذشته ها حرف می زند و بعد هم می گوید:« من بعد مدت ها دیشب تونستم خوب بخوابم… حق با تو بود… ادریس کوچوالی بودن تو ذات منه… اونی که یه گوشه وایسه و کاری نکنه اون من نیستم… » بعد ادریس متوجه دست سرم بسته ی ملیحه می شود و ملیحه می گوید که چیزی نیست و بعد هم از ادریس می پرسد: «تو با اینکه به سمتم شلیک کردی چرا گذاشتی زنده بمونم؟ من چهارتا عمل داشتم. سی سال رفتم و اومدم ولی یکی بود که هزینه های عملمو میداد. کار تو بود نه؟ » ادریس جا می خورد و می گوید که از چیزی خبر نداشته و حتی فکر می کرده که ملیحه مرده است. ملیحه به فکر فرو می رود. کمی بعد ادریس از ملیحه می پرسد: «کی میتونم بیام در خونت که یه چایی بخوریم ملیحه خانم؟ » ملیحه لبخند می زند. جومالی به خانه ویصل می رود تا با او حرف بزند. او ویصل را پیدا نمی کند و در گوشه ای از خانه کیف پول او را می بیند که در کنارش انگشتری از بره های سیاه است.

همان لحظه ویصل از راه می رسد و جومالی که عصبانی شده او را به دیوار می کوبد و گردنش را فشار می دهد و از او می پرسد که انگشتر دست او چه می کند؟ ویصل می گوید: «من کلی از اون انگشترا دارم. غنایم جنگیه! » بعد هم همه انگشترها را نشان جومالی می دهد و خیال او را راحت می کند. یاماچ ناراحت است و از وارتلو می پرسد: «چرا به من نگفتی که منم خبردار بشم؟ » وارتلو می گوید: «دست و بالمو بسته بودن که به کسی نگم. اگه میمردم هم شمارو لو نمیدادم بهشون. » یاماچ می گوید: «ولی کاری که ازت خواستن رو انجام دادی. » وارتلو عصبانی می شود و فریاد می زند: «چیکار میکردم؟ تو جای من بودی چیکار میکردی؟ فکر میکنی راحته به تو دروغ گفتن؟ تورو ناراحت کردن؟ » یاماچ تحت تاصیر حرف های او قرار می گیرد و بغض می کند. یاماچ کمی بعد می گوید: «جومالی نباید چیزی بفهمه. بعدش ما سعادت و برادرزاده ام رو میگیریم… منم عمو شدم! »

 


همچنین بخوانید:

داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی گودال + معرفی بازیگران و نقش ها

 


⇐ برای خواندن موارد به روز شده بیشتر به لینک برچسب های سریال ترکی عاشقانه ، سریال ترکیه ای ، سریال های در حال پخش ترکیه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا