خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.
خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
در شرکت، جانر و امیر از جای خالی زینب ناراحت هستند. امیر، بخاطر رفتن همخانه اش دنبال همخانه میگردد. جانر نیز بخاطر رفتن اندر به خانه علیهان باید به فکر خانه برای خودش باشد. امیر پیشنهاد میدهد با یکدیگر همخانه شوند.
اندر به ملاقات زرین در بیمارستان می رود. زرین با دیدن او عصبی می شود. اندر به عمد با حرفها و تیکه هایش زرین را حرص می دهد. آنها با یکدیگر بحث میکنند. زرین اندر را از اتاق بیرون میکند.
در خانه هالیت، ییلدیز به اتاق اریم می رود تا با او صحبت کند. اریم میگوید :«میدونم بابام گفته بیای و بهم توجه کنی. ولی نیازی نیست،خودتو خسته نکن». ییلدیز به اتاق هالیت می رود و قضیه را میگوید. هالیت از ییلدیز میخواهد در نبود اندر و رابطه بد او با اریم، از فرصت استفاده کرده و سعی کند به اریم نزدیک شود تا رابطه شان خوب شود. ییلدیز قبول میکند. او بخاطر وضعیت بد زینب، به هالیت پیشنهاد میدهد که برای شام بیرون بروند. او به زینب نیز خبر نمیدهد تا مخالفت نکند و تصمیم میگیرند با هالیت دم خانه زینب بروند.
در خانه، زینب تنها و کسل نشسته است. جانر و امیر برای سر زدن به او می آیند. زینب که حوصله آنها را ندارد، ابتدا آنها را راه نمیدهد اما به اصرار و زور داخل می آیند. آنها بعد از کمی حرف و احوالپرسی و خبر همخانه شدن، می روند.
در خانه علیهان، اندر در خانه منتظر علیهان نشسته است. علیهان وقتی به خانه می آید با دیدن اندر ، اوقاتش تلخ می شود. علیهان مشغول کار روی پرونده ها می شود. اندر پیش او امده و مدام در حال دلبری کردن است. علیهان از دست او کلافه می شود و میگوید :«باید بهت یادآوری کنم که ما شریکیم نه مزدوج.» اندر میگوید که باید همه فکر کنند که ازدواج آنها واقعی است.
او از علیهان میخواهد با یکدیگر به رستوران برای جشن گرفتن بروند تا در ملا عام باشند. او میگوید :«ما معامله کردیم. منم زیر سایه فامیلی تو میخوام به قدرت سابقم برسم. ما باید همه جا دیده بشیم. مهمونی افتتاحیه شام . من هالیت رو میشناسم.ما امشب باید به هالیت هم ضربه مالی و هم معنوی بزنیم.» علیهان قبول میکند . او وقتی به اتاق می رود و میبیند اندر وسایلش را در اتاق شخصی او گذاشته و عکس زینب را برداشته است، عصبانی می شود و به او میگوید:« دیگه به وسایلی که به من تعلق داره دست نزنی.»
ییلدیز و هالیت دم خانه زینب می روند. ییلدیز به اصرار زینب را که تمایلی به بیرون رفتن ندارد، حاضر میکند تا برای شام به رستوران بروند. وقتی علیهان به همراه اندر وارد رستوران می شود، متوجه می شود که اندر به عمد خبرنگاران را صدا کرده است. او عصبی می شود. کمی بعد، ییلدیز و هالیت و زینب نیز به همان رستوران می آیند. آنها از کنار میز علیهان رد می شوند و به یکدیگر کنایه می زنند. بعد از نشستن آنها، اندر به علیهان با نگرانی میگوید:« هالیت خیلی خیالش راحته. من هالیت رو میشناسم. انگار یه برگ برنده دستش داره». علیهان حرف اندر را قبول ندارد.
هاکان پیش ایرم می رود، اما ایرم بخاطر اتفاقی که برای زینب افتاد، ترسیده و از طرفی چون هاکان از اقدام عیلهان خبر داشته و کاری نکرده است، ایرم از او دلسرد شده و دیگر نمیخواهد با او رابطه ای داشته باشد.
صبح وقتی زینب سرکار می رود، همسایه فضول خود، گلسوم خانم را میبیند که برخلاف همیشه کاری به او ندارد. او متوجه می شود که همسایه جدیدی به محله آمده و گلسوم خانم سرگرم آنهاست. گلسوم خانم بعد از رفتن زینب، غذا پخته و برای امیر و جانر که هم محله ای جدید هستند می برد.
اندر با کمال دوباره قرار میگذارد. او به کمال میگوید که جلسه فوری هئیت مدیره قرار است امروز تشکیل شود و از کمال در صورت نیاز برای شرکت حمایت مالی می خواهد. کمال قبول میکند.
اندر از طرف علیهان برای خودش خرید میکند. او عینک جواهر گرانبهایی میخرد. در راه، ییلدیز را که او نیز برای خرید آمده میبیند. او به ییلدیز بابت اینکه نمیتواند برای خودش هدیه ای داشته باشد کنایه می زند. ییلدیز ناخواسته به اندر حسادت میکند.
هاکان و علیهان در دفتر، مشغول مرور مسایل جلسه می شوند. علیهان بابت اینکه بخاطر رفتار او ، هاکان ایرم را از دست داده ناراحت است.
در شرکت، جلسه هیأت مدیره تشکیل می شود. هاکان میگوید:« با پنج درصد سهامی که از اندر گرفتیم میخوایم سرمایهگذاری رو بیشتر کنیم». هالیت با آرامش میگوید:«کاملا عاقلانه است. فقط یک موردی هست که حسابش نکردید.»
همگی منتظر هستند. در باز می شود و زرین وارد جلسه می شود. او به محض نشستن میگوید:« از امروز مدیریت سهامهایی که از پدرم به ارث رسیده رو از علیهان پس میگیرم و به هالیت واگذار میکنم». هالیت ادامه میدهد:«تازه بهترین قسمتش اینجاست. من برای اولین قسمت اجراییم از پنج تا نماینده ارشد شروع کردم.» دوباره در باز شده و زینب وارد میشود. هالیت ادامه میدهد«« شما رو با نماینده ارشد شرکت هوایی فالکون آشنا می کنم. زینب ییلماز.»
علیهان و اندر و هاکان هر سه مات و مبهوت نگاه میکنند.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |