سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.

سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

مسئول مالی هالیت، متین، به خانه آمده و هالیت با او در حال تدبیر چاره، در مقابل خرید سهام ها توسط علیهان است. هالیت نیز میخواهد سهام بخرد، اما متین به او میگوید که چنین امکانی وجود ندارد. اعصاب هالیت به هم می‌ریزد. زهرا که با هالیت کار دارد، با استرس منتظر تمام شدن کار هالیت است. او بعد از رفتن متین به اتاق هالیت می رود. ییلدیز خیلی کنجکاو است که بداند کار زهرا چیست، اما چیزی سر در نمی‌آورد و بی‌خیال می شود.

علیهان و هاکان در رستوران هستند که ایرم و زینب از راه می رسند. زینب با دیدن علیهان ابتدا متوقف می شود، اما بعد تصمیم می‌گیرد قوی باشد و اهمیتی به علیهان ندهد. آنها می نشینند و مشغول صحبت می شوند‌.
جانر با دوندار تماس میگیرد و او را برای برنامه شب سال نو شرکت دعوت میکند.او به دوندار میگوید که برای تعریف از جزییات مهمانی، فردا به نمایشگاه می رود.

در خانه هالیت که اعصابش خراب است، به ییلدیز میگوید که مواظب خرج کردن هایش باشد، و دیگر خرید نکند و در مهمانی هایی که احتیاج به هدیه دادن هست شرکت نکند. او بخاطر خانه ای که برای مادر ییلدیز خریده سر او منت میگذارد. ییلدیز عصبی می شود.

در رستوران، اندر خودش را می رساند. علیهان با دیدن او متعجب و عصبی می شود. اندر با طلبکاری میگوید:« شوهر من زن تازه عروسش رو خونه تنها گذاشته و اومده پیش عشق سابقش.» علیهان از دست او عصبی شده و سعی دارد ساکتش کند. زینب از دست توهین های اندر عصبی شده و به علیهان میگوید:« زنت رو بردار و از اینجا گم شو.» علیهان با عصبانیت با اندر می رود. اندر در ماشین دست پیش گرفته و میگوید:« وقتی با من ازدواج کردی نمیتونی با کس دیگه ای قرار بزاری». علیهان میگوید:« من با زینب قرار می زارم و به این کار ادامه میدم و به تو هم ربطی نداره.» آن دو با یکدیگر بحث میکنند. علیهان به اندر میگوید که دیگر حق ندارد مزاحم زینب شود.

شب، هالیت میخواهد به ییلدیز نزدیک شود و با خوشرویی سمت او می آید، اما ییلدیز سریع بهانه سرماخوردگی آورده و نمیخواهد هالیت به او نزدیک شود. او نقشه ای در سر دارد.
دو روز بعد، ییلدیز با زینب تلفنی مثل همیشه صحبت میکند . بعد از قطع تماس با هیجان با خود می‌گوید:«وای زینب هم شوکه می شه. هرچند به این کارهای من عادت کرده. سوپرایز اصلی برای کماله‌.»

او سر میز صبحانه با خوشرویی آمده و با همه خوب صحبت میکند. زهرا از این رفتار ییلدیز متعجب می شود. سپس هالیت را برای رفتن سرکار بدرقه میکند و خداحافظی معناداری میکند. اریم به بهانه جا گذاشتن کتاب درسی اش در ماشین، از زهرا جای سوییچ ها را می پرسد ، و پنهانی به اتاق کار هالیت می رود و سویچ ماشین را برمیدارد.
در شرکت، وقتی زینب به اتاقش می رود علیهان را میبیند. او از دست علیهان عصبی می شود. علیهان همچنان خیالش راحت است که زینب به هالیت چیزی نگفته است، اما زینب میگوید که به هالیت در مورد سهام ها اطلاع داده است.

علیهان که چنین انتظاری از زینب نداشته، با عصبانیت از اتاق می رود.
در سالن شرکت، مراسم جشن سال نو را برگزار می‌کنند. جانر به عمد مسابقه ای ساختگی راه انداخته و برای یک نفر، جایزه خوردن دستپخت زینب در خانه او را در نظر میگیرد. سپس به عمد با قرعه کشی تقلبی اسم دوندار را در می آورد. زینب ابتدا متعجب شده اما برای حرص دادن علیهان، با کمال میل قبول میکند. علیهان از دست زینب عصبانی می شود.
در خانه، ییلدیز بعد از رفتن همه شروع به بستن چمدان میکند. او از خانه خداحافظی کرده و سوار تاکسی می شود تا به سمت خانه کمال برود.او در راه به هالیت پیام میدهد و به او میگوید که فهمیده در قلب هالیت جایی ندارد و برای همیشه پیش کسی که دوستش دارد می رود. هالیت که سرش شلوغ است پیام او را نمیخواند.

اریم با دوستانش در حال ماشین سواری هستند. او حواسش پرت شده و از چراغ عبور میکند و با یک عابر پیاده تصادف میکند. دوستانش همگی از ماشین پیاده شده و فرار میکنند.
ییلدیز با چمدان دم خانه کمال رسیده و زنگ می زند. کمال در را باز میکند. ییلدیز به او میگوید که :«خونه رو ترک کردم و دیگر تحمل نداشتم. من تو رو دوست دارم. اومدم که اینجا بمونم.» کمال حیرت زده به ییلدیز نگاه میکند. سپس در را کامل باز میکند. در پذیرایی بر سر میز عقد، زهرا با لباس سفید نشسته و عاقد کنار اوست و هالیت نیز کنار زهرا ایستاده است. ییلدیز به شدت شوکه می شود.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا