سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی دختر سفیر را مطالعه می فرمایید. شما عزیزان که به دنبال خلاصه داستان سریال های ترکی هستید حتما این سریال را دیده اید. اگر می خواهید با داستان این سریال بیشتر آشنا شوید با ما همراه باشید.

سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی دختر سفیر

سنجر بعد از این که آرام می شود به خانه برمی گردد. منکشه با دیدن سنجر به آرامی به مادرشوهرش می گوید: «اگر سنجر متوجه بشود که با نجرت همدست شده ای من را مجازات خواهد کرد.» خالصه از او می خواهد که دخالت نکند. ملک هنوز با پدرش قهر است و سنجر با ناراحتی می گوید: «یحیا که نیست و دیگر کسی به صورتم هم نگاه نمی کند. » تاره به اصطبل می آید و از گاوروک می خواهد سنجر را صدا بزند. ولی سنجر قبل از این که گاوروک چیزی به او بگوید از صدای شیهه اسبش گجه می فهمد که ناره توی اصطبل است. به اصطبل می رود و ناره به او می گوید: «با نماینده شرکت ژاپنی صحبت کردم. گفتم که تو و گیدیز را می توانم آشتی دهم طوری که در جشن کنار هم زیبک انجام دهید. او هم قبول کرد در صورت آشتی شما قرارداد را امضا کند. » سنجر می گوید: «من قصد آتشی با گیدیز را ندارم. او به من خیانت کرد. آمدی و زندگی من را به گند کشیدی. تو مثل زلزله میمانی، میدانم که قصد خراب کردن نداری ولی چاره ای نیست. تو همه چیز را خراب کردی و من و گیدیز زیر آوار ماندیم.

تو قصد داری با گیدیز کار کنی و دختر من را هم پرستار ها بزرگ کنند! من هم هفته ای یک بار او را ببینم. ولی من تحمل این چیزها را ندارم. دخترم را به تو نمیدهم تو هم بیخود تلاش نکن.» ناره می گوید: « بعد از آشتی دادنتو و گیدیز استعفا خواهم داد و دیگر همه چیز تمام است. » سنجر به خانه برمی گردد و بدون خوردن شام به اتاق مهمان می رود. ملک وقتی می بیند پدرش خیلی غمگین است لباس هایش را جمع می کند و به دست منکشه می دهد و می گوید: «اگر می خواهی پاره شان کن ولی من با پدرم خواهم خوابید. » و می رود و جلوی اتاق مهمان می نشیند. سنجر با شنیدن صدای او دلیل نشستنش را آنجا می پرسد. ملک می گوید: «وقتی من
ناراحت بودم تو جلوی اتاقم مینشستی حالا هم نوبت من است. »

سنجر دخترش را می بوسد و او را به اتاق خواب می برد. سفیر چلبی به تحریک آکین در اولین فرصت به ترکیه پرواز می کند و مستقیم به شهر موغلا می رود. او به اداره پلیس می رود و بعد از معرفی خودش به عنوان سفیر سابق با مدیر شعبه مبارزه با جرایم مالی ملاقات می کند. ناره به دیدن گیدیز می رود و به او هم خبر می دهد که با نماینده ژاپنی صحبت کرده و او را قانع کرده است. گیدیز می گوید: «من به همراه سنجر به جهنم هم می روم ولی او لجباز است و هرگز به جشن نمی آید. »

ناره می گوید: « آوردن او به جشن وظیفه من است، من سنجر را میشناسم. ولی او من را نمی شناسد. تو هم به زودی این را خواهی دید. » گیدیز می گوید: «گرچه رابطه ی من و سنجر خراب شده ولی ما از همان اول در همه چیز هم شریک بودیم، حتى شریک جرم هم هستیم. » ناره از این حرف او به تردید می افتد و گیدیز که متوجه می شود حرف بی ربط و اشتباهی زده می رود و خودش را به خواب می زند؟
رفیقه مادر گیدیز که از دست ناره به ستوه آمده است با دیدن او در خانه اش می گوید: «نمیدانم چرا در خانه خودم مجبور هستم تو را بیشتر از پسرم ببینم. پسر من به خاطر تو با بهترین دوست و شریکش دعوا کرد. » موگه مادرش را آرام می کند. ناره به موگه می گوید: «می خواهم سنجر و گیدیز را آشتی دهم. میدانم کار سختی است ولی برای انجام این کار به یک همدست از عمارت افه اغلو نیاز دارم.» و موگه کسی بهتر از الوان به ذهنش نمی رسد.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دختر سفیر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا