سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۵۳

خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۵۳ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه‌ می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.

داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تردید
داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی تردید

ریان در عمارت حشمت خان خودش را نوه ی نصوخ شاداغلو معرفی کند. حشمت که هدف او از آمدن به آنجا را فهمیده می گوید: «اگر بین خانواده های بزرگ این شهر که الگوی مردم عادی هستند، خصومتی به جود بیاید اولین کار ما ازدواج بین این دو خانواده است وگرنه خونریزی به پا می شود و هم آزاد و هم میران جانشان در خطر است. » ریان از تصور مرگ میران قلبش به درد می آید و اشکش سرازیر می شود. او هنگام برگشتن به مزرعه، به عمارت از دست رفته شان سر می زند و عزیزه را آنجا می بیند.

.

ریان به او می گوید: «تو انتقامت را از ما گرفتی. دیگر چه می خواهی؟ » عزیزه می گوید: «می خواهم ریشه ی شاداغلو را بخشکانم. » و در دل می گوید: «شما همه بازیچه های من هستید و عقل شما به این چیزها قد نمی دهد! » بعد از برگشتن ریان به مزرعه، هاندان جلوی او را می گیرد و باز حرفش را تکرار می کند. ریان با درماندگی پیش آزاد می رود و می گوید: «اگر من کمی برایت ارزش دارم به حرف پدربزرگ گوش کن و از اینجا برو. » آزاد که به ریان نمی تواند نه بگوید، به خانه مصطفی خان در شهر دیگر می رود. میران در شرکت از فیرات می خواهد که خانه شاداغلوها را پس بدهد تا بتواند اعتماد ریان را جلب کند.

.

از آن طرف هم گونول دادخواست امضا شده ی طلاق را تقدیم عزیزه می کند و از او می خواهد سر قولش برای برگرداندن برادرش باشد و به میران هم می گوید: «من دیگر زنت نیستم و بالاخره فهمیدم زندگی بدون محبت معنایی ندارد. » میران به او قول می دهد که این کار به نفع هردوی آنها خواهد بود. سپس رو به مادربزرگش می گوید: «به خانه نصوخ می روم تا درمورد مسئله افترا علیه آزاد از او عذرخواهی کنم چون نمی خواهم اسم اصلان بی ها بین مردم بد در برود. » عزیزه به او هشدار می دهد که پیش دشمن سر خم نکند. اما میران قبول نمی کند و حتی الیف و فیرات از او می خواهند بیرون نرود چون ممکن است شاداغلوها بلایی سرش بیاورند. اما میران بیرون می رود و در اولین کوچه توسط افراد ناشناسی ماشینش به گلوله بسته می شود.

.

خانواده ی اصلان بی با شنیدن صدای گلوله، وحشت زده به کوچه می ریزند. خبر به گلوله بسته شدن میران به گوش نصوخ می رسد و او با عصبانیت جهان را صدا می زند و می گوید:: «این بود که می خواستی همه چیز را درست کنی؟ » و سیلی محکمی به گوش او می زند. جهان با خشم می گوید که کار او نبوده و کار هر کس بوده دستش درد نکند. ریان که از شنیدن خبر شوکه شده، بی قرار و بی تاب اشک می ریزد. ملیکه به فیرات زنگ می زند تا از حال میران جویا شود و فیرات می گوید: «به کوری چشم شما میران زنده است. » ریان هم در میان گریه خدا را شکر می کند.

.

از آن طرف سلطان می گوید: «شاداغلوها حمله می کنند و ما مثل موش قایم شده ایم. » میران می گوید که کسی دخالت نکند. اما عزیزه می گوید: «به آنها حمله می کنیم و تار و مارشان می کنیم. » میران که درمانده شده یاد حرف ریان می افتد که گفته بود: «اگر حتی تو از انتقامت بگذری، مادربزرگت به تو اجازه نخواهد داد… » در همین هنگام ریان به او پیام می دهد که می خواهد او را ببیند و میران با عجله می رود. ریان در کنار همان تابی که میران برایش ساخته بود منتظر است. به محض دیدن هم به سمت همدیگر می روند و هر دو هیجان زده اشک می ریزند.

.

ریان گریه کنان می پرسد که آیا پیشنهاد ازدواجش هنوز سر جایش است؟ میران که از هیجان نمی داند چه کند فریاد می زند: « من تا آخر عمر می خواهم که تو زن من شوی! ولی چه شد که نظرت عوض شد؟ » ریان اشک هایش را پاک می کند و می گوید: «نمی خواهم بقیه عمرم را با پشیمانی از دست دادن تو سپری کنم…. »


خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا