خلاصه داستان قسمت ۲۵۱ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۲۵۱
خلاصه داستان قسمت ۲۵۱ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۲۵۱ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.
خلاصه داستان قسمت ۲۵۱ سریال ترکی تردید
وقتی ریان دست های زخمی میران را می بیند با عصبانیت به او می گوید: «ما آدمای یه هفته قبل نیستیم میران. نباید دنبال انتقام باشی. من اینو نمیخوام. با همین دستای کوچیکت میخوای پسرت رو بغل کنی؟ » » میران می گوید: «حق با توئه ریان. امروز کنارتون نبودم اما قول میدم جبران کنم. » همان موقع جهان به میران زنگ می زند تا با او صحبت کند. از طرفی ارکان هم در فاصله ی چند قدمی با میران است تا حقیقت را به او بگوید اما با تهدید فسون پا به فرار می گذارد. میران متوجه او می شود و دنبالش می کند و در آخر گیرش می آورد و او به انباری برده و با عصبانیت می پرسد: «حقیقتو بهم بگو ارکان! » ارکان به او التماس می کند تا رهایش کند که برود اما میران تا به حقیقت نرسد دست بردار نیست و به عزیزه هم خبر می دهد که خودش را برساند.
قبل از آن، ریان سراغ عزیزه می رود تا با او صحبت کند که میران را از گرفتن انتقام منصرف کنند اما عزیزه سرد و بی روح به او می گوید: «وظیفه منه که از شما محافظت کنم… اینو به هازار بدهکارم. » ریان تازه می فهمد که او هم دنبال انتقام است و با دلخوری اتاق را ترک می کند.
شب زهرا و ریان متوجه می شوند که امید کمی تب دارد و با نگرانی و دلهره همراه محفوظ او را به بیمارستان می برند. ریان با دلخوری به آسیه و لطفی میسپارد تا در این مورد چیزی به میران که کنارشان نبوده نگویند.
عزیزه از راه می رسد و با عصبانیت به ارکان می گوید: «اینا چشمای یه مادر داغداره. تو میدونی کی این داغو رو دلم گذاشته. باید بهم حقیقتو بگی وگرنه… » ارکان در حالی که گریه می کند می گوید: «میگم باشه. اما قبلش ازتون کمک میخوام. » و دم گوش میران چیزی از او می خواهد.
میران تمام شب را دنبال نجات خانواده ی ارکان بوده و صبح به عمارت می رسد اما وقتی می بیند از ریان و امید خبری نیست دیوانه می شود. همان موقع ریان به همراه محفوظ و امید از راه می رسد اما با عصبانیت به میران می گوید: «تو اولین باری که بهت احتیاج داشتیم کنارمون نبودی! » و سیلی ای به او می زند. بعد هم با بغض می گوید: «به خاطر انتقام خون جلوی چشماتو گرفته. تو عوض شدی… تو الان باید پیش من و پسرت بودی میران. » میران می گوید: «من عوض شدم چون بابامو کشتن ریان. باید اینو بفهمی. من به خاطر شماها تلاش میکنم تا ادمایی که بابامو کشتن بلایی سر تو و امید نیارن. » ریان حرف اخرش را می زند و می گوید: «باید انتخاب کنی. یا دنبال انتقامت میری و خانواده ت رو از دست میدی. یا ما رو انتخاب میکنی. » و بعد می گوید: «تو به فکر پسرت نیستی. نمیخوای کنارش باشی. اون باید بدون بابا بزرگ شه؟ باشه من هم مامانش میشم هم باباش. تو برو. » و با عصبانیت به اتاق برمی گردد و در را هم روی میران می بندد.
عزیزه به جهان و فسون پیام می دهد تا خودشان را برای شنیدن حقیقت از زبان ارکان به آدرسی که می گوید برسانند. وقتی فسون به انجا می رسد، از افرادش می خواهد تا به عمارت امید حمله کنند تا از انجا زنده بیرون بیاید! بعد عزیزه هم جهان و هم فسون را به سمت انباری می فرستد و در را قفل می کند و دور تا دور انباری را بنزین می ریزد تا آتش بزند. میران از راه می رسد و از عزیزه می خواهد کار اشتباهی انجام ندهد اما عزیزه اسلحه ای به سمت سر خودش می گیرد و می گوید: «هر کسی که به هازار بدی کرده باید تاوان پس بده. حتی خود من. اول میفهمم کی قاتل پسرم بوده و بعد خودم رو هم راحت میکنم. » نصوح و محفوظ و فیرات هم از راه می رسند تا عزیزه را منصرف کنند. ارکان دم گوش میران حقیقت را می گوید. همان موقع افراد فسون به عمارت امید حمله می کنند و ریان با ترس و نگرانی به میران زنگ می زند تا خودش را برساند. میران با وحشت بدون گفتن حرفی سوار ماشینش می شود اما با شنیدن صدای جیغ های ریان می فهمد که خیلی دیر کرده و همانجا مقابل ماشینش روی زمین می افتد…
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |