سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.

سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی سیب ممنوعه

علیهان از حرف زینب حرصش میگیرد و سریع تر از رستوران می رود. زینب ودوندتر وقتی می نشینند، زینب از او بخاطر بخاطر گفتن چنین دروغی عذرخواهی می‌کند و ماجرای دوست بودن خودش و‌ علیهان و ازدواج ناگهانی تورا تعریف میکند. دوندار به زینب پیشنهاد می‌دهد که میتواند در این نقش، یعنی دوست دختر دوندار بودن باقی بماند تا حسابی علیهان را حرص دهد. زینب قبول میکند.
اندر و ییلدیز در کافه ای دیگر مشغول صحبت توافق بر سر جدا کردن زهرا و کمال از یکدیگر هستند. اندر میداند که ییلدیز بخاطر علاقه ای که به کمال دارد ، نمیخواهد او ازدواج کند. و ییلدیز نیز میداند که ازدواج آنها به ضرر منافع مالی و شراکتی اندر است. اندر به ییلدیز پیشنهاد می‌دهد که ایرم، دوست دختر هاکان را جلو انداخته تا توجه کمال را جلب کند و از زهرا دست بکشد. ییلدیز ابتدا مخالفت می‌کند اما اندر او را راضی به این کار میکند‌‌.

اریم از مدرسه بیرون می آید. یکی از دوستان دختر او که هنگام تصادف در ماشین بود، با او تماس میگیرد و میخواهد حتما اریم را ببیند. اریم چند بار او را دست به سر میکند، اما این بار به اصرار زیاد برای فردا در کافه با او قرار میگذارد.
هنگامی که اریم از مدرسه بیرون می آید اندر منتظر او ایستاده است، اما اریم وقتی او را می‌بیند، به او محل نداده و نمیخواهد با مادرش حرف بزند. او سوار ماشین شده و می رود.
اندر عصبی شده و به شرکت هالیت می رود و او را بخاطر اینکه باعث شده اریم از او فاصله بگیرد و فکر میکند که هالیت اریم را بز علیه مادرش پر کرده است با هالیت بحث میکند. هالیت با اریم تماس میگیرد و از او میپرسد که میخواهد به خانه مادرش برود یا نه. اریم خودش می‌گوید که دوست ندارد برود. اندر عصبی می شود و می رود.

ییلدیز با زینب تماس میگیرد و از او میخواهد به خانه آنها برود تا عسلی که مادرش فرستاده تحویل بگیرد. زینب از دوندار که همراه تو در حال برگشت به خانه بود میخواهد که او را دم خانه ییلدیز ببرد.
در خانه امیر از اینکه باعث شده دوندار بدهی اش را بدهد و زینب نیز بخاطر او با دوندار بیرون برود، ناراحت است. جانر به او میگوید که شاید باعث خیر شده تا آنها به یکدیگر نزدیک شوند.

هنگامی که دوندار زینب را میرساند، دم در بخاطر جای پارک ماشین با صدقی دعوایش می شود. هالیت دم در آمده و وقتی اسم فامیلی دوندار را می شنود، پدر او را می شناسد و میفهمد دوست قدیمی او بوده. هالیت وقتی میبیند که دوندار عصبی است، با کنایه به او میگوید که :«اخلاقت هم به پدرت رفته». آنها داخل می روند و با یکدیگر می نشینند. کمی بعد وقتی که می روند، زهرا و کمال نیز با هم به خانه می آیند. ییلدیز از دیدن آنها حرصش میگیرد و در دلش به نقشه جدا کردن آنها فکر میکند.
در خانه اندر مدام سعی دارد با علیهان حرف بزند اما علیهان که بخاطر زینب کسل است حوصله حرف زدن با او را ندارد. اندر به او میگوید که برای فردا یه یک مهمانی دعوت شده اند. علیهان میگوید که نمیخواهد به مهمانی برود اما اندر از او میخواهد که بخاطر مشارکتشان همراهی اش کند.

کمال و زهرا پیش هالیت به اتاق او می روند. کمال نسبت به اتفاق افتاده در مورد زهرا با کمال صحبت میکند، اما کمال میگوید که در این مورد با خود زهرا صحبت کرده و مشکلاتشان را حل کرده اند.هالیت همچنان از دست زهرا عصبی است و نگران است که کمال او را خوب نشناسد و بعد از ازدواج مشکل پیش بیاید. سر میز شام، هالیت به بچه ها اعلام میکند که به زودی زهرا و کمال ازدواج خواهند کرد. موقع رفتن کمال، به او عمد مقابل ییلدیز زهرا یا بغل کرده و ابراز علاقه میکند تا او را حرص دهد. ییلدیز به اتاق هالیت می رود و برای مهمانی فردا به او خبر میدهد. هالیت حوصله مهمانی رفتن ندارد اما ییلدیز میخواهد به جای او با زینب به مهمانی برود.

در خانه زینب، امیر و جانر پیش او آمده اند. زینب امیر را بخاطر ماجرای بدهی و دینی که به دوندار دارد ملامت میکند. سپس به آنها خبر میدهد که با دوندار وارد رابطه شده است. آنها از اینکه زینب به سرعت با دوندار دوست شده است شوکه می شوند.
اندر با زهرا تماس میگیرد و در مورد مهمانی فردا به او خبر داده و از او میخواهد که حتما با کمال بیاید.
صبح سر میز صبحانه در خانه هالیت، به بچه ها در مورد شکایت حق ولایت اندر میگوید. او میگوید که اندر نمی‌تواند اریم را بگیرد. هالیت در حال چک کردن گوشی خود، متوجه می شود که یکی از آشنایانش که اولین شریک کاری او بوده فوت کرده است.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوع

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا