سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی کلاغ سیاه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی کلاغ سیاه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.

سریال ترکی کلاغ سیاه

خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی کلاغ سیاه

دیلا و بورا در رستوران می نشینند و کسی از سال هایی که دور از خانه و در خارج زندگی کرده اند حرف می زنند. بورا فرصت را برای نشان دادن علاقه اش به دیا غنیمت می شمارد و می گوید: «چقدر بد شانس بودم که بی خبر از تو زندگی کردم. تو یه چیزی داری که حال آدمو خوب میکنه. حتما واسه همین وکیل شدی. » دیلا به خاطر چیزهایی که در مورد کوزگون فهمیده و ارتباط او با قتل ئشرف بی حوصله است و صحبت را زیاد کش نمی دهد. او در رابطه با شغلش می گوید: «بیشتر از آشفتگی تو اجرای عدالت خوشم نمیاد. » بورا می داند که دیلا قاتل پدرش را می شناسد اما سکوت کرده است. او در ادامه صحبت های دیلا می گوید: «بی عدالتی بگیم بهتره.. سکوت رو انتخاب کردن طالع توئه.

حقیقت هارو همه می تونن پنهان کنن اما زنی مثل تو نمی تونه حقیقت رو پنهان کنه. واسه همین مطمئنم که ترازوی عدالت تو قطب نمای من میشه. یک نفر که از طرف کوزگون فرستاده شده پنهانی از دید و بورا عکس می گیرد وقتی این عکس ها به دست کوژگون که هنوز پیش خیاط نشسته می رسد، چهره ی او درهم می شود و لیوان مشروب را سر می کشد. خیاط از او می پرسد آیا دیلا را دوست دارد؟ کوزگون انکار می کند. خیاط می گوید: «اگه تسلیم عشق بشی تو این جنگ میبازی… اگه از دست دیلا نجات پیدا کنی په شانس داری هم زنده میمونی و هم میتونی راهی که به قله میرسه رو ببینی، الان بگو ببینم دوسش داری یا نه؟ » کوزگون می گوید: «دیلا قله من تو اون خونه ست همین.

دیلا و کوزگون طبق قراری که داشتند ساعت ۱۱ شب بالای تپه یکدیگر را ملاقات می کنند، دیلا منتظر معجزه ای است که ثابت کند کوزگون مرتکب قتل نشده اما کوزگون خودش همه چیز را اعتراف می کند و حتی اسلحه ای که با آن به شرف و آیهان شلیک کرده را به دیلا می دهد. دیلا با چشمان پر از اشک می گوید: «بگو من نگردم. دروغ بگو. توروخدا بگو که اونارو من نکشتم حتما به توضیحی داری.» کوزگون می گوید: «اما توضیحی ندارم. حقیقت تغییر نمیکنه… برای نجات بابات این کارو کردم، اگه من اونارو نمی کشتم اونا اول باباتو بعد هم منو میکشتن. حالا مدارک دست توئه، هرکاری می خوای بکن.

گردنم پیش تو از مو باریکتره. به هر چی از تو برسه راضیم.» این حرف ها دید را احساساتی می کند و او را تحت تاثیر قرار می دهد. کوزگون هم هنگام رفتن درحالی که پشتش به دبلاست لبخند می زند و مطمئن است از طرف دیا تبرئه خواهد شد.  دیلا سراغ پدرش می رود، مدارکی که پیدا کرده نشان می دهد و در حالی که برای او قیافه گرفته می گوید: «با اینا زندگیتو نجات داد؟ راست میگه؟ » رفعت حرف هایی که کوزگون زده را تایید می کند و می گوید: « میتونی کوزگون رو تسلیم کنی؟ وحدانیت چی میگه؟ عدالت یا کوزگون؟ » دیلا سکوت می کند. او تمام شب را بیدار می ماند تا عدالت خودش را پیدا کند قمری و کارتال در بیمارستان ها و کلانتری ها سراغ مادرشان را می گیرند. قمری مطمئن است که بلایی سر مادرش آمده و کوزگون را مقصر آن می داند. او پیش کوزگون می رود و به چراغ خانه شان اشاره می کند و با عصبانیت فریاد می زند: «این چراغ همیشه برای تو روشن بود تا وقتی میای بفهمی که خونه ایم. هنوز مامانم منتظرته و اون لامپ روشنه. اما دیگه اون مامانی که منتظرت بود خونه نیست. از وقتی اومدی مغازه داداشم آتیش گرفت و مامانم نیست. مطمئنم همش به خاطر توئه. »

کارتال با آرامش و بدون این که سر کوزگون فریاد بزند ماجرای گم شدن مادرشان را تعریف می کند. کوزگون می گوید: «به من ربط نداره.» و در را می بندد. صدای گریه ها و نفرین های قمری در گوش کوزگون می پیچد، او همانجا به در تکیه می دهد و دستش را روی گوشش می گذارد. ناگهان به یاد می آورد که بورا درباره سرانجام قاتل پدرش به دید گفته بود: « به جای بابام یکی از اعضای خانواده شو میگیرم. کوزگون بلافاصله از جا بلند می شود و سراغ ماشینش می رود. پورا که دوست دارد همه چیز خیلی شیک و مجلسی پیش برود. وقتی می بیند که دست و پا و دهان مریم را بسته اند احساس می کند که این کار سطح افرادش را پایین آورده است. بنابراین دستور می دهد که مریم را راحت بگذارند. او روبروی مریم می نشیند و می گوید: «بخاطر این معامله واقعا ازتون معذرت میخوام! حالتون خوبه؟ باور کنید منم نمی خواستم اینجوری بشه. پسرتون مجبورمون کرد. »

او می خواهد مطمئن شود که مسیر درستی را برای انتقامش انتخاب کرده به همین دلیل از مریم می پرسد: «برای پسرتون با ارزش هستید؟ برای نجاتتون میاد؟ شما قلب تپنده ی کوزگونید؟ » مریم که خودش هم جواب این سوال را نمی داند گریه اش می گیرد. دید در رابطه با قتلی که کوزگون انجام داده تصمیمش را گرفته. او به پدرش می گوید: «میدونم فردا چیکار کنم. میدونم هم که چیو نمیخوام. اگه منو زیر این اسقف می خوای باید کارای غیر قانونیت رو کنار بذاری. » رفعت می گوید که این کار آسانی نیست. دیلا بار دیگر با جدیت حرفش را تکرار می کند.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی کلاغ سیاه 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا