سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.

سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

بیلدیز که خیلی کنجکاو ارتباط بین کایا و اقدر است، ز زرین در مورد آنها سوال میکند. زرین میگوید که اندرو گایا قبلا در شرکت مالیت کار می کردند و اندر آن زمان منشی عالیت بوده است، کایا به همراه اریم به اتاق او می روند تا با یکدیگر در مورد گیتار صحبت کنند. اریم از کایا خوشش آمده و با یکدیگر رابطه خوبی دارند. اندر از اینکه آنها با یکدیگر تنها باشد استرس گرفته و به بهانه ای به اتاق از هم می رود و سعی دارد آنها را جدا کند. کای متوجه نگرانی او می شود و اهمیتی به اندر نمی دهند بیلد بیق، علیهان را گوشه ای صدا زده و به او میگوید که متوجه شده است عکسهایی که در گوشی اندر بوده ساختگی بوده، و این قضیه را به زینب نیز گفته است، او از علیھار میخواهد اگر زینب را دوست دارد قبل از عروسی آخرین تلاشش را بکند. علیهان این کار را بی فایده میداند در بیمارستان، مصطفی مرخص شده و متین، وکیل شالیت به او مقداری پول و کارت ویزیت عالی را در صورت نیاز به او میدهد و می رود. مصطفی کارت را پاره کرده و با خودش می گوید: «هنوز مصطفی رو نشناختى هالیت .

مادر داوود به خانه زینب آمده و با آسمان خانم و ییلدیز و زینب دور هم هستند. آنها بخاطر اختلاف فرهنگی که دارند مدام دچار سو تفاهم می شوند و مادر داوود قیافه گرفته و اصلا از زیبا خوشش نمی آید شب، لباس عروس زینب را دم در تحویل می دهند، زینب با بی ذوقی حتی حاضر به پرو لباس نیست. آسمان حانم از این رفتار زینب متعجب است. صبح روز عروسی سیمان خاتم و زینب و ییلدیز به آرایشگاه می روند. زینب یک آرایش خیلی ساده کرده و آماده شده است. او اصلا ذوق زده نیست و خیلی پکر است. کمی بعد، اندر به آرایشگاه آمده و شروع به تحقیر زینب می کند و به او، بابت اینکه پسری در حد خودش پیدا کرده تبریک میگوید. زینب سعی میکند سکوت کند و عصبی نشود در تالار، همه مشغول آماده سازی هستند. زینب در اتاقی آماده شده و لباسش را پوشیده و داوود در اتاقی دیگر با بقیه پسرها جمع شده و در حال آماده شدن است، او استرس گرفته است. علیهان در خانه مشغول جمع کردن چمدان خود است. هاکان پیش اوست و از رفتن او خیلی ناراحت استا, أو سید به تالار می رود همه مهمانان به تالار آمده اند. زینب، تنها در اتاق نشسته است، در اتاق باز شده و علیهان وارد می شود. زینبه از دیدن او ناراحت و معذب می شود علیهان به او میگوید که قبل از رفتن آمده تا به او تبریک گفته و از او خداحافظی کند. زینب نیز برای او سفری خوش آرزو میکند.

آرایش خیلی ساده کرده و آماده شده است. او اصلا ذوق زده نیست و خیلی پکر است. کمی بعد، اندر به آرایشگاه آمده و شروع به تحقیر زینب می کند و به او، بابت اینکه پسری در حد خودش پیدا کرده تبریک میگوید. زینب سعی میکند سکوت کند و عصبی نشود. در تالار، همه مشغول آماده سازی هستند. زینب در اتاقی آماده شده و لباسش را پوشیده و داوود نیز در اتاقی دیگر با بقیه پسرها جمع شده و مشغول آماده شدن است. او استرس گرفته است علیهان در خانه مشغول جمع کردن چمدان خود است. هاکان پیش اوست
رفتن او خیلی ناراحت است. او سپس به تالار می رود. همه مهمانان به تالار آمده اند. زینب تنها در اتاق نشسته است. در اتاق با شده و علیهان وارد می شود. زینب از دیدن او ناراحت و معذب می شود. علیهان به او میگوید که قبل از رفتن آمده تا به او تبریک گفته و از او
خداحافظی کند. زینب نیز برای او سفری خوش آرزو میکند. علیهان می رود زینب بهت زده به در خیره میماند.

جشن شروع شده و داوود بی صبرانه منتظر دیدن زینب است. اما خبر می رسد که زینب ناپدید شده است. همه متوجه می شوند که او حتما دنبال علیهان رفته است. داوود به شدت عصبی شده و سریع با قربان به سمت فرودگاه حرکت میکند. او اسلحه دارد و همه نگران واکنش او هستند. پیلدیز از مهمانان عذرخواهی کرده و آنها را بدرقه میکند. مادر داوود بخاطر آبروریزی حالش بد شده است. پیلدیز و جائر و امیر با نمود این اتفاق، از اینکه زینب و علیهان دوباره با یکدیگر باشند خوشحال هستند. زینب به سمت فرودگاه می رود. او به فرودگاه رسیده اما علیهان را پیدا نمیکند.

او متوجه می شود که هواپیمای علیهان در حال پرواز است. زینب با ناراحتی روی صندلی می نشیند، کمی بعد ، علیهان که سوار هواپیما نشده، مقابل او می آید. آنها از خوشحالی یکدیگر را بغل میکنند. همان لحظه داوود به فرودگاه رسیده و با حرص آنها را می بینید.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا