خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۸۷
خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی زن همچنین سریال زن (کادین) kadin قسمت ۸۷ به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.
ژاله و موسی در حال جمع کردن وسایل موسی هستند تا او از آن خانه برود. بوراک که متوجه شده وسایل پدرش را پنهانی سر جایشان برمیگرداند. موسی از ژاله میخواهد که یک فرصت دیگر به زندگیشان بدهد اما ژاله میگوید من میخوام شاد زندگی کنم. موسی عصبانی میشود و به او میگوید تو قراره پشیمون بشی.
ژاله تو خیلی آدم نمک نشناس و خود خواهی هستی. ژاله میگوید من دیگه تو رو دوست ندارم.
کارایی که باتو انجام میدم خوشحالم نمیکنه. و بعد از اتاق میرود و وقتی بورا را میبیند که وسایل موسی را سر جایش میگذارد با بغض اورا نگاه میکند و او را در آغوش میگیرد. بهار برای این که خیال بچه ها را راحت کند در طول راه با آنها همه سطل آشغال هارا نگاه میکند و میگردد و وقتی دوروک و نیسان بچه ای را در آنها نمیبینند خوشحال میشوند. شیرین با عجله خودش را به خانه میرساند و وقتی میبیند از خدیجه خبری نیست جیغ بلندی میکشد و همان موقع خدیجه از حیاط پشتی داخل می آئد و شیرین با گریه مادرش را بغل میکند و خدیجه از رفتار او متعجب میشود.
جیدا به ملاقات حکمت میرود اما مراقب های سیف الله به او اجازه نمیدهند. همان موقع عمران از راه میرسد و او را داخل میبرد و کمی بعد هم بیرون میرود. حکمت به جیدا میگوید دیگه برام مهم نیستی فکر میکردی تا اخر عمرم دنبالت میفتم؟
یه هوس بود تموم شد و رفت. کمی بعد عمران دوباره داخل اتاق میشود و از جیدا میپرسد من نمیدونستم تو و پیامی همدیگه رو دوست دارین. تصمیمتون جدیه؟ جیدا درحالی که به حکمت خیره شده میگوید قراره ازدواج کنیم. عمران هم رو به حکمت میگوید وقتی تو خوب شدی میخوام یکار خیری کنم و عروسی این دوتا رو من براشون میگیرم.قول من قوله.
جیدا و حکمت با تعجب به او خیره میشوند. موسی چمدانش را میبندد و بورا با ناراحتی او را بغل میکند و میگوید من میخوام باتو بیام بابا. موسی نمیداند چه بگوید و ژاله با ناراحتی میگوید تو هروقت بخوای میتونی پیش بابا بری دیگه دوتا خونه داری. موسی موقع خداحافظی ژاله را محکم در آغوش می اورد. سیف الله به ملاقات حکمت میرود و از او معذرت خواهی میکند. حکمت از او میخواهد که سند های جیدارا هم بدهد و جیدا را بفرستد تا برود.
اما سیف الله قبول نمیکند و حکمت میگوید تو فکر کردی من چشمم دنبال این دختره است بعدشم عمران گیر داده من میخوام عروسی جیدا و پیامی رو بگیرم.
فکر میکنه اونا عاشق همن،حالا مهم نیست تهش میگیم از هم جدا شدن. سیف الله با خنده میگوید شایدم نگفتیم. انور و بهار هیچ پولی ندارند و باید تا سرماه صبر کنند. انور در فکر این است که پیش پرداخت لباس هارا بگیرد و بهار هم پیشنهاد میدهد تا از خدیجه پول قرض کنند اما انور به هیچ وجه قبول نمیکند. آنها قصد دارند به خاطر آمدن موسی برایش کیک یا شیرینی بپزند اما پولی ندارند که وسایلش را بخرند.
همان موقع ییلدیز در خانه بهار را میزند و سینی شیرینی به او میدهد و میگوید از بس دلم گرفته بود ۳ تا سینی شیرینی درست کردم. بهار با خوشحالی میگوید چه خوب موقع اوردی شیرینی هارو ییلدیز . و با ولع تکه ای از شیرینی هارا میخورد. می بعد هم همراه انور راه می افتند تا به دیدن موسی بروند. در مسیر انور به بهار میگوید عارف یکیو دوست داره میگفت خیلی دوسش دارم اما دختره تحویلش نمیگیره تو میدونستی؟
میگم شاید چون قهوه خونه داره دختره رو نمیده بهش. بهار می ایستد و میگوید برای چی به خاطر قهوه خونه دار بودنش تحویلش نگیره اخه؟ شاید دختره مشکلات دیگه ای داره،شاید حال و حوصله عاشقی نداره. انور با لبخند به او نگاه میکند. کمی بعد به خانی موسی میرسند و انور بدون این که از بهار بپرسد موسی را به خانه برای شام دعوت میکند. وقتی از انجا خارج میشوند با هم فکری هم تصمیم میگیرند چیزی دست و پا کنند. شب موسی می آید و دور هم شام میخورند. کمی بعد ییلدیز هم می آید و با موسی آشنا میشود و تصمیم میگیرند امگی فردا صبح به موسی در مرتب کردن خانه اش کمک کنند.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |