سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی کلاغ سیاه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی کلاغ سیاه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.

سریال ترکی کلاغ سیاه

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی کلاغ سیاه

شب، کوزگون وقتی به خانه می رسد دیلا را ناراحت و غمگین جلوی در می بیند. دیلا دلش گرفته و ‌می خواهد کمی با کوزگون صحبت کند. بنابراین باهم وارد خانه می شوند. کوزگون سکه ای دارد که همیشه آن را بین انگشتانش می چرخاند. دیلا دلیل این کارش را می پرسد و کوزگون می گوید:” وقتی که راهم تله دار باشه از این سکه می پرسم. اگه شیر باشه، آره و اگه خط باشه، نه. تا امروز اشتباه نکرده.” دیلا سکه را از او می گیرد، چشمانش را می بندد و در دلش چیزی می پرسد و سکه خط می آید. کوزگون می خواهد بداند که سوال او چه بوده و دیلا بعد از کمی مکث می گوید:” یه سوالی پرسیدم که اگه ازت می پرسیدم اصلا بله نمی گرفتم، کوزگون هنوز هم دوستم داره؟ سوالم این بود.” کوزگون مودبانه به او می فهماند که دیگر به خانه اش برگردد. دیلا موقع رفتن با بغض و چشمانی پر از اشک دستش را به سمت کلیه ی کوزگون می برد و می گوید:” چه بلایی سرت آوردن؟” کوزگون کمی عصبی می شود اما چون کار دارد مجبور می شود زودتر از دیلا از خانه خارج شود.

آدم های رفعت با نقشه ای کارتال را از خانه بیرون می کشند و جلوی تعمیرگاهش او را بیهوش می کنند‌. رفعت با کوزگون تماس می گیرد و به او می گوید:” مردی رو که انبار رو آتیش زد پیدا کردم. تو مجازاتش میکنی.” چهره ی کارتال جلوی چشم کوزگون نقش می بندد. او از خواسته ی رفعت عصبی می شود اما به تعمیرگاه می رود تا دستورش را اجرا کند. کوزگون با شرمندگی به عکس پدرش که روی دیوار است نگاه می کند، آن را از قاب خارج می کند و توی جیبش می گذارد. بعد هم مغازه را آتش می زند و بیرون می رود. دیلا که او را تعقیب کرده بود پس از رفتن کوزگون متوجه می شود که مغازه آتش گرفته است. او تعجب می کند و با اضطراب به آتش نشانی زنگ می زند.

کارتال در گوشه ای از مغازه بیهوش افتاده است و شعله های آتش بیشتر و بیشتر می شود. گوشی کارتال زنگ می خورد و دیلا متوجه می شود که او درمغازه گیر افتاده است. کارتال به هوش می آید اما نفس نفس می زند و کمک می خواهد.

خبر آتش سوزی تعمیرگاه در محله می پیچد و مریم و قمری هم باخبر می شوند و به سمت مغازه ی در حال سوختن می روند. آنها گریه می کنند و فریاد می زنند. اما مردم اجازه نمی دهند که کسی وارد مغازه شود.

کوزگون در راه رفتن به خانه از زبان دو نفر از اهالی محل می شنود که کارتال هم در مغازه بوده است. او با عجله و دوان دوان خود را به محل آتش سوزی می رساند و مات و مبهوت ضجه زدن های مریم و قمری را تماشا می کند. در همین حال دیلا به همراه کارتال از مغازه بیرون می آید. کوزگون نفس راحتی می کشد و مریم و قمری کارتال را در آغوش می گیرند. کارتال در حالی که نفس کشیدن هنوز کمی برایش سخت است از دیلا بابت نجات زندگی اش تشکر می کند.

کوزگون همان شب در خانه با ناراحتی به عکس پدرش نگاه می کند و می گوید:”بابا اونجوری نگاه نکن!” سپس عکس را پشت و رو می کند.

دیلا هم با عصبانیت به خانه ی او‌می آید و می خواهد دلیل این کارهایش را بداند. کوزگون به سوالات او جواب های کوتاه می دهد و توضیح یا واکنش زیادی ندارد. دیلا بیشتر عصبی می شود و فریاد می زند:” داشتی داداشتو میکشتی احمق! سنگی؟ چی هستی؟! من نمیشناسمت. تو کی هستی؟” کوزگون هم از کوره درمی رود و سر او فریاد می زند و می گوید که دیگر سمتش نیاید. دیلا از خانه بیرون می رود و پشت در گریه اش می گیرد.

صبح روز بعد کوزگون جلوی خانه با مریم روبرو می شود. او بی تفاوت از کنار مادرش عبور می کند اما مریم با دیدن او میخکوب می شود و دقیقتر نگاهش می کند. سپس زیرلب ناباورانه می گوید:”پسرم!” مریم اسم کوزگون را صدا می کند و با خوشحالی به طرف او می دود. چشمان کوزگون پر از اشک می شود اما با حرص به طرف مادرش برمی گردد و نگاه بی مهری به صورت مریم می اندازد و نمی گذارد که او را در آغوش بگیرد. مریم کمی جا می خورد اما با بغض و لبخند می گوید:” همین که زنده و سلامت هستی خوبه!” کوزگون می گوید:”مریم خانم سرت رو بالا نگهدار! پشت انتخاب هات واسا! تو یکی از بچه هات رو به خاطر اون دوتای دیگه کشتی. سرتو بالا بگیر و برو پیش اونا.” سپس راهش را می گیرد و می رود. مریم با غصه نگاهش می کند.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی کلاغ سیاه 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا